کلام ایام – ۳۷۷، امتحانات ملکوتی در نهضت عاشورا

کلیات

  • امام حسین – علیه السلام – در غروب تاسوعا صراحتاً اعلام فرمود که فردا خود او و مردان همراه او کشته خواهند شد .

  • کلام امام – علیه السلام – مبنی بر شهادت مردان همراه ، اندک نگرانی و خوف و اندوهی در آنها به وجود نیاورد .

  • اطلاع از حادثه کشته شدن موجب سرور و آرامش روحی اصحاب امام – علیه السلام – شد .

  •  محاوره حضرت قاسم بن الحسن با حضرت سید الشهدا امام حسین – علیهم السلام – در شب عاشورا .

  • شب عاشورا یکی از با شکوه ترین و عظیم ترین امتحانات تاریخ حیات انسان ها در صحرای کربلا برقرار شد .

  • حالات روحی سپاه امام حسین در شب عاشورا

  • سپاه شیطان و بردگان حکومت حاضر بودند در مسیر اطاعت از حاکم دست به هر جنایتی بزند .

  • شباهت حالات روحی اصحاب امام حسین – علیه السلام – در شب عاشورا به زائران خانه خدا در شب عید قربان در مشعرالحرام .

  • انعکاس نور شخصیت قدسی امام حسین – علیه السلام – در رفتار های یاران و همراهان او .

  • سود عظیم تجارت با خدای سبحان برای انسانها .

  • سخنان حضرت ابوالفضل العباس و مردان بنی هاشم در شب عاشورا خطاب به امام حسین ( علیه السلام ).

  • هدایت کشتی نجات در دریای طوفانی توسط حضرت امام حسین ( علیه السلام ).

بخش شانزدهم

امتحان همراهان امام حسین – علیه السلام – و اصحاب آن حضرت در غروب روز تاسوعا، امتحان عظیم و عجیبی بود. آنها در مقابل توصیه امام – علیه السلام – به رفتن و نجات دادن خود از خطر آن جنگ نابرابر و از کشته شدن، بالاتفاق تصمیم قطعی خود به وفاداری و همراهی با آن حضرت و دفاع از دین خدا را اعلام کردند و از امام – علیه السلام – خواستند که به آنها جهت ماندن در کنار او و شرکت در جهاد مقدس اذن دهد.

 امام – علیه السلام – صراحتاً به آنها اعلام فرمود که تمام مردانی که همراه او بمانند در جنگ کشته خواهند شد. این خبر قطعی و صریح نه تنها هیچ نگرانی و خوف و اندوهی در آنها به وجود نیاورد، بلکه موجب سرور و آرامش روحی آنها شد! آنها در رفتارها و با سخنان خود در آن شب، اشتیاق خود را به جنگ دفاعی و کشته شدن در راه خدا آشکار می کردند تا جائی که یکی از فرزندان امام حسن مجتبی بنام قاسم بن الحسن – علیهما السلام – با حالتی که نگرانی در رفتار و کلامش آشکار بود، خدمت عموی بزرگوارش آمد و عرض کرد.

«أَنَا فِی مَنْ یُقْتَلْ» یعنی: آیا من هم جزء کسانی هستم که کشته خواهند شد؟

 امام – علیه السلام – خطاب به او فرمود:

«کَیفَ المَوتُ عِندَکَ!» یعنی: مردن در نظر تو چگونه است؟

 حضرت قاسم عرض کرد:

«یا عماه أحلَی مِنَ العَسَل» یعنی: ای عمو از عسل شیرین تر است!

 امام – علیه السلام – فرمود:

«بلی اما بعد ان تبلو ببلاء عظیم» یعنی بلی تو هم از کشته شده ها خواهی بود اما بعد از یک امتحان و گرفتاری عظیم.

 حضرت قاسم در سن سیزده سالگی از عمرش قرار داشت و هنوز به سنّ تکلیف نرسیده بود. گویا وقتی امام – علیه السلام – در آن شب اعلام فرمود که فردا خود او و همه مردان همراه او کشته خواهند شد به ذهن مبارکش رسید که مبادا او را کودک و نوجوان تصوّر کنند و در ردیف مردان به حساب نیاورند و او نتواند در جنگ شرکت کند و سعادت شهادت در کنار حجت خدا و امام زمانش نصیب او نشود و از این جهت نگران شده و خطاب به عموی بزرگوارش عرض کرده که آیا او هم در ردیف مردان جنگی قرار خواهد داشت و سعادت شهادت نصیب او خواهد شد؟

 او تصوّر کرد که مبادا درب زندان دنیا فردا به روی آن گروه باز شود و وجود مبارک حجت خدا – عزّوجلّ – و فرزند رسول خدا و عموی گرامی و محبوب او و دیگر عموها و برادران و فرزندان عمو و شخصیت‌های عظیم از اولیاء خدا از آن زندان آزاد شوند، اما وقتی او هم برای خروج از زندان و آزادی تلاش می‌کرد، درها بسته شود و او در زندان بماند!!

 آن شب یکی از باشکوه ترین و عظیم ترین امتحانات تاریخ حیات انسانها در بیابانی بنام کربلا برقرار شد. اجتماعی از اولیاء خدا و جوانمردان وفادار و غیرتمند و پرورش یافتگان مکتب امامت در آن بیابان برقرار شده بود. یکی از شخصیت‌های قدسی تاریخ و حجت خدای سبحان و فرزند و جانشین پیامبر خاتم حضرت محمد – صلّی الله علیه و آله و سلّم – رهبری آن گروه را بعهده داشت. آن گروه فقط چند ساعتی با یک جنگ عظیم نابرابر و شروع آن و کشته شدن قطعی خود فاصله داشتند. آن گروه افرادِ سپاه خدا و سپاه توحید و سپاه پیامبران بودند. آنها آماده می شدند تا در باشکوه ترین جنگ دفاعی تاریخ شرکت کنند و از حریم دین خدا و شوکت و عزت و فضائل پیامبران و حقوق قانونی و شرعی و شناخته شده همه انسان‌ها و از همه فضائل اخلاقی دفاع کنند. تعداد آن سپاه حدود یکصد نفر یا کمی بیشتر و یا کمتر بود اما یک سپاه سی هزار نفری از طرف یک حکومت قدرتمند تبهکار آن گروه اندک را در حلقه محاصره خود قرار داده بودند و آب را هم به روی آنها بسته بودند. آنها شدیداً تشنه بودند.

 حمایت از یک گروه از بانوان و کودکان حرم فرزند رسول خدا – صلّی الله علیه و آله و سلّم – هم بعهده آنها بود و لازم بود آنها امنیت و آرامش بانوان و کودکان حرم را هم تأمین کنند.

 در طرف مقابل گروه عظیمی از سپاه شیطان قرار داشتند که در جهت اطاعت از یک حکومت پلید و فاسد شیطانی و بردگی برای حاکم و امیر منصوب از طرف او حاضر بود بودند دست به هر جنایتی بزنند حتی کشتن کودکان! یا از طریق بستن راه آب و یا حتی از طریق جنگ. آن جوانمردان ناچار بودند از طریق جنگ به نهر آب نزدیک شوند و مقدار اندکی آب برای بانوان و کودکان تشنه تهیّه کنند و نهر آب توسط صدها نفر بلکه هزاران نفر از سپاه دشمن محافظت می‌شد.

 بستن راه آب از طرف سی هزار نفر مسلّح به روی یک سپاه حدود یکصد نفر هیچ توجیه نظامی نداشت و نیاز به آن نبود، بلکه طبق دستور امیر پلید و شیطان صفت شهر کوفه یعنی «عبیدالله بن زیاد» انجام گرفته بود.

 ما قبلاً حالات روحی و رفتارهای افراد سپاه خدا را در غروب تاسوعا و شب عاشورا به زوّار خانه خدا در شب عید قربان (اضحی) و وقوف در بیابان مقدس «مشعر الحرام» تشبیه کردیم.

 در شب عید قربان زائران خانه خدا که از «صحرای عرفات» به راه افتاده و به «صحرای مشعر الحرام» رسیده اند در آن اجتماع عظیم از زائران و اهل ایمان به نماز و دعا و استغفار و تلاوت قرآن و مجموعاً «ذکرالله» اشتغال می‌یابند و در حال انتظار برای رسیدن صبح و نماز صبح و طلوع آفتاب و حرکت بسوی منا و انجام اعمال حج به سر می‌برند. آن شب نور ذکرالله در فضای آن صحرای مقدس و مبارک، فضای قلوب اهل ایمان را روشن می کند و نور ماه و مهتاب هم در آن شب جلوه دیگری دارد. شبی است باشکوه و با نورانیتی فوق حدّ وصف، و شکوه و نورانیت خاصّ آن شب عمدتاً برای حاضران در آن فضای مقدس قابل درک است و با توصیف دیگران جهات مختلف آن بطور کامل روشن نمی شود.

کلام ایام ـ 413،شکوه بی پایان ماه عظیم رجب و ولادت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)
بخوانید

 مردان جنگی از اصحاب و یاران امام حسین – علیه السلام – در آن شب، بعنوان آخرین شب از عمر خود، حالات روحی حیرت انگیزی داشتند. آنها مثل افرادی بودند که گوئی برای رسیدن یک عید عظیم و مبارک انتظار می کشند.

 صدای تلاوت قرآن و دعا و ذکرالله آنها از فاصله قابل‌توجهی شنیده می‌شد و حتی به گوش عده‌ای از سپاه دشمن هم می‌رسید در امتحان عظیم شب عاشورا زیبائی و نورانیت فضائل دین خدا از شخصیت و رفتارهای یکی از حجت های پروردگار عالمیان و فرزند رسول خدا – صلّی الله علیه و آله و سلّم – و گوشواره عرش الهی و سید جوانان بهشت حضرت سیدالشهداء امام حسین – علیه السلام – مقام بسیار رفیعی و فضای بسیار وسیعی ظهور و تجلّی یافت! و مشعل هائی روشن شد که نور و درخشش آنها دائمی خواهد بود و هرگز و در هیچ شرایطی خاموش نخواهد شد.

نور شخصیت قدسی آن وجود مبارک در روح یاران و همراهان و افراد سپاه توحید هم منعکس شد. آنها پرورش یافته های ممتاز مکتب وحی و رسول خدا – صلّی الله علیه و آله و سلّم – و امیرالمؤمنین علی – و امام حسن مجتبی و خود امام حسین – سلام الله علیهم – بودند. آنها محصول گرانبهای پرورش یافته در فضای آیات قرآن مجید بودند و نور آیات خدا در سخنان و رفتارهای آنها در طول عمرشان و بالخصوص در شب و روز عاشورا انعکاس یافت! انعکاسی وسیع و دائمی که هرگز از بین نخواهد رفت.

آن گروه تاجران موفقی بودند که سودی عظیم و پربرکت نصیبشان شد. آنها کالای خود را به خدای کریم غنی فروختند و با آن کالا قصرهای بهشتی در همسایگی پیامبران و اولیاء خاصّ خدا را خریداری کردند.

 خوف آنها از همین زندگی دنیوی به امنیت و نگرانی آنها به اطمینان قلبی و فقر آنها به غنا تبدیل شده بود. و سفر پر مشقّت آنها به مقصد مطلوب رسیده بود. سخنان و رفتارهای آنها در پاسخ به توصیه امام – علیه السلام – جلوه هائی از شکوه و عظمت و نورانیت توحید و صفات و افعال پروردگار عالمیان و رفعت معانی و معارف آیات قرآن مجید را با خود داشت.

 چقدر زیبا و دلنشین و باشکوه است سخنی که حضرت ابوالفضل العباس و جوانمردان از خاندان رسالت به زبان آوردند و گفتند:

«لَمْ نَفْعَلْ ذلِکَ! لِنَبْقِیَ بَعْدَکَ؟ لا اَرانَا اللّه ذلِکَ ابدا»(۱) یعنی: برای چه ما این کار را انجام دهیم [تو را رها کنیم و تنها در بین دشمن بگذاریم و برویم] آیا برای اینکه بعد از تو زنده بمانیم؟ خدا آن روز را هرگز برای ما پیش نیاورد. این کلام عصاره و خلاصه نظریات آن جوانمردان و پاکان از خاندان رسالت بود.

سید و سرور جوانمردان و وفاداران قهرمان تاریخ حیات انسانها و تعلیم یافته های مکتب امامت با بصیرت نافذ خود در همان لحظات اول آن مرحله از امتحان ملکوتی در شب عاشورا پاسخ خود را اظهار کرد و امتیاز کامل خود را دریافت کرد و مردان بنی هاشم همراه او حرکت کردند.

او بی ارزشی زندگی بدون حجت خدا را با بصیرت نافذ خود شناخت و آن را با بی‌اعتنائی کامل به کناری پرت کرد و خود را از قید آن آزاد ساخت. زندگی بدون امام حسین و بعد از کشته شدن او جهت عدم تسلیم در برابر حکّام لئیم و پلید و منافقان تبهکار و دروغگویان مفتضح چه ارزشی خواهد داشت؟ و اگر فرضاً سودی و فایده ای و ارزشی هم برای زندگی در آن شرایط خاصّ اجتماعی وجود داشت، آیا آن سود و فایده و ارزش قابل مقایسه با عظمت و جلال شهادت در راه خدا و کنار حجت خدا خواهد بود؟

جاذبه شخصیت قدسی حجت خدا امام حسین – علیه السلام – و همراهی با او و زندگی در کنار او و حمایت از او، مجالی برای توجه به اصل زندگی دنیوی به آن صاحبان بصیرت نافذ نمی‌داد بالخصوص اگر بنا بود آن وجود مبارک بجهت عدم تسلیم در مقام حکومت لئیمان و منافقان پلید تحت فشارهای سیاسی قرار بگیرد و یا در آن کشته شود.

 آن کلام نورانی نظریه همه شخصیت‌های خاندان رسالت و همچنین همه اصحاب بود، همچنانکه بعضی از سیره نویسان و صاحبان مقاتل به آن تصریح کرده اند. بطوریکه شیخ مفید در کتاب مشهور خود «ارشاد» بعد از ذکر خطابه شریف امام حسین – علیه السلام – آورده است:

«فَقالَ لَهُ إخوَتُهُ و أبناؤُهُ و بَنُو أخِيهِ و ابنا عَبدِالل‍ه بنِ جَعفَرٍ: لِمَ نَفعَلُ ذَلِكَ لِنَبقَى بَعدَكَ! لا أرانا الل‍ه ذَلِكَ أبَدًا»(۲)  و بعد از ذکر کلام مورد بحث، آورده است:

«وَبَدَاءَهُمْ بِهذَا الْقَوْلِ الْعَبّاسُ بْنُ عَلِيٍّ، ثُمَّ اتبعه الجماعة علیه فتکلموا بمثله و نحوه» یعنی: پس برادران و فرزندان و فرزندان برادر و فرزندان عبدالله بن جعفر گفتند… و اولین شخصی که شروع کرد به گفتن این سخن عباس بن علی – علیهما السلام -بود و دیگران از او پیروی کردند و سخنانی مثل آن و شبیه و نظیر آن گفتند.

سخنان بعضی از اصحاب امام – علیه السلام – را قبلاً ذکر کردیم که حاکی از اخلاص عظیم برای پروردگار عالمیان و دفاع قدرتمند از دین توحیدی و اطاعت از رسول خدا – صلّی الله علیه و آله و سلّم- و محبت و مودت به اهل بیت عصمت و طهارت – علیهم السلام – بود .

در فرصت آن شب ستاره های پر نوری در آسمان فضائل انسانی و کرامت های اخلاقی طلوع کرد که هرگز غروبی برای آنها نخواهد بود و به طور دائم رهروان به سوی بهشت و رضوان پروردگار عالمیان و همسایگی پیامبران و پاکان از پیروان آنها از نور آن ستاره های بی غروب بهره مند خواهد شد .

آن حالات روحی متعالی و اشتیاق به شرکت در جهاد در کنار حجت خدا و فرزند پیامبر خاتم – صلّی الله علیه و آله و سلّم – و رسیدن به مقام رفیع شهادت طبعاً اختصاص به مجاهدان و جوانمردان همراه امام – علیه السلام – داشت آنها برای آن سفرِ منتهی به آن مقصد با شکوه و جوار قرب پروردگار عالمیان و محل استقرار پیامبران و اولیاء خاص خدای سبحان آماده می شدند ! و توفیق همراهی و همسفری با سید جوانان بهشتی را در آن سفر باشکوه و جلال بی پایان به دست آورده بودند .

اما عده ای از افراد کاروان حسینی – علیه السلام – در فضای مصیبت عظیمی باحزن و اندوهی شدید قرار داشتند و آنها بانوان و کودکان حرم بودند . آنها مثل مسافران کشتی طوفان زده ای بودند که از هر طرف امواج بلاء و مصیبت ها به آن کشتی هجوم می آورد .

اما در آن زمان و ساعات آن شب عظیم هدایت آن کشتی در میان امواج سنگین و کوبنده و شکننده هنوز در دست حجت خدا بود و آنها میان آن سفینه نجات قرار داشتند .

در بخش بعدی به ترسیم موقعیت این گروه از همراهان امام – علیه السلام – در آن سفینه نجات خواهیم پرداخت .

( اِن شاءَالله تَعالی)

الیاس کلانتری

۱۳۹۹/۰۷/۱۵

پاورقی ها:

۱- ارشاد، شیخ مفید، انتشارات علمیّه اسلامیّه، ج ۲، ص ۹۴

۲- همان

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن