کلام ایام تاریخی ـ ۵۴۶، ماه رجب و روزهای پرفضیلت و تاریخی آن

(بخش چهارم)*

کلیات*

  • معنی «نفس» در کلام مورد بحث از امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)
  • مراد از کار کردن برای نفس خود
  • کلمه نفس دارای چند معنا می باشد و در این کلام مراد از آن «خود» انسان یا «خود حقیقی» اوست
  • کلمه نفس به «روح» انسان هم گفته می شود و در این معنا روح مقابل جسم قرار می گیرد
  • الله سبحانه و تعالی، نفس انسان ها را در وقت «موت» به طور کامل دریافت می کند
  • موضوع دریافت نفس در وقت خواب و برگشت آن در وقت بیدار شدن
  • در وجود انسان دو نوع حیات برقرار می باشد که با یکدیگر ارتباط دارند و آن دو با یکدیگر حیات انسان را تشکیل می دهند
  • دو نوع حیات در انسان از ناحیه دو نوع روح به وجود می آید
  • آیا وجود انسان از سه عامل به نام های «جسم» و «نفس» و «روح» تشکیل می شود؟
  • به طور ضمنی از کلام امیرالمؤمنین علی -علیه السلام- بر می آید که عده ای از انسان ها بلکه عموم و اکثریت آنها توجهی به نفس حقیقی خود ندارند
  • حیات دنیوی، حیات حقیقی انسان نیست
  • حیات دنیوی به منزله جاده ای است که لازم است به مقصد آفرینش انسان منتهی شود
  • کلامی از امیرالمؤمنین علی -علیه السلام- درباره حیات دنیوی و حیات اخروی
  • کلامی از امیرالمؤمنین علی -علیه السلام- درباره ی اندوختن لوازم زندگی اخروی
  • سفر اخروی انسان بسیار طولانی است و نیاز انسان به اندوختن لوازم آن سفر بسیار شدید است
  • اعمال مناسب برای سفر طولانی اخروی

 

           * * * * * * * * * * *

 

در شماره قبلی  کلامی از امام امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ مورد بحث قرار گرفت و متذکر نکاتی در تفسیر و شرح بخشی از آن شدیم و شرح و تفسیر نکات دیگری از آن به این بخش موکول شد. امام علیه السلام در بخش دیگری از کلام شریف فرمود:

« أَلاَ عَامِلٌ لِنَفْسِهِ قَبْلَ یَوْمِ بُؤْسِهِ » ذکر و توضیح دو نکته در این بخش از کلام مبارک ضروری است و آن دو عبارتند از:

۱ـ معنی «نفس» دراین کلام

۲ـ مراد از کار کردن برای نفس خود.

شرح و توضیح این دو نکته را هم در ادامه نکات قبلی می آوریم:

دهم: کلمه « نفس» دارای چند معنا می باشد و در این کلام شریف مراد از آن «خود» انسان و به بیان دیگر «خود حقیقی انسان» است. این معنی از کلمه نفس مقابل «خود طبیعی» قرار می گیرد. مراد از خود طبیعی بُعد جسمانی انسان است.

کلمه نفس به «روح» انسان هم گفته می شود. در این معنی روح مقابل جسم قرار می گیرد که در انسان و سایر جانداران منشأ حیات جسمانی می باشد. پس به «روح انسان» هم که مقابل جسم قرار می گیرد «نفس» گفته می شود. بطوریکه درکلام خدا گفته شده:

« اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا » (الزمر/۴۲) یعنی: الله نفس (روح) ها را در وقت موت (مرگ و انتقال به عالم آخرت) دریافت می کند و کسی که نمرده [ وقت موت او نرسیده] در وقت خواب آن.

مراد این است که خدای سبحان در وقت رحلت انسان روح های انسانها را بازپس می گیرد و از بدن های آنها جدا می کند و آنها را بطورکامل دریافت می کند و همچنین نفس های انسان ها را در وقت خواب از بدن آنها جدا می کند.

در ادامه آیه کریمه می فرماید:

« فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَىٰ عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَىٰ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى » یعنی: پس نگاه می دارد آن [روح] را که مرگ را برای آن [اراده و] مقدّر فرموده و دیگری را [که زمان مرگ آن نرسیده] بازپس می فرستد تا زمانی که معین و مقدر شده است.

ما بارها در مقالات قبلی متذکر شده ایم که در وجود انسان دو نوع حیات برقرار می شود که با یکدیگر ارتباط دارند و آن دو با یکدیگر حیات انسان را تشکیل می دهند و آن دو عبارتند از:

حیات جانداری

حیات انسانی

این دو نوع از حیات از دو نوع نفس (روح) به وجود می آید که عبارتند از: «روح یا نفس جانداری» و «روح یا نفس انسانی»

در این نوشتار ما وارد بحث درباره «نفس نباتی» نمی شویم که در نباتات و جانداران و انسانها برقرار می شود. همچنین درباره این موضوع که آیا در وجود انسان نفس همان روح است و هردو دارای یک معنای واحد است و یا روح حقیقتی جدا از نفس می باشد و اینکه وجود انسان از سه عامل و حقیقت تشکیل می یابد که آنها عبارتند از: جسم  و نفس و روح. اما در هر صورت کلمه «نفس» به روح انسان هم به معنی عرفی اطلاق می شود، و در این زمینه قبلاً هم در بعضی از مقالات تذکراتی بعمل آمد.

در هر صورت مراد امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ در این کلام شریف از کلمه «نفس» خود انسان یا خود حقیقی اوست، که در مقابل آن وجودی غیر از وجود حقیقی انسان قرار می گیرد و می شود درباره آن «خود طبیعی» و وجود دنیوی را بکار برد.

امام ـ علیه السلام ـ در این کلام مبارک به انسانها هشدار می دهد که برای خودشان یعنی وجود حقیقی خودشان در همین عالم دنیا کاری انجام دهند، همان وجودی که حیات آن ابدی است و در عالم بعد از دنیا برقرار می شود و استمرار می یابد. و بطور ضمنی اشاره ای می فرماید به اینکه وجود جسمانی انسان، حقیقت وجود او نیست و نباید رسیدن به خواسته های مربوط به آن، اهداف اصلی او از حیات را تشکیل دهد و مقصد او محسوب شود.

یعنی بطور ضمنی از کلام شریف آن حضرت حاصل می شود که عده ای از انسانها، بلکه عموم و اکثریت قابل توجه از آنها تمام توجهات یا قسمت عمده از آنها را به حیات زودگذر و موقتی و کوتاه دنیوی معطوف می کنند و توجه لازم به حیات حقیقی و حیات اخروی را به کار نمی برند و از رسیدن به خواسته های مربوط به حیات دنیوی و ظاهری مسرور می شوند و لذت می برند، در حالیکه حیات دنیوی، حیات حقیقی انسان نیست، بلکه به منزله جاده ای است که لازم است به مقصد حقیقی آفرینش او منتهی شود. همچنین لازم است او در زندگی دنیوی و در فرصت کوتاهی که برای او حاصل می شود، لوازم حیات حقیقی و اخروی خود را فراهم و ذخیره کند.

هشدار و تذکر امام ـ علیه السلام ـ در این کلام در مجموع این خطبه شریف بسیار مؤثر و تکان دهنده است، چه از جهت تشبیه این زندگی دنیوی به موضوع تمرین و آمادگی برای مسابقه ای عظیم و باشکوه و لذت ها و فواید برنده شدن در آن مسابقه و آثار و نتایج شوم مردود شدن در آن و چه توصیه به توبه و بازگشت از راهی که منتهی به مقصد مطلوب نهائی نخواهد شد و تذکراتی درباره راه منتهی به بهشت و سعادت جاودانی و مراقبت و مواظبت درباره پرتگاههای جاده حیات.

در این قسمت از بحث متذکر مواردی از کلام امام ـ علیه السلام ـ درباره حیات دنیوی و حقیقت حیات و حیات اخروی می شویم:

      ۱- «تَجَهَّزُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ، فَقَدْ نُودِيَ فِيكُمْ بِالرَّحِيلِ، وَ أَقِلُّوا الْعُرْجَةَ [الْعَرْجَةَ] عَلَى الدُّنْيَا، وَ انْقَلِبُوا بِصَالِحِ مَا بِحَضْرَتِكُمْ مِنَ الزَّادِ، فَإِنَّ أَمَامَكُمْ عَقَبَةً كَئُوداً وَ مَنَازِلَ مَخُوفَةً مَهُولَةً لَا بُدَّ مِنَ الْوُرُودِ عَلَيْهَا وَ الْوُقُوفِ عِنْدَهَا» (۱) یعنی: آماده شوید [و لوازم سفر را فراهم کنید] خدا شما را مورد رحمت خود قرار دهد، که ندای «الرحیل» (کوچ و حرکت) زده شده. اقامت [و استراحت] در دنیا را کم کنید و با اندوخته ای شایسته و مناسب بسوی آخرت برگردید، زیرا جلوتر و سر راه شما گردنه ای صعب العبور و سخت و خطرناک قرار دارد و منزلگاههائی ترسناک و هول انگیز که از ورود بر آنها و توقف در آن منازل چاره ای نیست.

       امام – علیه السلام – در این کلام شریف زندگی دنیوی انسانها را، نوعی سفر معرفی کرده و فرصت عمر را به توقف اندک در استراحتگاههای کنار جاده و اینکه ندای سفر زده شده و اهل کاروانها در فرصت اندکی که در اختیار دارند، لازم است لوازم سفر خود را آماده کرده  و حرکت خود را شروع کنند.

      امام – علیه السلام – در موارد دیگری از کلام خود تصریح فرموده به اینکه لوازم زندگی در عالم بعدی یعنی در برزخ و زمان طولانی قیامت و بعد از آن لازم است از عالم دنیا و از فرصت زندگی دنیوی فراهم شود و این فرصت اندک است و نیاز به اندوخته و توشه، بسیار زیاد.

    ۲-  امام – علیه السلام – در کلام دیگری در این زمینه می فرماید:

«آهِ ! مِن قِلَّةِ الزّادِ ، و طُولِ الطَّريقِ ، و بُعدِ السَّفَرِ ، و عَظيمِ المَورِدِ ! » (۲) یعنی: آه از ناچیز و اندک بودن توشه [و اندوخته] و طولانی بودن راه و دوری سفر و عظمت محل ورود و نزول.

      توجه عمیق و مکرر به طولانی بودن این سفر، محرک انسان است به اندوختن بیشتر لوازم زندگی اخروی و توجه اندک و سطحی و گذرا به زندگی دنیوی. همچنین حتی اگر انسان اندوخته و ذخیره قابل توجهی هم برای زندگی اخروی فراهم کرده باشد، باز هم لازم است آن اندوخته را اندک بشمارد و برای اندوخته بیشتر تلاش کند.

    ۳- «وَ اعْمَلُوا لِلْجَنَّةِ عَمَلَهَا؛ فَإِنَّ الدُّنْيَا لَمْ تُخْلَقْ لَكُمْ دَارَ مُقَامٍ، بَلْ خُلِقَتْ لَكُمْ مَجَازاً، لِتَزَوَّدُوا مِنْهَا الْأَعْمَالَ إِلَى دَارِ الْقَرَارِ» (۳) یعنی: و برای بهشت عمل مربوط و مخصوص به آن را انجام دهید، همانا دنیا محل اقامت ساخته نشده [محل اقامت شما نیست] بلکه آفریده شده برای عبور [و بعنوان جاده و مزرعه] تا از آنجا اعمالی را اندوخته کنید برای محل اقامت و استقرار.

      در این کلام هم تصریح شده به اینکه زندگی دنیا محل عبور و جاده است برای رسیدن به مقصد اصلی آفرینش و اینکه آنچه در زندگی اخروی مورد نیاز است، باید از همین جاده و فضای اطراف آن فراهم شود.

۴- امام – علیه السلام – در کلام دیگری باز در همین زمینه می فرماید:

«تَزَوَّدوا في أيّامِ الفَناءِ لأيّامِ البَقاءِ ، قد دُلِلتُم علَى الزّادِ، و اُمِرتُم بالظَّعنِ» (۴) یعنی : پس در ایام رو به زوال برای ایام باقی آخرت اندوخته کنید و توشه برگیرید، که شما سفارش شده اید به ذخیره سازی و مأمور شدید به کوچ و حرکت

کلام ایام - 355، معارف دین توحیدی در سیره و کلام امام رضا (علیه السلام)
بخوانید

 و در ادامه همان کلام می فرماید:

    ۵- «أَلاَ فَمَا یَصْنَعُ بِالدُّنْیَا مَنْ خُلِقَ لِلاْخِرَةِ! وَ مَا یَصْنَعُ بِالْمَالِ مَنْ عَمَّا قَلِیل یُسْلَبُهُ، وَ تَبْقَى عَلَیْهِ تَبِعَتُهُ حِسَابُهُ» (۵)  یعنی : آگاه باشید [و توجه کنید به اینکه چه کاری دارد با دنیا کسی که برای آخرت آفریده شده و چه کاری دارد با مال، کسی که به زودی آن را از او می گیرند و باقی می ماند برای او تبعات [آثار و نتایج] و حساب آن مال.

     از سخنان فوق و سخنان زیاد دیگری که از وجود مبارک رسول خدا – صلی الله علیه و آله – و سایر معلمان آسمانی و همچنین خود وجود مبارک امیرالمؤمنین علی – علیه السلام – رسیده بر می آید که در وجود انسان دو عامل یا دو قدرت و یا دو روح و نفس دائماً با یکدیگر مقابله دارند. اما در اصل هم آن دو با یکدیگر نوعی ارتباط و اتحاد داشتند و یا به نوعی تعاون و همکاری هدایت شده اند. آن دو عبارتند از «روح جانداری» و «روح انسانی ».

فعالیت حیاتی وجود انسان در مرحله نوزادی و کودکی عمدتا از ناحیه روح جانداری جریان می یابد، لذا رشد بدنی انسان در آن دوره و سنین کودکی و نوجوانی شدیدتر و بیشتر است. اما به تدریج فعالیت روح انسانی در او بیشتر و قوی تر می شود و در مرحله ای از عمر او امکان تسلط او بر روح جانداری برقرار می شود.

      توضیح اینکه آن دو نوع روح یعنی روح جانداری و روح انسانی جهت به راه انداختن زندگی انسان در اصل لازم است با یکدیگر همکاری کنند و هر دو برای تعاون و همکاری به یکدیگر نیاز دارند! اما همکاری و تعاون آنها بصورتی باید باشد که روح جانداری تحت مدیریت و حکومت روح انسانی و یا یکی از قوای اصلی آن یعنی «قوه عقل» قرار بگیرد. اما گاهی در مورد خیلی از انسانها و یا در سنین اولیه عمر در عموم آنها بجای تعاون و همکاری آن دو مقابله و مخالفتی در بعضی جهات زندگی برقرار می شود.

در قرآن مجید گاهی کلمه «نفس» بدون قیدی و قرینه ای آشکار و بطور مطلق به کار رفته و اشاره ای به نوع آن نشده است که مراد از آن کدام نفس است، یعنی نفس جانداری و یا نفس انسانی! و گاهی هم به معنی عامل حیات به کار رفته است یعنی «روح» به معنی عرفی و یعنی آنچه به صورت متعارف مقابل جسم قرار می گیرد. در مواردی هم کلمه نفس به یکی از انواع آن گفته شده، یعنی درباره یکی از انواع آن به کار رفته است، پس ضرورت دارد در بررسی معنی حقیقی این کلمه یا معنی یکی از انواع آن دقت لازم به کار بسته شود.

      در این بخش از این نوشتار، آیاتی از قرآن کریم را مورد استشهاد قرار می دهیم:

«لَاأُقْسِمُ بِيوْمِ الْقِيامَةِ وَلَاأُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ» (القیامه/۱-۲) یعنی: نه، [نه چنین است] قسم می خورم به روز قیامت و نه، قسم می خورم به نفس ملامتگر و [و بازدارنده]

در این آیه کریمه از نفس انسان به عنوان بازدارنده از خلاف کاری ها و ملامتگر یاد شده است، پس لازم که پدیده ای مطلوب و ممدوح باشد.

  • «يا أَيتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيةً مَرْضِيةًفَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي» (الفجر/۲۷ -۳۰) یعنی: ای نفس به اطمینان [و آرامش] رسیده، برگرد بسوی پروردگارت در حالی که تو از او راضی و خشنود هستی و او هم از تو که پسندیده هستی راضی و خشنود است.

در این آیات هم از نفس انسان به عنوان پدیده ای بسیار مطلوب نام برده شده، به طوری که شایستگی ورود به بهشت و مجالست و مصاحبت با بندگان خالص پروردگار عالمیان و زندگی در کنار آنها را در فضای بهشت پیدا کرده است.

  • «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا – وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا» (الشمس/۷-۱۰) یعنی: قسم به نفس [انسانی] و آنچه [آنکه] آن را در اعتدال قرار داد [آفرید] همانا [و قطعاً] به سعادت رسید هرکس که آن را پرورش و رشد داد  و زیانکار شد [و به هلاکت رسید] آنکه آن را فاسد و خراب نمود .

در این دسته از آیات، هم نفس انسان پدیده ای با عظمت تلقی شده که سعادت انسان با پرورش آن حاصل می شود و تحقق می یابد و فاسد کردن و خراب کردن آن عامل خسران و زیان غیر قابل جبران و سرانجام تباهی حیات او خواهد شد.

«وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي»(يوسف/۵۳) یعنی: و من خودم را تبرئه نمی کنم، زیرا نفس (انسان) پیوسته و مکرر به بدی امر می کند، مگر این که پروردگار من رحم کند، همانا پروردگارم اهل غفران و رحمت است.

ما نظر تفسری خود درباره ی کلام حضرت یوسف -علیه السلام- و رفتار کریمانه و عظیم او را به صورت تفصیلی در شماره بعدی توضیح خواهیم داد و آن بحث مشتمل بر نقدی نسبت به نظرات عده ای از مفسران قرآن و تخطئه آنها خواهد بود.ان شاء الله تعالی.

در این آیه کریمه نفس انسان مورد تخطئه قرار گرفته چون به طور دائم و مکرر به بدی ها امر می کند. اما اگر این نفس، مورد رحمت خدای سبحان قرار بگیرد، این صفت و این نوع فعالیت او تحت تأثیر آموزش های پروردگار عالمیان و رحمت او قرار خواهد گرفت. پس نفس انسان ابتداءً و ذاتاً دعوت کننده به بدی ها است جز در وقتی که رحمت الهی آن را فرا بگیرد، از ناحیه آموزش های پیامبران در آیه مورد بحث در این قسمت از این نوشتار مراد نفس جانداری در انسان است، مگر این که تحت تأثیر آموزش های خدای سبحان و رحمت او قرار بگیرد و به نفس نوع دیگر و نوع برتری تبدیل شود که طبعاً در آن صورت آن صفت اولیه یا از بین خواهد رفت و یا تعدیل خواهد شد و به بیان دیگر، آن نفس « امارة بالسوء» به «نفس لوّامه» و یا به «نفس مطمئنه» تبدیل خواهد شد.

در این بخش از موضوع مورد بحث و معرفی اوصاف «نفس انسان» و انتساب بدی ها به نفس انسان یا یکی از نفس های آفریده شده در انسان از ناحیه حضرت یوسف -علیه السلام- توضیحی مورد نیاز است و آن این که:

آیا در وجود انسان سه نوع نفس مستقل از یکدیگر وجود دارد به نام های:

«نفس امارة بالسوء» (یوسف/۵۳) یعنی: دعوت کننده به بدی ها

«نفس لوّامه» (القیامه/۲) یعنی: بازدارنده از بدی ها و ملامت گر

«نفس مطمئنه» (الفجر/۲۷) یعنی: به آرامش رسیده

و یا این که نفس انسان یک حقیقت واحد است، اما در حالات و شرایط مختلف، اوصاف مختلفی پیدا می کند و رفتارهای متفاوت با یکدیگر از آن ظاهر می شود.

ما فعلاً و در این نوشتار وارد این بحث کلامی و فلسفی عمیق نمی شویم و آن را به فرصت مناسب دیگری موکول می کنیم و فقط اشاره ای می نمائیم به روایتی که از وجود مبارک امام امیر المؤمنین علی –علیه السلام- صادر شده است. امام –علیه السلام- در جواب سؤالی فرمود:

«خلق الله عز وجل الناس على ثلاث طبقات وأنزلهم ثلاث منازل وذلك قول الله عز وجل في الكتاب: أصحاب الميمنة وأصحاب المشأمة والسابقون ، فأما ما ذكر من أمر السابقين فإنهم أنبياء مرسلون وغير مرسلين، جعل الله فيهم خمسة أرواح: روح القدس وروح الايمان وروح القوة وروح الشهوة وروح البدن»(۶)

این روایت شریف طولانی، و مشتمل بر مباحث علمی و عقیدتی بسیار مهمی است و ما بخشی از آن را نقل کردیم. جهت روشن شدن موضوع فوق الذکر درباره روح هایی که در انسان دمیده شده، و از ظاهر الفاظ روایت فوق بر می آید که چند روح مستقل در انسان برقرار است، اگر چه آن چند روح با یکدیگر ارتباط و بلکه اتحادی دارند. اما در این نوشتار فرصت ورود در این بحث وجود ندارد و قصد ما از استشهاد به روایت شریف این قسمت، از آن است که فرمود:

«جَعَلَ اللّه ُ فيهِم خَمسَةَ أرواحٍ» یعنی: قرارداد در آن پنج روح.

از این عبارت به احتمال قریب به یقین بر می آید که آن پنج روح که آخرین آنها «روح القدس» است و اختصاص به پیامبران و امامان معصوم –علیهم السلام- دارد، پنج حقیقت جدا از هم و مستقل هستند، اگر چه با یکدیگر اختلاط، اتحاد یا ارتباط هایی از انواع دیگر دارند.

حاصل بحث تا این بخش این که خدای سبحان در انسان ها پنج روح قرار داده است که یکی از آنها «روح القدس» است که اختصاص به پیامبران و امامان معصوم و مجموعاً معلمان آسمانی دارد و این پنج نوع روح هر کدام اوصاف و کارایی معینی دارند و فعلاً با صرف نظر از اوصاف آنها و نقش آنها در وجود انسان، عرض می کنیم که حقیقت وجود انسان، همان روح اوست! یعنی روح به معنی عرفی که مقابل جسم قرار می گیرد و علاوه بر انسان در سایر جانداران هم وجود دارد و حیات جانداری انسان و سایر جانداران از ناحیه ی همان روح به وجود می آید و تا آن پدیده در بدن و جسم انسان و سایر جانداران قرار دارد، حیات آن موجودات برقرار است و وقتی از بدن جدا شد و به طور کامل ارتباط آن با بدن قطع شد، آن انسان یا جاندار دیگر می میرد.

ما جهت خودداری از طولانی شدن مقاله و جهت رعایت روش اختصاری بقیه بحث و بقیه شرح و تفسیر کلام مبارک امام –علیه السلام- و نتیجه گیری از آن را به شماره های بعدی موکول می کنیم. ان شاء الله تعالی.

 

پاورقی ها:

۱.نهج البلاغه، خطبه ۲۰۴
۲.نهج البلاغه، حکمت شماره ۷۷
۳.همان خطبه ۱۳۲
۴.همان خطبه ۱۵۷
۵.همان
۶.اصول کافی، شیخ کلینی، کتاب الایمان و الکفر،باب الکبائر،حدیث۱۶(انتشارات علمیه اسلامیه ج۳ ص ۳۸۴.

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن