کلام ایام – ۳۹۰، سهم و بهره انسانها از رحمت خدای غنیّ کریم

بخش هشتم

کلیات

  • چرا شریفترین و متعالی ترین مخلوقات خدا یعنی انسان ها دائماً در جنگ و جدال و خشونت و فقر و محرومیت به سر می برند؟

  •  نتایج فعالیت‌های علمی و زحمات دانشمندان در کجا و چه طریقی به کار بسته می شود و در اختیار چه کسانی قرار می گیرد؟

  •  قصد خدای عزیز حکیم از مجازات انسان ها چیست؟

  •  چرا انسان ها مرتکب کارهای زیانبار می شوند و فضای زندگی خود را به آشوب می کشند؟

  •  آیا داشتن صفت اختیار بنفع انسان‌ها است یا به ضرر آنها؟

  • پیشرفت های علمی امروزی در چه جهتی به کار بسته می‌شود؟

  •  فواید و آثار و نقش آب در فضای زندگی انسان و آثار خطرناک آن.

  •  ملائکه از کجا فهمیدند که انسانها منشأ فساد و ریختن خون ها خواهند شد؟

  •  منظور از امانتی که به انسان‌ها عرضه شده و آنها آن را پذیرفته‌اند چیست؟

  •  چرا آسمان ها و زمین و کوه ها امانت خدا را نپذیرفتند؟

  •  آیا انسان از ناحیه «ظلوم و جهول» بودن امانت الهی را پذیرفت؟

  •  صفت اختیار کمالی است که به انسان عرضه شده و او آن را پذیرفته است.

  •  مراد از امانتی که به انسانها سپرده شده چیست؟

در بخش قبلی مباحث مقالات منتهی شد به این موضوع که برطرف شدن مشکلات عظیم زندگی انسان ها امکان پذیر است! و انسان ها می توانند با صلح و امنیت و آسایش و رفاه کنار هم زندگی کنند! و می شود فضای زندگی انسان‌ها را بجای میدان‌های جنگ و درگیری و خشونت به فضای محبت آمیز و دوستی ها بین انسان‌ها تبدیل کرد. در ادامه این بحث و تحلیل حوادث اجتماعی و تاریخی از منظر فلسفه تاریخ عرض می‌کنیم:

چرا شریفترین و برترین و متعالی ترین مخلوقات خدا یعنی انسان ها دائماً در جنگ و جدال و خشونت و فقر و محرومیت از لوازم زندگی به سر می‌برند؟ چرا پیشرفت‌های علمی و گذشت زمان و تجربیات انسان ها و هزینه ها برای فعالیت‌های علمی و زحمات دانشمندان به نتایج مطلوب و مورد انتظار نمی‌رسد؟

و سرانجام چرا با وجود ظهور پیامبران و انتشار علم خدای سبحان در فضای زندگی انسانها و تلاش و زحمات و صداقت و اخلاص معلمان آسمانی برای آموزش انسانها، باز هم جهل ها و ظلمت ها در فضای حیات انسانی برقرار است؟ معلمانی که خود آموزش یافته و تربیت شده خدای علیم حکیم بودند و در فضای امدادهای غیبی خدا و حمایت ملائکه قرار داشتند.

در مقام پاسخ به این نوع سؤالات و امثال آنها از دیدگاه شریعت های آسمانی متوسل می شویم به آیاتی از آخرین کتاب آسمانی یعنی قرآن مجید، خدای سبحان می فرماید:

  «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيدِي النَّاسِ لِيذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يرْجِعُونَ» (الروم/۴۱) یعنی: آشکار شد فساد در خشکی و دریا به سبب اعمال انسانها، تا سرانجام نتایج بعضی از اعمالشان را به آن بچشاند، باشد که آنها برگردند.

در آیه کریمه فوق ظهور و پدید آمدن و اشاعه فساد به اعمال انسان‌ها نسبت داده شده. یعنی عامل فساد در جوامع انسانی، اعمال خود انسان‌ها است. اما عامل دیگری هم در این جریان دخالت دارد و آن اینکه نتایج بعضی از اعمال فساد انگیز را خدای علیم رحیم مورد غفران قرار می‌دهد و از بین می‌برد. یعنی اگر رحمت و غفران پروردگار عالمیان شامل حال انسان ها نمی شد و آثار نامطلوب بعضی از اعمال از بین نمی‌رفت، فساد بیشتری در فضای زندگی انسانها شیوع می یافت و آنها دچار گرفتاری ها و بلاهای بیشتری می شدند.

این مقدار آثار اعمال انسانها هم که شامل حال آنها می‌شود جنبه بازدارندگی از فساد  و بازگشت به راه صحیح زندگی دارد و قصد اصلی خدای سبحان مجازات صاحبان اعمال نیست، بلکه قصد اصلی اصلاح آنها و برگشت از راه فساد است.

اما اینکه چرا انسان ها مرتکب کارهای زیانبار می شوند و چرا فضای زندگی خود را به آشوب می کشند و چرا بجای محبت به همنوعان با آن‌ها دشمنی می‌کنند و حقوق یکدیگر را ضایع می کنند و چرا همدیگر را می‌کشند؟! این سؤالات با وجود تنوّعی که در آنها هست، یک وجه مشترک دارند و آن وجه مشترک و پاسخ به همه این سؤالات عبارت است از قرار داشتن صفت «اختیار» و «اراده» در انسان و اجباری نبودن افعال او است.

در وجود انسان صفتی بنام اختیار وجود دارد و این صفت در بین موجودات زمینی اختصاص به انسان دارد و سایر جانداران فاقد آن هستند. این صفت در حقیقت کمالی است که به انسان عطا شده و خدای سبحان با اعطاء این صفت به انسان در حقیقت و در اصل او را تکریم کرده و فضیلتی به او بخشیده است! و در اصل این صفت می تواند منشأ کمالات دیگر و ارزش‌ها و آسایش ها بشود، اما گاهی در یک مسیر نادرست و یک بیراهه به کار بسته می‌شود و منشأ فساد ها و بلاها و گرفتاریها می‌شود.

این وضعیت اختصاص به این صفت در انسان ندارد بلکه شامل سایر کمالات هم می‌شود. یعنی سایر کمالات هم در عین حال که امکان دارد عامل ارزش‌ها و آسایش ها و امکانات مطلوب برای انسان‌ها شود، همچنان امکان دارد عامل گرفتاری ها و درد و رنج ها و مشقّت ها و فسادها هم بشود.

بعنوان مثال یک شمشیر تیز و محکمِ ساخته شده از مواد قیمتی و ارزشمند همچنانکه امکان دارد در دفاع از زندگی و حقوق انسانها به کار بسته شود و کمالی از آن حاصل شود و فوایدی از آن عاید شود، همچنان امکان دارد در دست دزدها و تبهکاران و راهزنان، برای قتل و غارت و تبهکاری و آدمکشی به کار برود.

پیشرفت‌های علمی همانطور، یعنی همچنانکه می شود از آن‌ها در ایجاد آسایش و رفاه و امنیت و لوازم پیشرفته زندگی استفاده کرد، همچنان امکان دارد در مسیر تبهکاری و دزدی و جنگ و غارت هم به کار بسته شود. بطوریکه امروزه می بینیم پیشرفت‌های علمی و انسان بهره مند از علوم جدید شمشیر و تیر و کمان را تبدیل کرده به سلاح های پیشرفته امروزی مثل سلاح های اتمی و سلاح های شیمیائی و امثال آنها، در نتیجه تلفات جنگ ها ده‌ها و صدها برابر جنگ های قدیمی شده و آثار این نوع پیشرفت در نظام زندگی امروزی انسانها قابل مشاهده آشکار است.

مثال دیگر: ماده بسیار ارزشمندی بنام «آب» را در نظر می گیریم که زندگی بدون آن امکان پذیر نیست و همگان به ارزش این ماده حیاتی و نیاز انسان ها و سایر جانداران و نباتات به آن واقفند. اما آیا این ماده حیاتبخش و خواصّ آن مورد بهره برداری های نادرست قرار نمی گیرد؟

بعضی از خواصّ این ماده حیاتبخش در اصل حیات و آسایش انسان ها نقش اصلی را دارد مثل خاصیت جریان آن در سرازیری ها و جمع شدن در گودی ها و نفوذ در بعضی اشیاء مثل خاک که سبب جریان نهرها و رودها و جمع شدن در سفره های زمینی می‌شود و امکان بهره برداری زیاد و آسان از آن را به وجود می‌آورد. و اگر این خاصیّت در آب نبود و انسان ها ناچار می‌شدند مسافت‌های زیادی را طی کنند و مقداری آب را از فاصله‌های طولانی به محل زندگی خود حمل کنند. چه مقدار دچار مشقّت می شوند؟

اما همین ماده ارزشمند حیاتبخش و خواصّ آن امکان دارد عامل بلاها و گرفتاری‌ها و مصیبت‌ها شود مثل جریان سیل و تخریب منازل و نابودی مزارع و درختان و غرق شدن انسان ها و سایر جانداران.

و مثال دیگر: موضوع شعور خاص و ظرفیت علمی انسان و استعدادهای خاصّ این موجود متعالی است. انسان از یک نوع شعور اختصاصی برخوردار است که سایر جانداران فاقد آن هستند و این نعمت عظیم یکی از امتیازات انسانها نسبت به سایر موجودات، بلکه عظیم ترین امتیاز او است. انسان‌ها از این نعمت خدا یعنی شعور خاصّ انسانی بهره‌های زیادی می برند. همین شعور است که عامل تغییر و تحوّل در زندگی انسانها می شود، آنها با استفاده از آن، کاشتن گیاهان و درختان را یاد گرفته اند و غذای خود را با راحت ترین صورت ها فراهم می‌کنند و آب مورد نیاز خود را به فضای زندگی خود منتقل می‌کنند و آن را در اشیاء و ظروف و جاهای مناسب ذخیره می‌کنند و همچنین از بدن و حیات خود محافظت می‌کنند و زندگی اجتماعی مخصوص با دیگران برقرار می‌کنند. و لوازم جنگی دفاعی می‌سازند و در مقابل حمله حیوانات وحشی درنده و انسان های تبهکار ، از خود و همنوعان خود دفاع می‌کنند.

در یکی از مقالات قبلی مثالی در این زمینه ذکر شد و آن اینکه یک وقت یک شیر در بیابانی به قصد شکار یک بوفالو بطرف گله ای از آنها حرکت می کند. آن شیر وقتی به فاصله نزدیکی از آن گله بوفالو می رسد ناگهان با سرعت زیادی بطرف آنها حمله می کند و تمام آن گله که عدد آنها به ده‌ها و گاهی به صدها می‌رسد از مقابل آن شیر فرار می کنند و غالباً آن شیر یکی از آنها را آشکار می‌کند و بقیه فرار می‌کنند! اگر آن حیوانات شعوری از نوع شعور انسانی داشتند بجای فرار، یکی از آنها و یا نهایتاً دو تا و سه تا از آنها بطرف آن شیر حمله می‌کردند و با سر خود و شاخ های محکم و قدرتمند خود یک یا چند ضربه به آن شیر می زدند، او در جا کشته می شد و یا حداقل فرار می‌کرد و حتی اگر وقتی شیر جائی از بدن او را به دندان گرفت اگر وزن خود را روی آن حیوان شکاری بیاندازد، تمامی استخوان‌های آن شیر در هم می‌شکند و آن حیوان شکار شونده نجات می یابد! اما اصلاً چنین شعوری در آن حیوان وجود ندارد و او نمی تواند فکر خود را به کار بیاندازد و تصمیم مناسبی برای دفاع از خود بگیرد.

این شعور انسانی خانه و مسکن انسان را از آلونک های خشتی و گِلی و در معرض حمله حیوانات وحشی به خانه های امروزی تبدیل کرده که امکانات رفاهی و بهداشتی در آنها عامل آسایش شده. از جمله آب بهداشتی لوله کشی و سیستم روشنائی با انرژی برق و امکان اتصال و برقراری ارتباط ها با مراکز علمی و دانشمندان و کتابخانه و پزشکان و بیمارستان ها و امثال آنها. اما حیوان وحشی امروزی مثل حیوان هزاران سال پیش زندگی می کند و همان لانه ای را با کندن زمین و پنهان شدن در آن به وجود می آورد که هزاران سال پیش می ساخت و هیچ تغییری و تحوّلی در آن به وجود نیامده است.

کلام ایام - 306، بیست و هشتم صفر و رحلت کریمانه
بخوانید

خدای حکیم علیم می فرماید:

  «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يفْسِدُ فِيهَا وَيسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» (البقرة/۳۰) یعنی: آنگاه که پروردگارت به ملائکه گفت: من در زمین خلیفه ای قرار می دهم! آنها گفتند آیا در آن (زمین) قرار می دهی کسی [موجودی] را که فساد انگیزد در آنجا و خون ها بریزد و حال آنکه ما تو را تسبیح به حمد می کنیم و تقدیس می کنیم برای تو [خدا] فرمود: من می دانم آنچه را شما نمی دانید.

اینکه ملائکه از کجا فهمیدند که این موجود مورد نظر در زمین فساد انگیز خواهد بود و خون ها خواهد ریخت، محل بحث و گفتگوی زیادی بین مفسّران بوده و می‌شود گفت که آنها به لحاظ ماده خلقتی انسان این علم را پیدا کردند و یا آن را حدس زدند. توضیح اینکه خدای سبحان دو مطلب را به ملائکه اطلاع داد! یکی قرار دادن خلیفه در زمین. دوم آفرینش این موجود از ماده زمینی! بطوریکه فرمود:

«وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ» (الحجر/۲۶) و در ادامه مطلب فرمود:

«وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَأ مَسْنُونٍ» (الحجر/۲۸) یعنی در آیه اولی ماده خلقتی انسان را ذکر کرده و در آیه دومی می فرماید که و آنگاه که پروردگارت به ملائکه گفت: من بشری می آفرینم از صلصال… از آیه دوم فهمیده می‌شود که علاوه بر ذکر ماده خلقتی انسان، موضوع اصل آفرینش او و همچنین ماده خلقتی او را هم به ملائکه اطلاع داده است. یعنی اگر صرفاً بیان ماده خلقتی انسان در آیات سوره حجر مورد نظر بود گفتن آیه ۲۶  برای آن کفایت می کرد و لزومی به ذکر این عبارت در آیه ۲۸ نبود و از آیه بعدی روشن می شود که خدای سبحان ماده خلقتی انسان را هم به ملائکه اطلاع داد.

گفته شده: صَلْصَالٍ یعنی گِل خشک. حَمَأ یعنی: گِل بد بو.  مَسْنُونٍ یعنی: آمیخته.

نکته دیگر اینکه از آیات قرآن مربوط به موضوع مورد بحث بر می آید که از خلقت موجودی بنام انسان و قرار دادن او بعنوان خلیفه در زمین، مراد تنها حضرت آدم – علیه السلام – نیست بلکه مراد آدم و فرزندان او یعنی انسانها است.

ما جهت رعایت اختصار و برگشت به موضوع اصلی مورد بحث به ذکر اجمالی اصل موضوع با توضیحات فشرده ای اکتفاء می‌کنیم:

قابل توجه است که خدای سبحان نظر ملائکه را درباره انسان بطور کامل رد نکرد یعنی فساد انگیزی این موجود قابل انکار نیست و فقط فرمود:

«إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» (البقرة/۳۰) من می دانم آنچه را شما نمی دانید و بعد از اینکه آدم – علیه السلام – اسماء موجودات را به ملائکه اطلاع داد [اظهار کرد] خدا فرمود:

«أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ» (البقرة/۳۳) یعنی: آیا من به شما نگفتم که همانا من می دانم غیب آسمانها و زمین را و می دانم آنچه را آشکار می‌کنید و آنچه را پنهان می کردید.

خدای سبحان درباره انسان و استعداد و ظرفیت خاصّ او برای آموزش می فرماید:

«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَينَ أَنْ يحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» (الأحزاب/۷۲) یعنی: ما عرضه کردیم «امانت» را به آسمانها و زمین و کوه ها، آنها از پذیرش آن ابا کردند و از آن ترسیدند، اما انسان آن را حمل کرد، همانا او بسیار ظالم و بسیار جاهل است.

بعضی در این زمینه تصور کرده اند که چون انسان موجود ظلوم و جهولی بوده پس امانت را پذیرفته است اما از آیه کریمه چنین معنائی بر نمی‌آید بلکه بطور ضمنی انسان در این آیه مورد تکریم خدای حکیم قرار گرفته و اینکه در وجود او یعنی در روح او ظرفیتی قرار دارد که آسمان ها و زمین و کوه ها فاقد آن ظرفیت هستند.

در این قسمت از بحث قطعه‌ای از یک مقاله منتشر شده قبلی را ذکر می کنیم:

«در آیه مورد بحث چهار مطلب اصلی بیان شده است:

  1. عرضه امانت به آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها
  2. ابا و خودداری آن‌ها از حمل امانت و ترسیدن از آن
  3. حمل امانت از طرف انسان
  4. ظلوم و جهول‌بودن انسان

پس مطلب ذکرشده در سؤال معنای حقیقی و کامل آیه نیست. اما در این آیه برعکس تصور اولیه و سطحی که عده‌ای هم چنین تصوری دارند انسان به‌جهت حمل امانت مورد تخطئه و نکوهش قرار نگرفته است. چون اگر گفته شود انسان به‌جهت ظلوم و جهول‌بودن امانت خداوند را پذیرفت، اشکالی پیش می‌آید و آن این‌که اگر انسان به‌جهت این‌که ظلوم و جهول و ظلم و جهل او عامل پذیرش و حمل امانت شد، خداوند علیم و حکیم چرا امانت را به انسان عرضه کرد؟! و اگر کسی فرضاً بگوید: خداوند امانت را به انسان عرضه نکرده و خود او فضولی کرده و آن را بدون این‌که خداوند عرضه کند، حمل کرده، طبعاً این نظر هم مورد پذیرش عقل نخواهد بود. پس طبعاً خداوند خواسته که انسان امانت را حمل کند و اصلاً او را طوری آفریده که شایستگی حمل امانت را داشته باشد و این استعداد را خداوند به انسان عطا کرده و امانت هم به حق به انسان عطا شده و یا بهتر هست بگوییم به انسان عرضه شده و او هم به حق آن را حمل کرده است، و خداوند در این آیه این حقیقت را بیان می‌کند و بعد از بیان آن حقیقت دیگری را هم بیان می‌کند و آن ظلوم و جهول‌بودن انسان است.

در این آیه به‌طور ضمنی و غیرصریح اشاره شده است که امانت موردنظر حقیقتی بسیار باعظمت و سنگین است، به‌طوری‌که آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها قدرت و استعداد و شایستگی حمل آن را ندارند. اما انسان این قدرت و شایستگی را -حداقل به‌ طور بالقوه-  دارد و در حقیقت او در این زمینه به‌لحاظ استعدادی که در وجودش قرار دارد، با عظمت‌تر از آسمان و زمین و کوه است. اگر هم انسان به‌طور ضمنی در این ایه ضعیف و حقیر تلقی شود نه به‌لحاظ استعداد ذاتی و ظرفیت روحی او است، بلکه در صورت خاصی او حقیر خواهد بود و در شرایط دیگری- توضیح آن خواهد آمد- او می‌تواند قدرت و عظمتی بیش‌تر از آسمان و زمین و کوه‌ها پیدا کند»(۱).

مراد این است که انسان در اصل موجودی «ظلوم و جهول» است و با وجودِ داشتنِ این دو صفت، امانت هم که دارای سنگینی و عظمت خاصّی است به او عرضه شده و او هم قبول کرده، پس در موقعیت خطیری قرار دارد. پس او احتیاج زیاد مستمر به آموزش و امداد پروردگارش دارد. اگر او آموزش‌های پروردگارش را دریافت کند و به آنها عمل کند، چون هم ظرفیت آموزش پذیری دارد و هم «امانت» را حمل می‌کند، به درجات برتری از فضائل و کمالات خواهد رسید و در غیر این صورت سقوط خواهد کرد. انسان به تنهائی و ابتداءً ظلوم و جهول است، و نمی تواند از عهده حمل امانت مورد بحث بر آید، اما اگر اتّصال او به پروردگارش استمرار یابد و آموزشهای او را از طریق پیامبران دریافت کند و آنها را در مسیر زندگی به کار ببرد به مقصد مطلوب زندگی خواهد رسید.

علامه طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) بعد از بحثی دقیق در آیه کریمه و بررسی نظریات مفسّران قرآن و معنی کلمه «امانت» در این آیه می فرماید: مراد از امانت «ولایت الهیه و کمال صفت عبودیّت» است.(۲)

در مجموع می‌شود گفت امانت همان آموزش‌های دینی و عمل به احکام و معارف آن است که خدای سبحان آن را به بندگانش بصورت امانت سپرده است و انسان لازم است آن را به کار ببندد و بطور کامل محافظت کند و بصورت اعمال و رفتاری خالصانه به پروردگارش برگرداند. و از این طریق خود هم به مقصد حیات راه یابد و در آنجا استقرار یابد.

حاصل این بحث و آثار و نتایج آن را بصورت چند نکته و با توضیحی فشرده ذکر می‌کنیم:

 یکم: برای انسان در نظام خلقت یک نوع زندگی توأم با آسایش و رفاه و بهره‌مندی از نعمت های پروردگار عالمیان امکان پذیر است و لوازم آن نوع زندگی و استعداد رسیدن به آن مرتبه، در وجود او و فضای زندگی او موجود است.

 دوم: صفت «اختیار» کمالی است که به انسان عطا شده اما آن امکان دارد در دو جهت متخالف بکار بسته شود یعنی هم در جهت رسیدن به مقاصد مطلوب و هم برعکس سقوط در پرتگاه ها. مثل هر کمال و دارائی دیگری. همچنانکه قبلاً در چند مثال ذکر شد. مانند: اسلحه، آب، شعور انسانی و علم.

سوم: انسان در صورت عدم دریافت آموزش های الهی، امکان دارد به موجودی فاسد و سفاک و تبهکار تبدیل شود که دارائی ها و حیات خود و هم حیات دیگران را تباه سازد.

 چهارم: آسمانها و زمین و کوه ها با تمام عظمت خلقتی خود قدرت حمل «امانت» را ندارند، اما انسان این ظرفیت و استعداد را در وجود خود دارد! بنابراین ارزش ها و کمالات وجودی او از موجودات دیگر بیشتر است.

 پنجم: انسان نه بخاطر ظلوم و جهول بودن، بلکه به لحاظ استعداد و ظرفیت وجودی خود امانت را پذیرفته است و این از کمالات و ارزش های وجودی او است.

ششم: انسان دارای استعدادی است که ملائکه فاقد آن هستند و این استعداد هم، جنبه آموزشی و تأثیر پذیری دارد و هم جنبه عملی و رفتاری. اما ماده خلقتی انسان اقتضای  فساد دارد. کمالات وجودی او از ناحیه روح دمیده شده در او می باشد.

 هفتم: دارائی ها و ارزش های وجودی انسان و اشیاء قیمتی و نفیس ممکن است مورد استفاده سوء قرار بگیرند و از آنها صورت های تقلّبی ساخته شود. مثل طلا و جواهرات قیمتی و کمالات وجودی انسان که صورت های تقلّبی از آنها ساخته می شود.

الیاس کلانتری

پاورقی ها:

۱- وبسایت حکمت طریف، بخش پرسش و پاسخ، سؤال شماره – ۱۲

۲- المیزان فی تفسیر القرآن، علامه طباطبائی، تفسیر سوره احزاب آیه ۷۲، توصیه می کنیم برای روشن شدن بیشتر معانی آیه کریمه به منبع مذکور مراجعه شود.

 

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن