کلام ایام – ۹۵، حرکت امام حسین ( علیه السلام ) بسوی عراق

9122-300x195حرکت امام حسین ( علیه السلام ) بسوی عراق

در مقالات قبلی تحت عنوان «خروج امام حسین (علیه السلام ) از مکه قبل از اتمام حج » در دو بخش با شما ره های ۸۸ و ۸۹ در بخش کلام ایام علت خروج غیر منتظره امام حسین ( علیه السلام ) از مکه مورد بررسی قرار گرفت. و اشاره شد به اینکه بعضی از شخصیت های خاندان رسالت و عده ای از طرفداران و شیعیان آن حضرت اصرار زیادی بعمل آوردند تا او از تصمیم خود منصرف شود و در مکه بماند، آنها نگران درگیری او با پیروان حکومت یزید و قدرت حکومتی او بودند. اما امام (علیه السلام) اعلام کرد که او ناچار باید از مکه خارج شود.

امام (علیه السلام) با کاروانی متشکل از گروهی از بنی هاشم و گروهی از شیعیان و طرفداران خود بعد از خروج از مکه بطرف عراق حرکت کرد. عده ای از بانوان خاندانش و کودکان هم در این کاروان حضور داشتند. از اینکه آن حضرت زنان و کودکان را هم همراه خود به این سفر می برد، معلوم می شود که او قصد جنگ و درگیری با حکومت یزید را نداشت! یعنی اقدام او در این سفر جنبه دفاعی داشت و او در اصل بقصد شروع جنگ و مقابله نظامی به این سفر نمی رفت و فقط تصمیم داشت تسلیم خواسته های حکومت یزید نشود و از بیعت با او خودداری کند. آن بزرگوار تمام سعی خود را به کار می برد تا گرفتار و بازداشت نشود؛ اما مجموعاً رفتارهای او متناسب با شئون مقام امامت و عزت و شخصیت خاص او بود. یعنی حرکت او بصورت فرار نبود. بطوریکه وقت خروج از مدینه به او پیشنهاد شد که از بیراهه حرکت کنند تا سپاه حکومتی که در تعقیب آنها خواهند آمد موفق به بازداشت آنها نشوند، او قبول نفرمود و اعلام کرد از راه اصلی و آشکار خواهد رفت و در سفر از مکه بطرف عراق هم همین روش را در پیش گرفت و این کلام او نشان دهنده نوع رفتارش بود که فرمود:

«وَاللّه لا أُعطيكُم بِيَدي إعطاءَ الذَّليلِ وَلا أُفِرُّ فِرارَ العَبيدِ» یعنی به خدا سوگند نه دست ذلت به شما خواهم داد و نه مثل بردگان فرار خواهم کرد..

کاروان حسینی ( علیه السلام ) منازل بین مکه و کوفه را طی می کرد. خبر حرکت آن حضرت بطرف کوفه به اطلاع ابن زیاد ( لعنة الله ) امیر کوفه رسید. او سپاهی را تحت نظر رئیس سربازان و نگهبانان خود، حصین بن نمیر فرستاد تا جاده ها را تحت مراقبت و نظارت بگیرند.

امام ( علیه السلام ) از بین راه نامه ای را توسط قیس بن مسهر صیداوی، یا عبدالله بن بقطر به کوفه فرستاد. او در آن نامه به اهل کوفه نوشت:

« بسم الله الرحمن الرحیم، از حسین بن علی به برادرانش از مؤمنین و مسلمین، سلام بر شما، من خدا را حمد می کنم، همان که معبودی جز او نیست. اما بعد نامه مسلم بن عقیل به من رسید که در آن از حسن نظر شما و اجتماع شما برای یاری ما و گرفتن حق ما خبر داده بود. من از خداوند خواستم که کار ما را نیک گرداند و به شما جهت رفتارتان بهترین پاداش ها را عطا کند و من روز سه شنبه هشتم ذیحجه روز ترویه بسوی شما حرکت کردم. وقتی فرستاده من نزد شما رسید در کار خود کوشش و جدیت به خرج دهید و بشتابید. و من این روزها نزد شما می آیم و سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد.» (۲)

قیس بن مسهر رسول امام حسین (علیه السلام) با نامه آن حضرت بطرف کوفه حرکت کرد. او وقتی به قادسیه رسید بدست حصین بن نمیر بازداشت شد. او را به نزد عبید الله بن زیاد فرستادند. ابن زیاد او را تهدید به قتل کرد و گفت از تو دست بر نمی دارم مگر اینکه بالای بام قصر بروی و حسین بن علی ]علیهما السلام[ را سبّ کنی، قیس ] ظاهراً قبول کرد و [ بالای قصر رفت و خدا را حمد کرد و ثنا گفت، سپس گفت ای مردم این حسین بن علی ]علیهما السلام[، بهترین مخلوقات خدا و فرزند فاطمه دختر رسول خدا ( صلّ الله علیه و آله و سلّم ) است ] که به سوی شما می آید [ و من فرستاده او هستم پس بسوی او بشتابید، سپس عبیدالله بن زیاد و پدرش را لعن کرد و برای علی بن ابیطالب طلب رحمت کرد و صلوات فرستاد، پس عبیدالله بن زیاد دستور داد او را از بالای بام قصر به زمین انداختند و شهادت در راه خدا و در مسیر حمایت از امام حسین ( علیه السلام ) نصیب او شد. رحمت خدا بر او باد!

حوادث شهر کوفه و شهادت مسلم بین عقیل

امام حسین ( علیه السلام ) وقتی آن نامه را به اهل کوفه نوشت که خبر شهادت مسام بن عقیل ( علیه السلام ) به او نرسیده بود. اما بعد از اینکه مسلم اوضاع شهر کوفه و روحیه مردم را در جهت اقامه حق و مقابله با حکومت یزید به آن حضرت گزارش داد و از امام ( علیه السلام ) درخواست کرد که به کوفه بیاید، اوضاع کوفه بطورکلی تغییر کرد. وقتی یزید بن معاویه ( لعنة الله علیهما ) از رفتن مسلم بن عقیل به نمایندگی از امام حسین ( علیه السلام ) به کوفه و بیعت مردم با او و سستی امیر کوفه در مقابله با او خبردار شد، سرجون غلام معاویه را طلبید و با او مشورت کرد که چه کسی را برای کوفه بعنوان امیر تعیین کند، او رأی معاویه را که در اواخر عمرش اظهار کرده بود برای یزید بازگو کرد و او آن را پسندید و نامه ای به عبید الله بن زیاد نوشت و او را به امارت کوفه منصوب کرد.

کلام ایام - 165، خروج کاروان قدسی از مکه مکرمه و حرکت بسوی عراق
بخوانید

عبید الله بن زیاد در آن موقع امیر بصره بود. او مثل پدرش زیاد بن ابیه فردی سفاک و بی باک  و بسیار پلید بود. او با گروهی از نزدیکانش به کوفه رفت و حکومت آنجا را بدست گرفت. یزید در نامه خود به ابن زیاد نوشته بود که به من خبر رسیده مسلم بن عقیل به کوفه رفته و در آنجا شروع کرده به جمع آوری لشکر، تا در میان مسلمین اختلاف اندازد و تو وقتی نامه مرا دریافت کردی به طرف کوفه برو و مسلم را پیدا کن و او را دستگیر کن یا بقتل برسان و یا از شهر بیرون کن.

ابن زیاد به محض رسیدن به کوفه با تدابیر سیاسی و تهدید مردم به کشته شدن و گفتن دروغهایی و فریفتن بعضی از رؤسای قبائل و دستگیری و کشتن بعضی از بزرگان شهر به مردم مسلط شد. او دستور داشت حتی با احتمال و گمان مخالفان یزید را بازداشت کند یا به قتل برساند. تا جائی که هانی بن عروه از بزرگان کوفه را که مسلم در خانه اش بسر می برد و او طرفداران و پیروان زیادی داشت به دارالاماره احضار کرد و او را بازداشت کرد و با سیاست بازی های خود او را به قتل رساند.

وقتی هانی به دستور ابن زیاد بازداشت شد و در داخل قصر مضروب و مجروح شد و بین مردم شایع شد که او را کشته اند، طرفدارانش از قبیله مذحج قیام کردند و قصر حکومتی را محاصره کردند، ابن زیاد شریح قاضی را خواند و به او گفت برو و هانی را دیدار کن و به مردم اطلاع بده که او زنده است. شریح با مردم صحبت کرد و به آنها اطلاع داد که هانی زنده است و با اعلام این خبر مردم پراکنده شدند. ابن زیاد که از قیام مردم بشدت ترسیده بود با اقدامات احتیاطی در بین عده ای از طرفدارانش به مسجد آمد و بالای منبر رفت و شروع کرد به تهدید و ترساندن مردم از مجازات مخالفت با حکومت یزید و تا شنید که مسلم بن عقیل قیام کرده، با سرعت از مسجد خارج شد و به قصر رفت و درب های قصر را بست.

قیام مسلم بن عقیل

مسلم تا از دستگیری هانی بن عروه و مضروب و محبوس شدن او در قصر دارالاماره با خبر شد دستور داد طرفدارانش جمع شوند و او قیام خود را زودتر از زمان تعیین شده قبلی شروع کرد. با ندای منادیان مسلم، چهار هزار نفر نزد او جمع شدند. سپاه مسلم قصر دارالاماره را محاصره کردند. در داخل قصر فقط پنجاه نفر کنار ابن زیاد ماندند، سی نفر از نگهبانان و بیست نفر از افراد خانواده و نزدیکانش و کار برای او سخت شد. مردم بطرف قصر سنگ پرتاب می کردند و به ابن زیاد و پدرش فحش می دادند. عده ای از طرفدارانش سعی می کردند وارد قصر شوند و به او بپیوندند. ابن زیاد با مکاری ها و دروغگویی ها مردم را فریب می داد و به مجازات های شدید و قتل تهدید می کرد و از آنها می خواست از مخالفت با حکومت یزید خودداری کنند. او عده ای از سران قبائل را مأمور کرد که بین مردم بروند و افراد قبیله خود را از همراهی با مسلم و مخالفت با حکومت بترسانند. او به دروغ به مردم گفت که سپاهی از شام از طرف یزید به طرف کوفه حرکت کرده و به زودی وارد کوفه خواهد شد. تهدیدهای ابن زیاد و سران قبائل طرفدار حکومت و دروغ های او مؤثر واقع شد و به تدریج مردم از اطراف مسلم پراکنده شدند.

ابن زیاد در سخنان خود به مردمی که قصر را محاصره کرده بودند اعلام کرد کسانی که پراکنده نشوند و به خانه های خود نروند، حقوق آنها از بیت المال قطع خواهد شد و سپاه شام بی گناهان را به جرم گناهکاران و حاضران را بجای غایبان مجازات خواهد کرد.

با پراکنده شدن مردم در اثر تهدید های ابن زیاد و سران قبائل طرفدار او، مسلم تنها ماند و مردم از دور او پراکنده شدند. او آن شب را در خانه یکی از طرفدارانش که بانوی بزرگواری به نام طوعه بود، بسر برد و سرانجام ابن زیاد از محل اختفای مسلم باخبر شد و اول صبح یک گروه هفتاد نفری را برای دستگیری او فرستاد. مسلم وقتی متوجه جریان شد جهت مقابله با آن گروه از خانه بیرون آمد و با آنها به جنگ پرداخت. او با شجاعتی کم نظیر ساعاتی با آن گروه جنگید و بعد از کشتن عده ای از آنها سرانجام مجروح و بازداشت شد.

شجاعتی که از مسلم در آن جنگ نابرابر آشکار شد بسیار شگفت انگیز بود و او به تنهایی و بدون داشتن هیچگونه پشتیبانی به جنگ با سپاه حکومت ادامه داد. حتی جهت دستگیری او وعده امان به او داده شد. او بعد از دستگیری در حالی که به شدت مجروح و تشنه بود با شجاعت و صلابتی کم نظیر در حضور مردم ابن زیاد و یزید بن معاویه را رسوا کرد.

سرانجام مسلم بن عقیل به دستور ابن زیاد کشته شد و سر مبارکش را بریدند و برای یزید فرستادند و بدن شریفش را از بالای بام قصر به زمین انداختند و در کوچه ها گردانیدند. سلام خدا به روح مطهر اولین شهید در راه دفاع از امام حسین ( علیه السلام ) و نهضت مقدس او باد!

الیاس کلانتری

۱۳۹۵/۷/۱۷

پاورقی ها:

  1. ارشاد شیخ مفید، چاپ کتابفروشی علمیه اسلامیه، ج۲، ص ۱۰۲
  2. همان، ص ۷۲

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن