تفسیر کاربردی قرآن کریم -۱۵

در چند شماره قبلی (از مقاله شماره ۱۰- تا ۱۴)، بحث تفسیر کاربردی قرآن کریم اختصاص یافت به موضوع صلح امام حسن مجتبی و اعتراض عده ای از دوستان و طرفداران آن حضرت نسبت به تصمیم آن وجود شریف در فاصله گرفتن از حکومت و پاسخ امام – علیه السلام – به اعتراض ها و انتقادها و تشبیه رفتار خود و معترضان به وقایعی که بین حضرت موسی و حضرت خضر – علیهما السلام – جریان یافته بود. و اینکه امام – علیه السلام – در رفتارهای خود به مجموع علومی که در اختیار داشت یعنی هم علم به معانی ظاهری قرآن کریم و هم علم به تأویل قرآن توجه داشت و در موضوع هدایت انسانها به مقاصد دینی، از همه آن علوم استفاده می نمود.

در این زمینه به توضیح نکات دیگری می پردازیم که امام – علیه السلام – آنها را مورد توجه قرار داد و مسائلی که چه بطور مستقیم و چه غیر مستقیم به رفتار آن حضرت و تشبیه رفتار خود به اعمال فوق عادی که از حضرت خضر – علیه السلام- ظاهر شد.

یعنی وقتی امام – علیه السلام – رفتار خودش را چه مستقیماً و چه بطور غیر مستقیم به تأویل قرآن و علم نسبت به آن تشبیه فرمود، رفتار شریف او چه در تصمیم گیری و چه نحوه پاسخ به معترضان متضمّن نوعی از آموزش های قرآن کریم بود. ما به ذکر و توضیح چند نکته دیگر به این بحث فعلاً خاتمه می دهیم. و شماره های نکات مورد نظر را از مجموع مباحث مقالات شماره – ۱۰ تا ۱۴در نظر می گیریم.

سی و نهم: در جهت آموزش نوع دیگری از علم مربوط به قرآن کریم و آیات آن و مجموعاً موضوع «تأویل قرآن» خدای سبحان داستانهای دیگری را هم نقل کرده که در رأس آنها جریان خوابی قرار دارد که حضرت یوسف – علیه السلام – در زمان کودکی دید و ظهور تأویل آن ده ها سال بعد و همچنین خوابی که پادشاه مصر دید و حضرت یوسف – علیه السلام – تأویل آن را برای او  و مردم آنجا بیان کرد.

ما به ذکر چند نکته در ادامه نکات مذکور قبلی در مجموع مقالات مربوط به این بحث اکتفاء می کنیم. در آیات اول سوره یوسف در قرآن مجید می فرماید.

«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَينَا إِلَيكَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَإِذْ قَالَ يوسُفُ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ إِنِّي رَأَيتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ» (یوسف/۳-۴) یعنی: ما بر تو [ای پیامبر با بهترین روش قصه گفتن، از طریق وحی این قرآن[ قصه هائی را] نقل می کنیم و تو قبلاً نسبت به آنها بی توجه بودی – آنگاه که یوسف به پدرش [یعقوب  علیهما السلام] نقل کرد که ای پدر من دیدم یازده ستاره و آفتاب و ماه را دیدم که آنها برای من سجده می کنند.

این خواب از نظر حضرت یوسف، خوابی عجیب بود و متضمن حادثه ای و آموزش فوق عادی .

چهلم: حضرت یعقوب – علیه السلام – از آن خوابی که فرزندش یوسف – علیه السلام – دیده بود و به او نقل کرد علمی نسبت به آینده آن فرزند پیدا کرد و فهمید که او بعداً به مقام نبوت خواهد رسید. بطوریکه فرمود:

 «إِذْ قَالَ يوسُفُ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ إِنِّي رَأَيتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ – قَالَ يا بُنَي لَا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَيكِيدُوا لَكَ كَيدًا إِنَّ الشَّيطَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ» (یوسف /۴-۵) یعنی: گفت [یعقوب] ای پسرم رؤیای خودت را برای برادران خودت حکایت نکن که [احتمال دارد] علیه تو کید [ نیرنگ] ی به کار ببرند، همانا شیطان برای انسان دشمنی آشکار است. و این چنین پروردگارت تو را بر می گزیند و بر تو از تأویل خواب ها آموزش می دهد و نعمتش را بر تو و بر آل یعقوب به کمال می رساند، همچنانکه بر پدرانت به کمال رساند [یعنی ابراهیم و اسحاق]، همانا پروردگارت علیم و حکیم است.

چهل و یکم: علم به اینکه  حضرت یوسفت بعداً به مقام «نبوت» خواهد رسید از شنیدن خوابی که یوسف دیده بود، در حیطه علمی حضرت یعقوب قرار داشت و هیچکس جز خود حضرت یعقوب  و حتی یوسف در سنین کودکی که آن خواب را دیده بود، چنین علمی را در اختیار نداشتند. و قوی ترین دلیل بر این ادعا آن است که یوسف – علیه السلام – خواب خود را به پدرش نقل کرد و او از همان خواب به حوادثی در آینده علم پیدا کرد. و به فرزندش توصیه هایی نمود.

چهل و دوم: در کلام حضرت یعقوب و سفارش های خود به فرزندش یوسف – علیهما السلام- تذکری درباره شیطان وجود دارد و دشمنی او با انسان. این مطلب یعنی دشمنی شیطان با انسان بطور مکرر در آموزش های دین خدا و در آخرین کتاب آسمانی ذکر شده است. اما عامه انسانها به این موضوع توجه لازم را ندارند و به سادگی از کنار این عقیده عبور می کنند. اما حضرت یعقوب موضوع مورد نظر را با اهمیت بسیار زیادی تلقی کرد و متذکر آن شد، حتی قبل از ذکر موضوع نبوت حضرت یوسف، بطوریکه در آیه چهارم و پنجم مشاهده می شود. این موضوع و ترتیب سفارشات حضرت یعقوب به فرزندش – بطوریکه در ظاهر آیات دیده می شود –  نشان دهنده اهمیت خاص این موضوع می باشد، و اینکه فعالیت شیطان و افساد او در زندگی انسانها و پیروان پیامبران همزمان با نزول وحی بر آنها و حتی بالاتر از آن از همان زمان تولد و کودکی آنها شروع می شود. یعنی همچنانکه یک شخصیت آسمانی اعم از «نبی» و «رسول» و «امام معصوم» – علیهم السلام – برای انتشار آموزشهای دینی آموزش داده می شود، فعالیت شیطان هم در جهت افساد و تخریب آنچه پیامبران می سازند، شروع می شود. بطوریکه خدای سبحان در کتاب آسمانی خود فرمود:

« وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِي إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيطَانُ فِي أُمْنِيتِهِ فَينْسَخُ اللَّهُ مَا يلْقِي الشَّيطَانُ ثُمَّ يحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» (الحج/۵۲) یعنی: و ما نفرستادیم [ای پیامبر] قبل از تو هیچ رسولی و هیچ پیامبری الا اینکه هر وقت آن فرستاده ما طرحی را [برای ارشاد مردم و آموزش آنها] پایه ریزی می کرد، شیطان با وسوسه مردم در طرحها و آرزوهای پیامبر خدا اخلال می کرد، اما همیشه خداوند نقشه های شیطان را نسخ می کند [ از بین می برد] سپس آیات خود را استحکام می بخشد و الله، علیم و حکیم است.

در آیه کریمه یکی از سنت های لایتغیر خدای سبحان مورد تذکر قرار گرفته و آن اینکه خدای سبحان بطور مستمر و بصورت دائمی از پیامبران خود حمایت می کند و نقشه های شیطان را در افساد و تخریب بنای دین توحیدی خنثی و بی اثر می سازد.

در هر صورت پیامبران خدا و شخصیت های آسمانی نسبت به فعالیت شیطان در اغوای انسانها و تخریب  بناهای دین خدا بی اعتناء و حتی کم توجه نیستند و آن موجود پلید و آن اخراج شده از فضای رحمت خداوند را به انسانها معرفی می کنند و اوصاف و رفتارهای او و موضوع دشمنی او با انسانها را به آنها متذکر می شوند.

حضرت یعقوب هم وقتی خواب فرزندش حضرت یوسف را شنید متذکر فعالیت های او درباره فرزندانش بالخصوص حضرت یوسف شد و به او سفارشاتی نمود تا راه نفوذ شیطان را در زندگی او ببندد و نقشه های او را در افساد خنثی و بی اثر یا کم اثر سازد. 

چهل و سوم : حضرت یعقوب از خواب فرزندش یوسف – علیهما السلام – متوجه مقام و موقعیت خاص او شد و اینکه آن فرزند صاحب فضیلت ها و کمالات و رفعتی خاص خواهد شد که همه آنها در مقام نبوت به او عطا خواهد شد، لذا فرمود:

«وَكَذَلِكَ يجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَيتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيكَ » از این بخش از آیه کریمه روشن می شود که حضرت یوسف از همان سنین کودکی تحت تربیت و حفاظت خاص خدای سبحان قرار داشت و برای پذیرش مقام رفیع نبوت آماده می شد. البته این موضوع اختصاصی به حضرت یوسف – علیه السلام – ندارد و شامل حال پیامبران دیگر هم می شود الا اینکه درباره بعضی از آنها بنا به عللی تصریحی در کلام خدا وجود دارد.

چهل و چهارم : علم به تأویل خوابها و بطور کلی بعضی از علوم فوق عادی لازمه مقام نبوت و رسالت و رهبری آسمانی است، لذا حضرت یعقوب فرمود:

« وَيعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ » و این عبارت را بعد از موضوع « اجتباء» یعنی برگزیدن ذکر فرموده و مجموعاً از این عبارت در آیه کریمه آماده شدن تدریجی حضرت یوسف برای مقام پیامبری دریافت و آموزشهای خاص از جمله آموزش از طریق خوابها روشن می شود.

حال وقتی خدای سبحان یکی از بندگانش را بصورت خاصی آموزش می دهد و برای حصول این منظور فضائل و کمالاتی به او عطا می کند، پس لازم است از موقعیت علمی و فضائل اخلاقی آن بنده بهره برداری کرد، بنده ای که علم او به علم بی پایان پروردگارش مرتبط و متصل است. و در تفسیر کاربردی آیات مورد بحث راههای استفاده از آن علم مخصوص در آن مقام و موقعیت فوق عادی صاحبان مقامات آسمانی از نوع نبوت و رسالت و امامت آشکار و شناخته می شود.

در آیه ششم [سوره یوسف] علاوه بر ذکر نکاتی که به آنها اشاره شده ذکری هم از مقام نبوت و رسالت پیامبرانی به میان آمده که یوسف – علیه السلام – هم از نسل آنها بود یعنی حضرت ابراهیم و حضرت اسحاق. لذا باید تدبری در این آیات و آیات دیگری در ارتباط با آنها انجام گیرد تا وجه حکمت ذکر مقام نبوت خود حضرت یعقوب و نعمت هائی که به آنها عطا شده بود، روشن شود.

احتمالی در این زمینه وجود دارد و آن اینکه مراد جلب توجه حضرت یوسف به موضوع نبوت پدر و اجداد خودش بوده، یا تذکر این موضوع بود که سرانجام مردم در این زمینه تعلیم بیابند، یعنی مقام نبوت احتیاج به آمادگی خاص دارد و از این نعمت عظیمی که خدای سبحان به بعضی از بندگانش عطا کرده و فضائلی که آن گروه از بندگان از ناحیه عطایا و نعمت های پروردگارشان کسب کرده اند، لازم است بهره برداری مناسب و فراوانی بعمل آید و احتمالات دیگر!

کلام ایام -539، روزهای پرفضیلت و تاریخی ماه ذوالحجة
بخوانید

چهل و پنجم : از مجموع داستان حضرت یوسف و برادرانش و رفتارهای حضرت یعقوب – علیه السلام – درباره یوسف و محافظت از او نکات تفسیری زیادی قابل توجه و بررسی می باشد امام چون قصد ما در این نوشتار ارائه بعضی نمونه ها در جهت استفاده کاربردی در تفسیر آیات قران است، لذا به ذکر تعدادی از این نکات اکتفاء می کنیم. در ذکر و توضیح جریان کید و حیله و نقشه ای که برادران یوسف علیه او به کار بستند و انداختن یوسف – علیه السلام – به چاه و برده شدن او به مصر توسط یک کاروان در حال سفر، اکتفاء می کنیم به ذکر چند نکته که به موضوع «تأویل قرآن» ارتباط بیشتری دارد. یعنی موضوع محوری در این زمینه همان « تأویل قرآن» و ارتباط آن با موضوع تفسیر کاربردی است.

علت محبت شدید حضرت یعقوب به یوسف (علیهما السلام)

بطور قطع و یقین حضرت یعقوب در توجه به فرزندانش جانب «عدالت» و حداقل «قسط» را به کار می برد و تبعیض در رفتارش نسبت به او نداشت. چون این نوع رفتار و این صفت در انسانهای عادی هم قابل انتقاد و دور از تعقل می باشد. یعنی توجیه برادران یوسف برای تصمیم به قتل او و یا حداقل انداختن او به چاه توجیه عقلانی و قابل قبول نبود. اینجا یک احتمال باقی می ماند و آن اینکه توجه خاص حضرت یعقوب به یوسف جهت کمالات ذاتی یوسف و فضائل او بود و این موضوع به رفتارهای یوسف – علیه السلام – مربوط می شد و نه محبت زیاد تبعیض آمیز که فرزندان حضرت یعقوب رفتار تبعیض آمیزی درباره یوسف در قیاس با فرزندان دیگر نداشت و اگر حقیقتاً محبت زیاد آن حضرت باعث تصمیم خطرناک و ضد انسانی فرزندان یعقوب – علیه السلام – در تصمیم به قتل یوسف – علیه السلام – بود، آنها می توانستند قصه خود را درباره یوسف – علیه السلام – درباره «بنیامین» هم به کار ببرند یعنی همان برادری که با یوسف از یک مادر بودند. همچنانکه آنها در توجیه کار خلاف خود گفتند:

« إِذْ قَالُوا لَيوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ – اقْتُلُوا يوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ » (یوسف /۸-۹) یعنی: وقتی آنها [برادران یوسف] گفتند: همانا یوسف و برادرش [از طرف پدر و مادر] نزد پدر از ما محبوبتر هستند، در حالیکه ما گروهی کامل و قدرتمند هستیم [و آن دو کودکی بیش نیستند]، همانا پدر ما [در این زمینه در اشتباهی آشکار قرار دارد. یوسف را بکشید یا در سرزمینی دور بیافکنید تا توجه پدرتان به شما خالص و کامل باشد!

مراد این است که آنها در توجیه کار خلاف خود صادق نبودند، بلکه دنبال بهانه بودند جهت موافقت همگی [جز برادر کوچکتر که ظاهراً در آن جلسه برای تصمیم گیری درباره یوسف حضور نداشت پس احتمال اینکه محبوبیت طبیعی یوسف – علیه السلام – چه بلحاظ زیبائی و په بلحاظ خردسال بودن، باعث تحریک برادران برای تصمیم به قتل او و یا بردن به منطقه ای دور و گم کردن شده بود و نه توجیه دروغین و خائنانه برای تصمیم درباره او

چهل و ششم: در هر صورت وقتی یوسف را در چاه انداختند و بقیه ماجراها پیش آمد و سرانجام یوسف – علیه السلام – به مقام حکومتی بزرگی رسید و سرانجام پیدا شد و طبق دعوت او پدر و مادر و برادران به مصر رفتند و وقتی بعد از ده ها سال او را دیدند به سجده افتادند و خدای سبحان در این زمینه می فرماید:

« وَرَفَعَ أَبَوَيهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ يا أَبَتِ هَذَا تَأْوِيلُ رُؤْياي مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيطَانُ بَينِي وَبَينَ إِخْوَتِي إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِمَا يشَاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ » (یوسف/۱۰۰) یعنی: و او پدر و مادرش را بر تخت حکومتی نشاند و [بالاترین حد تکریم را در حق آنها به کار برد] آنها همگی برای او به سجده افتادند و [یوسف] گفت ای پدر این همان «تأویل» خواب قبلی [و دوران کودکی] من است که آن را پروردگارم محقق کرد و او با من با احسان [و نیکوئی] رفتار کرد و وقتی مرا از زندان خارج ساخت [و نجاتم داد] و شما را از بیابانی دور به نزد من آورد، بعد از آنکه شیطان میان من و برادرانم جهت افساد وارد شد همانا پروردگارم لطیف است بر هرچه بخواهد و او صاحب علم و حکمت [بی پایان] و حقیقی است.

چهل و هفتم: مطلب بسیار مهم و محوری در این قسمت از بحث موضوع «تأویل» است که چند بار در این سوره و این داستان ذکر شده است.

خوابی که حضرت یوسف در دوره کودکی دید و آن را برای پدرش حضرت یعقوب – علیهما السلام – گفت این بود که آفتاب و ماه و یازده ستاره برای او سجده می کردند، و بعد از گذشتن سالهای زیاد وقتی پدر و مادر و برادران او را پیدا کردند و از دیدن او به سجده افتادند، حضرت یوسف به پدرش عرض کرد: ای پدر این « تأویل» آن خواب گذشته و دوره کودکی من است که پروردگارم آن را محقق و آشکار ساخت.

قابل توجه است که آفتاب و ماه و ستاره به معنی پدر و مادر و برادر نیستند! یعنی هیج دلالت لفظی از آفتاب و ماه و ستاره به پدر  و مادر و برادر وجود ندارد. و یعنی معنی آفتاب پدر نیست و همچنین کلمات بعدی یعنی دلالت لفظ بر معنی در اینجا وجود ندارد. و خواب حضرت یوسف « تأویل» داشت که بعد از سالها و در جریانی طولانی آن تأویل ظهور کرد و تحقق یافت.

چهل و هشتم: حضرت یوسف رفتار برادرانش را درباره خودش که تصمیم به کشتن او در سنین کودکی داشتند و بعداً نظر خود را تغییر دادند و او را در چاهی قرار دادند، به شیطان و اغواء و افساد او نسبت داد و به پدرش عرض کرد:

« بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيطَانُ بَينِي وَبَينَ إِخْوَتِي » و حضرت یعقوب هم که خواب فرزندش یوسف – علیهما السلام – را شنید، به او فرمود که خوابش را برای برادرانش حکایت نکند و هشدار داد شیطان برای انسان دشمنی است آشکار یا اینکه دشمنی است قطعی و در هر زمانی امکان دارد دشمنی خود را علیه انسانها به کار ببرد.

طبعاً تصمیم به کشتن یا گم کردن یوسف در سرزمینی دور را برادران یوسف با اختیار خود انجام دادند، اما نسب دادن یک فعل اختیاری که انسان خودش آن را انجام داده به شیطان، چه علتی دارد؟ یعنی انسان در بعضی از کارهای اختیاری تحت تأثیر عوامل دیگری قرار می گیرد که آن عوامل با قدرتی دریافت شده از شیطان انجام می گیرد؟ یا بطور کلی شیطان در اعمال اختیاری انسانها چه نقشی بر عهده دارد و چه تأثیری در تصمیمات و رفتارهای آنها به وجود می آورد؟

در جواب می شود گفت نسبت دادن یک فعل ارادی که از یک انسان دارای اختیار سر می زند، منافاتی با نسبت دادن آن فعل به شیطان ندارد! چون شیطان انسانها را بطرف عمل خلاف که در عرف آموزشهای دینی به آن گناه گفته می شود، دعوت می کند! اما پذیرفتن دعوت او یا عدم پذیرش آن در اختیار خود انسان است و شیطان بر انسان مسلط نیست و انسان می تواند دعوت شیطان را رد کند و از او پیروی نکند. پس اطاعت از شیطان یک امر اجباری نیست. البته یک وقت کشش بطرف گناه در انسان شدید است و آن حالت را شیطان بطرف گناه، دعوتی هم خدای سبحان از بنده دارد و آن دعوت توسط گروهی از ملائکه انجام می گیرد و زمینه پذیرش آن دعوت لذتبخش هم می باشد. خدای سبحان در این زمینه می فرماید:

« وَقَالَ الشَّيطَانُ لَمَّا قُضِي الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِي عَلَيكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنْفُسَكُمْ » (ابراهیم/۲۲) یعنی: وقتی در روز قیامت حکم و [و امر صادر شد و کار فیصله یافت] شیطان [به پیروانش خواهد] گفت: الله شما را دعوت کرد آن هم دعوت حق، من هم شما را دعوت کردم و اکنون خلف وعده کردم و من تسلطی بر شما نداشتم جز اینکه شما را دعوت کردم و شما بودید که دعوت مرا پذیرفتید، پس مرا ملامت نکنید و خودتان را ملامت کنید…

چهل و نهم: شیطان از ایجاد مشکل و مشقت حتی درباره پیامبران هم ناامید نمی شود! اگر چه در روح شریف آنها راه نفوذ ندارد و برای همین هم نتوانست در روح حضرت یوسف نفوذ کند و او را بسوی گناه بکشاند. لذا انسان لازم است از طرف فعالیت های او نگران باشد و او را در عمل هم دشمن خودش بداند و به آن علم یعنی دشمنی شیطان با خودش عمل کند. بطوریکه خدای سبحان فرمود:

« إِنَّ الشَّيطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا يدْعُو حِزْبَهُ لِيكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ»(فاطر/۶) یعنی: همانا و قطعاً شیطان دشمنی است برای شما و شما هم لازم است [ در مقام عمل] او را دشمن خود بگیرید [ بدانید و تصور کنید] و جز این نیست که او حزب [ و پیروان خود را می خواند که از اهل جهنم باشند.

یعنی او در پیروانش نفوذ و مجال و فرصت فعالیت دارد و لازم است انسان جلو فعالیت او را بگیرد.

پنجاهم : راه و طریقه بستن نفوذ شیطان در انسان «ذکر الله» کثیر و مستمر است و در غیر اینصورت یعنی فاصله گرفن از ذکرالله حتماً شیطان در روح انسان اثر خواهد گذاشت. بطوریکه خدای سبحان فرمود:

« وَمَنْ يعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَيضْ لَهُ شَيطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ – وَإِنَّهُمْ لَيصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَيحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ » (الزخرف/۳۶-۳۷) یعنی: کسی که از یاد خدای رحمان صرف نظر کند [از روی غفلت یا هر عامل دیگری] ما شیطانی برای او می فرستیم پس آن شیطان قرین [و همنشین] او خواهد بود و آن شیاطین آنها را از راه [خدا] باز می دارند، در حالیکه [ آن فریب خوردگان تصور می کنند که راه یافتگان هستند]

مباحث دیگری در این زمینه لازم است طرح شود و مورد بررسی قرار بگیرد، اما در این مقاله مجال بحث بیشتر وجود ندارد و امید است چنین فرصتی بعداً حاصل شود.

دکمه بازگشت به بالا
بستن