کلام ایام ـ۴۷۶، ماه رجب و نهری در بهشت

بخش دوم

کلیات*

  • ارتباط و اتصال دو نوع حیات در وجود انسان با یکدیگر.
  • آثار زیانبار غفلت و بی توجهی به موضوع اتصال حیات جانداری با حیات انسانی.
  • منشأ رفتارهائی که در نظر عموم انسانها و یا اهل تعقل، زشت و ناپسند و منفور تلقی می شود.
  • منشأ رفتارهائی که در نظر عموم مردم و یا اکثریت قابل توجه از آنها، رفتارهائی مطلوب و ممدوح و دوست داشتنی محسوب می شود.
  • رفتارهائی که اختصاص به انسانها دارد و از سایر جانداران و یا اتسانهای در سنین کودکی مورد انتظار نمی باشد.
  • اکثر انسانها به زمینه ها و ریشه های علمی بعضی از رفتارها توجه لازم را ندارند و فقط جهات اخلاقی و عاطفی آن رفتارها را درنظر می گیرند!
  • انسانها بجهت اینکه موجودی جاندار هستند، دارای حیات جانداری ودر جهاتی از زندگی و رفتارهای خود با سایر جانداران اشتراکاتی دارند.
  • مواردی از خواسته ها و لوازم مربوط به زندگی انسانی، که جانداران دیگر فاقد آنها هستند.
  • زندگی انسانها ابتداءً در جهت جانداری شروع می شود و در سنین بالاتر روح انسانی در وجود آنها فعالتر می شود و قدرت پیدا می کند.
  • اشتراکات وجود انسان و رفتارهای او در سنین اولیه عمر او با جانداران زیاد، و عمدتاً مشابه یکدیگر است.
  • هرچه سن انسان و طول عمر او بیشتر می شود و قوه عقل در او فعالتر می شود، خواسته ها و لذت های او هم تغییر می کند و به انواع دیگری تبدیل می شود.
  • در وجود انسان زمینه های مساعدی برای ورود به فضای حیات انسانی وجود دارد و آن زمینه ها در بعضی از آنها فعال می شود و به ثمردهی می رسد و در بعضی دیگر از انسانها آن زمینه ها راکد می ماند و هیچ وقت فعال نمی شود.
  • حیات جانداری و حسی و جسمانی در انسان و لذتهای مربوط به آن مقصد اصلی و حقیقی انسان نیست.
  • نوع خلقت و حیات انسانی اقتضاء می کند که در مرحله ای از عمر او، قوه شریف عقل در وجود او فعال شود و در رفتارهای او دخالت کند.
  • مراد از «حیات طیبه» که در کتاب آسمانی برای انسان ذکر شده چیست؟
  • صعود انسان از فضای محدود حیات جانداری به فضای وسیع و نورانی حیات انسانی.
  • در نظر انسانهای متعالی که حیات انسانی در آنها فعال شده و به مرحله متعالی رسیده، لذتهای جسمانی و حسی لذتهای نازل و کودکانه محسوب می شود.
  • در فضای حیات انسانی برای کسانیکه وارد آن شده اند، همه پدیده ها و حتی اشیاء مربوط به زندگی جانداری لذتهای حقیقی خواهد داشت.
  • اگر حیات انسانی در وجود یک انسان فعال نشود و حیات او در حد جانداری بماند، امکان دارد او به موجود بسیار خطرناکی تبدیل شود تا حدی که منشأ تباهیها در زندگی خود و دیگران شود.
  • رفتارهای کسانیکه زندگی آنها در حد زندگی جانداری باقی مانده.
  •  مقایسه رفتارهائی از انسانها با رفتارهای سایر جانداران.
  • عدم توجه به اختلاط حیات جانداری با حیات انسانی و عدم دریافت آموزشهای لازم در این زمینه منشأ تبهکاریها و فسادها و ظلم ها می شود.
  • انسانهائی که دارای روح زلال و پاک و رفتارهای مطلوب و دوست داشتنی هستند هم خودشان از رفتارهای خود لذت می برند و هم دیگران از رفتارهای آنها به آسایش و لذتها می رسند.

در شماره قبلی از این سلسله مقالات بحث منتهی شد به موضوع ارتباط و اتصال دو نوع حیات در وجود انسان و آن دو عبارتند از «حیات جانداری» و «حیات انسانی». اما عده زیادی از انسانها، جز قلیلی از اهل تفکر و تعقل به این موضوع توجه مناسبی ندارند و از این جهت در غفلتی و اهمالی به سر می برند. اگرچه بطور دائم و روز و شب با این موضوع و فروعات آن سروکار دارند! و بطور مکرر کلمه «انسان» و «انسانیت» را در سخنان خود به کار می برند و از دیگران توقع و انتظار رفتارهای خاصی را  دارند واز انسانها بجهت انجام دادن بعضی از افعال و یا ترک کردن بعضی افعال انتقاد می کنند! که البته آن رفتارها را از کودکان و یا سایر جانداران انتظار ندارند و بجهت ترک آن نوع افعال آنها را سرزنش نمی کنند.

بعنوان مثال: اگر یک انسان در سنین عقلی مشاهده کند که یک فرد در سنین جوانی و بالاتر مزاحم کودکی شده و مثلاً اشیائی را به زور از دست او می گیرد و یا او را کتک می زند و یا مانع رفتن آن کودک به منزل یا مدرسه خود می شود و آن انسان در سنین عقلی به آن جریان بی اعتناء باشد و ممانعتی از مزاحمت آن فرد بعمل نیاورد، و به آن کودک کمک نکند، انسانهای عاقل و صاحبان روح سالم، رفتار او یعنی بی اعتنائی او را به آن جریان تقبیح می کنند و حداقل در دل خود آن بی اعتنائی و بی تفاوتی را رفتاری زشت و غیرانسانی تلقی می کنند واز صاحب آن رفتارها چه رفتارهای شخص مزاحم یک کودک و چه رفتار کسانی که آن صحنه مزاحمت را مشاهده می کنند و نسبت به آن بی اعتناء می مانند و از آن محل عبور می کنند و به سرگرمی و تفریحی مشغول می شوند، احساس نامطلوبی پیدا می کنند.

اما اگر چنان رفتاری از یک کودک سر بزند یعنی به کودکی که مورد مزاحمت قرار گرفته کمک نکند و به آن جریان بی اعتناء باشد، عقلا آن کودک بی تفاوت را سرزنش نمی کنند و رفتار او را رفتاری زشت و غیرانسانی تلقی نمی کنند.

در مورد رفتارهای انسانها که اختصاص به آنها دارد و از آنها مورد انتظار است واز سایر جانداران مورد انتظار نیست و همچنین از کودکان در سنین پائین عمر و افراد فاقد قدرت تعقل و مبتلا به بعضی از امراض روحی، افراد انسانی جهت انجام آنها مورد تحسین و تقدیر قرار می گیرند و بخاطر ترک آنها و بی اعتنائی  به آنها در زمان لازم و مناسب مورد انتقاد و سرزنش ویا حداقل بیزاری در قلوب عقلا واقع می شوند.

اما اکثر مردم فقط به جهت عاطفی و اخلاقی این نوع از رفتارها درباره دیگران یا خودشان توجه دارند و نه جهت علمی آنها! یعنی غالباً علت یا علل اصلی آن نوع رفتارهای نامطلوب مورد توجه قرار نمی گیرد و فقط یا عمدتاً انسانها افرادی را جهت انجام دادن بعضی از کارها تحسین می کنند و مورد تقدیر و احترام قرار می دهند و بجهت ترک آن نوع کارها و یا انجام کارهای مخالف و مقابل آن نوع کارها، مورد انتقاد و سرزنش قرار می دهند و رفتارهای آنها را به نوعی تقبیح می کنند. حال یا با زبان و سخن و یا نوعی اظهار بیزاری و یا قهر کردن و یا دعوا و مقابله و مجازات و امثال آنها.

انسانها بجهت اینکه موجودی جاندار هستند و دارای حیات جانداری، در جهاتی از زندگی خود با سایر جانداران اشتراکاتی دارند مثلاً در نیاز به تنفس و غذا و آب. اما بجهت داشتن حیات انسانی، که اختصاص به آنها دارد نیازهای دیگری هم دارند مثل محبت دیگران نسبت به خودشان و محبت خودشان نسبت به دیگران و مورد تکریم و احترام قرار گرفتن از طرف دیگران و احساس امنیت اخلاقی و شغلی و اطمینان خاطر و اجرای عدالت و حمایت از آن، نسبت به آینده خود و اعضاء خانواده و بستگان و دوستان. همچنین دارائی ها و مالکیت ها نسبت به بعضی از اشیاء مثل خانه و مسکن و وسائل آسایش خود و افراد خانواده و گاهی دوستان و بستگان و همنوعان خود.

در شماره قبلی و در انتهای آن نوشتار وارد بحثی شدیم تحت عنوان:

«ارتباط و اتصال دو نوع حیات در وجود انسان » و در آن بخش فرصت بحث تفصیلی در این زمینه وجود نداشت لذا ادامه آن بحث به این شماره موکول شد. حال در این نوشتار توضیحات مورد نظر را با چند مثال ذکر می کنیم:

رفتارهای مشترک بین انسان و سایر جانداران

رفتارهائی بطور عادی و مستمر از انسانها سر می زند بطوریکه آن رفتارها برای عموم انسانها شناخته شده است و افراد انسانی از دیدن و مشاهده آن نوع اعمال از دیگران و یا خودشان تعجب نمی کنند و جویای علت وسبب آنها نمی شوند و افراد انسانی را بجهت انجام آن رفتارها تحسین نمی کنند و یا مورد انتقاد و سرزنش و تحقیر قرار نمی دهند. مثل غذا خوردن و آب نوشیدن  و لباس پوشیدن و تهیه مسکن و تنفس مستمر چندبار در یک دقیقه و اظهار ناراحتی از حوادثی که منتهی به مجروح شدن و درد بدنی در فردی شده و امثال آنها.

این نوع رفتارها و موارد مشابه آنها علاوه بر انسان از سایر جانداران هم بطور عادی سر می زند و مشاهده می شود، گاهی عیناَ و مثل یکدیگر ـ یعنی انسان و سایر جانداران ـ و گاهی با تفاوتی در روش رفتارها و فروعات مربوط به آنها.

رفتارهای اختصاصی انسانی

اما انسانها رفتارهای نوع دیگری هم انجام می دهند که اختصاص به آنها دارد و از سایر جانداران سر نمی زند و مشاهده نمی شود‏، مثل بخشیدن غذای خود به دیگران و رفتارهای احترام آمیز به آنها و تکریم آنها و محبت و ملاطفت با همنوعان و جلوگیری از ظلم یک موجود به موجود دیگر و برطرف کردن حزن و اندوه دیگران و همچنین تکریم دانشمندان و تلاش برای برقراری عدالت در بین همنوعان و فراگرفتن علوم و فنون برای زندگی بهتر و تحسین انسانهائی برای بعضی از رفتارها و انتقاد از انسانهائی برای بعضی از رفتارها و مخالفت با آنها و اعمال دیگری امثال آنها.

زندگی انسانها ابتداءً در جهت جانداری شروع می شود حتی قبل از تولد. و بعد از تولد چند سال اول عمرش زندگی کاملاً جانداری دارد و بتدریج زندگی نوع خاص یعنی زندگی انسانی او هم شروع می شود و هرچه عمر او ادامه می یابد. فعالیت روح جانداری در او ضعیفتر و محدودتر می شود و بجای آن فعالیت « روح انسانی» در او بیشتر و قوی تر و گسترده تر می شود. در نتیجه رفتارهای او هم در جهت جانداری و جسمانی کمتر و برعکس در جهت انسانی و عقلی بیشتر می شود.

بعنوان مثال: یک کودک سه، چهارساله عمده فعالیتش در طول یک شب و روز خوردن غذاها و بعضی شیرینیجات و تنقلات و اشیائی مثل آنها است و بازی با بعضی از اشیاء مثل اسباب بازی ها! و برای بدست آوردن آن اشیاء تلاش زیادی به کارمی برد و اگر به خواسته های خود نرسد گریه می کند با صدای بلند و به دیگران حمله می کند و اشیائی را که در دست آنهاست به زور می گیرد و مثلاً والدین و همراهان خود را با گریه و فریاد وادار می کند که در همان خیابان پررفت و آمد متوقف شوند و اسباب بازی مورد علاقه و خواست او را از فروشنده بخرند و یا خودش بطرف او می رود و آن اسباب بازی را می گیرد‏، حتی اگر در اثر رفتار او آن اسباب بازی بشکند و یا خراب شود و مثلاً اگر آن شیء مورد خواست او چند عدد بادکنک باشد و در اثر رفتار او پاره شود و از بین برود!

اما این کودک وقتی به سن ۷،۸ سالگی رسید نوع رفتارهایش اندکی تغییر می کند‏، او اگر وارد مدرسه ای شود در آن سنین بجای توجه کامل صددرصد قبلی به خوردنیها و اسباب بازی ها، بخشی از توجهات خود را به خواندن کتاب های درسی و یاد گرفتن بعضی سرودها و اشعار مخصوص کودک و نقاشی و امثال آنها معطوف می کند و از تحسین دیگران مثل معلمان و مربیان و والدین و دریافت نمره خوب برای انجام دادن تکالیف درسی لذت می برد.

کلام ایام - 13، جاذبه زیارت اربعین
بخوانید

اگر سنین عمر آن کودک بالاتر رفت و او به مرحله جوانی عمرش رسید و تحصیلات خود را ادامه داد و مثلاً بعنوان یک دانشجو وارد دانشگاهی شد، دیدگاهها و رفتارهای او تغییر می کند و توجهات او بیشتر به لذت های عقلی و علمی معطوف می شود. او دیگر در فضای دانشگاه به جوان دیگری حمله نمی کند تا اسباب بازی او را بگیرد و یا برای بدست آوردن یک اسباب بازی یا مدادرنگی یا کاغذ و قلم و کتاب گریه نمی کند و فریاد نمی زند.

در آن دوره از عمر، آن کودک قبلی و جوان فعلی توجهات او نسبت به غذاها و خوردنی ها کمتر می شود و لذت بردن از آنها محدود می شود و اواز اشیاء دیگر لذت می برد مثلاً از مقدار قابل توجهی پول ویا داشتن یک وسیله نقلیه و یا گردش رفتن با دوستانش و به مهمانی دعوت کردن آنها در یک رستوران و گردشگاه و امثال آنها و همچنین مورد توجه و تحسین دیگران واقع شدن و قهرمانی در یک رشته ورزشی و یا درسی و علمی!

لذت ها و خواسته های انسانها هم، از ناحیه بالاتر رفتن سنین عمر آنها تغییر می کند و هم از ناحیه موقعیت علمی و تجربیات و خواندن کتابها و شنیدن حوادث و اتفاقات و ملاقات ها و آشنائی ها با دیگران. فعالیت قوه عقل در انسان سبب تغییر دیدگاهها و تصورات و توجهات به اشیاء مختلف می شود.

در بین رفتارهای مختلفی که از انسانها مشاهده می شود‏، بعضی از آنها مطلوب و خوشایند و محبوب انسانها است و اغلب انسانها صاحبان آن رفتارها را تحسین می کنند و مورد تقدیر قرار می دهند و رفتار و شخصیت آنها را با کلماتی مثل «انسانیت» ، بزرگواری، کرامت، جوانمردی و خوش اخلاقی و امثال آنها می ستایند. اما غالبا ً به منشأ و ریشه و سبب آن افعال توجه عالمانه و تفکر آمیز ندارند یعنی توجهی ندارند به اینکه آن نوع رفتارها از «حیات انسانی» و روحی که عامل ایجاد آن نوع حیات است نشأت می گیرد و اینکه آن جهت از حیات انسانها باید فعال شود وآنها مورد آموزشهای خاصی قرار بگیرند و اینکه در وجود انسانها بلحاظ خلقت زمینه مساعدی برای آن نوع از حیات یعنی « حیات انسانی» قرار داده شده و لازم است آن زمینه فعال شود و به ثمر برسد و امکان دارد در بعضی از انسانها آن زمینه فطری فعال نشود و حیات انسانی در حد سایر جانداران بماند. یعنی امکان دارد «قوه عقل» که حیات انسانی به آن وابسته است در وجود بعضی از انسانها فعال نشود و یا فعالیت آن بسیار نازل و ناچیز باشد و آن عده از انسانها نتوانند از محدودیت های عالم جانداری و لوازم آن فاصله بگیرند و به عالم حیات انسانی صعود کنند.نها را این قبیل انسانها در فضای حیات جانداری محبوس خواهند بود و همت آنها در حد لذت بردن از حیات صرفاً جسمانی و حسی و جانداری باقی خواهد ماند.

حیات جانداری و حسی و جسمانی در انسان و لذت های مربوط به آن و تأمین خواسته های او از آن نوع، مقصد اصلی از خلقت انسان نیست! بلکه لازم است آن نوع حیات زمینه و امکان حیات نوع برتر بنام «حیات انسانی» را به وجود آورد. یعنی حیات جانداری تبدیل به یک حیات متعالی و برتر بنام حیات انسانی شود. مراد این است که انسان آفریده نشده است برای غذا خوردن و آب نوشیدن و تنفس و لباس پوشیدن و امثال آنها! بلکه نوع خلقت او اقتضاء می کند که قوای جسمانی و لوازم حیات جانداری در او تبدیل به حیات نوع برتری شود و قوه شریفی بنام «عقل» در او فعال شود و او از ناحیه آن حیات حسی و جسمانی اولیه به فضای زندگی عقلانی راه پیدا کند و در فضای آن نوع حیات برتر به حیات خود ادامه دهد.

نوع خلقت انسان اقتضاء می کند که قوای جسمانی و غذا و آب و مجموعاً حیات جسمانی در وجود او تبدیل به حیات نوع برتری شود‏، که در کتاب آسمانی به آن «حیات طیبه» گفته شده، بطوریکه خدای سبحان می فرماید:

« مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً ۖوَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ » (النحل/۹۷) یعنی: هرکس اعمال صالحی انجام دهد از مرد یا زن و در حالیکه اهل ایمان باشد، پس به او حتماً «حیات طیبه ای» عطا می کنیم و حتماً آنها [صاحبان حیات طیبه ] را پاداش می دهیم به بهتر از آنچه عمل می کردند.

مراد از «حیات طیبه» حیات پاک و متعالی انسانی است که منشأ آن ابتداءً حیات جانداری است، اما با فعالیت قوه عقل و آموزشهای آسمانی توسط پیامبران خدا، انسان از آن مرحله صعود می کند و به فضای یک حیات برتر و متعالی تر وارد می شود! و در آن فضا و آن نوع حیات لذتهای حقیقی او شروع می شود و استمرار می یابد و دائماً بیشتر می شود.

برای کسانیکه وارد فضای حیات انسانی شده اند، لذتهای جسمانی و حسی تنها، و بدون ارتباط با لذتهای متعالی ناشی از حیات انسانی، چیزی بسیار نازل و کودکانه است. اما او می تواند در فضای عالم حیات انسانی از همه چیزو حتی اشیاء مربوط به زندگی جانداری لذتهای حقیقی و آمیخته با معنویات ببرد، یعنی زندگی حسی و جسمانی هم، برای او دلپذیر و لذتبخش خواهد بود! و این نوع لذت هم استمرار خواهد داشت و صاحب آن نوع زندگی در صورت ادامه آن هرگز احساس پوچی و یکنواختی و بی هدفی نخواهد داشت.

انسانهای متعالی که حیات انسانی در آنها فعال است، لذتهای حاصل از آن نوع زندگی را هرگز با لذتهای صرفاً حسی و جانداری یکسان و از یک نوع و در یک سطح تلقی و محسوب نمی کنند. آنها از ارتباط با خدای سبحان و یاد او و اعمال حسنه مثل محبت به دیگران و تکریم آنها و در رأس آنها تکریم والدین و افراد خانواده و کمک به نیازمندان و مجالست و مصاحبت توأم با محبت با انسانهای متعالی و کمک مالی و فکری به آنها و وفاداری و دوستی با انسانها لذتهای متعالی عظیم تری نسبت به لذتهای صرفاً حسی و جسمانی می برند.

در زندگی صرفاً حسی، انسانها گرفتار یک نوع زندگی بسیار پائین تر و بی ارزش تر می شوند و لذتهای مربوط به آن نوع زندگی خواسته های روح انسانی را تأمین و او را قانع نمی کند. دیگر اینکه وقتی انسان در آن نوع زندگی ابتدائی و پیش پا افتاده گرفتار می شود امکان دارد به موجودی خطرناک تبدیل شود، خطرناک برای خود و دیگران! و در آن صورت او برای رسیدن به لذتهای مورد خواست خود، اعمال زشت و پلید و خطرناکی انجام دهد! مثل ظلم به دیگران و تبهکاری و غصب اموال دیگران و جمع آوری مال و دارائی ها از طرق غیر قانونی و غیرمشروع و توأم با پستی ها و رذالت ها.

یک موجود جاندار مثلا یک شیر یا یک ببر و یا یک پلنگ و امثال آنها را در نظر می گیریم. آن حیوان (جاندار) برای ادامه حیاتش احتیاج به خوردن گوشت دارد و نیاز غریزی او به آن نوع غذا او را اجباراً بطرف آن خواهد کشاند. اما برای آن حیوان فرقی نمی کند که جسد یک حیوان مرده را بخورد ـ و سبب پاکسازی آن محیط شود، که در اصل هم به همین منظور آفریده شده ـ یا یک حیوان زنده ای را شکار کند و بخورد و یا یک انسان را با همه ارزش های معنوی که آن انسان دارد! برای آن حیوان شکاری همه آن موارد یکسان است و همه آنها غذا محسوب می شود، یعنی جسد یک حیوان مرده و یا شکار یک حیوان زنده یا کشتن یک انسان و خوردن بدن او، اعم از اینکه آن انسان یک فرد پست و رذل و یک تبهکار و مزاحم انسانهای دیگر باشد، یا یک انسان متعالی و برتر و دارای شخصیت اخلاقی مطلوب و خیرخواه برای همنوعان خود.

با نهایت تأسف و تأثر و حزن و اندوه باید گفت عده ای از انسانها هم حیاتشان در سطح همان حیوانات باقی می ماند و از آن سطح بالاتر نمی رود. بطوریکه آنها اعمال زشت و پلید از نظر دیگران و از نظر اصول اخلاق حسنه و مخالف انسانیت را به راحتی انجام می دهند و برای بدست آوردن خواسته های خود به هرکاری اقدام می کنند، چه کارهای شرافتمندانه و عقلانی و قانونی و شناخته شده و معتبر در نظر انسانها و چه کارهای رذیلانه و پست و خلاف قوانین معتبر و شناخته شده در جوامع انسانی.

آن عده از انسانها برای رسیدن به یک خواسته حتی بی ارزش و پست دست به هر کاری می زنند مثل انواع ظلم ها به دیگران و حتی آدمکشی! اگرچه گاهی از کارهای خلافی که مرتکب شده اند پشیمان هم می شوند و این قبیل انسانها با علم به اینکه بعد از ارتکاب کار خلاف گرفتار مجازاتهای سنگینی خواهند شد و حتی احتمالا و یا بطور قطع مجازات اعدام یا حبس ابد و یا حبس های طولانی و به سر بردن عمر خود در زندان محکوم خواهند شد! اما نه مجازات سنگین دنیوی و نه مجازات اخروی که حتی عده زیادی از همان خلافکاران به اصل آن عقیده دارند در موارد زیادی مانع ارتکاب کار خلاف درباره آنها نمی شود.

این نوع زندگی و این نوع رفتارها از آمیخته بودن «حیات جانداری» با «حیات انسانی» و عدم توجه لازم به ارتباط و اتصال آنها و اکتفاء به لذتهای آنی و زودگذر حیات جانداری و عدم دریافت آموزشهای لازم در این زمینه نشأت می گیرد.

در مقابل انسانهائی وجود دارند که روح آنها زلال و پاک و رفتارهای آنها بسیار مطلوب و دوست داشتنی است بطوریکه هم خودشان از نوع زندگی و رفتارهای خود دائماً لذت می برند وهم منافع و فواید رفتارهای آنها به دیگر انسانها می رسد. آنها حیات بسیار پاک و لذت بخش و سرورآوری دارند و لذت های آنها از زندگی لذتهای حقیقی و دائمی است و خیلی برتر و متعالی تر از لذتهای زندگی صرفاً حسی است که موقتی و زودگذر و حتی گاهی توهمی است و لذت حقیقی محسوب نمی شود.

ما به خواست خدای منان در بخش بعدی به جنبه های علمی و اخلاقی و اجتماعی موضوع تبدیل حیات جانداری به حیات انسانی خواهیم پرداخت و نقش زمانهای خاص و رفتارهای خاص را در رسیدن به آن حیات متعالی دائمی توضیح خواهیم داد و در آن بحث ـ ان شاء الله تعالی ـ موقعیت ماه رجب و فضائل آن را در رسیدن به آن هدف متعالی مورد بررسی و ارزیابی قرار خواهیم داد.

الیاس کلانتری

۱۴۰۰/۱۱/۲۵

دکمه بازگشت به بالا
بستن