کلام ایام – ۲۴۴، کاروان پیامبران- علیهم السلام- در راه کربلا

بخش دومimages

کلیات

*مشیت خداوند مبتنی بر ایمان اختیاری انسانها از طریق آموزش ها است.

*آموزش معارف دینی از طریق اعمال و رفتارها، بسیار عظیم تر و با اهمیت تر از آموزش با سخن و کلام است.

* اعمال انسانها نشان می دهد که دینداری انسانها حقیقی یا ساختگی و کاذب است، نه سخنان آنها.

* در سالهای اول ظهور اسلام عده ای با وجود پی بردن به حقانیت دین خدا و علاقه به آن به عللی از ایمان آوردن یا اظهار آن خود داری می کردند.

*اولین عکس العمل کافران و مخالفان دین آسمانی در مقابل دعوت پیامبران

* اقدام به کشتن پیامبران در بین یهودیان یک جریان شناخته شده و قطعی در تاریخ است

* اقدام به کشتن حضرت عیسی (ع) از طرف علمای یهود

*چرا مخالفت با پیامبر آخری و مزاحمت برای او از همه پیامبران قبلی بیشتر بوده است؟!

* نوع مخالفت با صورت کامل دین خدا در سالهای اول شروع دعوت دینی و در زمان های بعدی چگونه بود؟

*دشمنان دین آسمانی بعد از اینکه در بُعد نظامی موفق به در هم شکستن آن نشدند، روش مبارزه خود را تغییر دادند.

*در چه زمانی و به چه علت مشکل نفاق و منافقان در جامعه دینی به جریان افتاد؟

*در اخلاق دینی اگر کسی صرفا و به زبان خود ادعای اسلام کرد، از او پذیرفته می شود و او عضو جامعه دینی به حساب می آید!

*اشاره ای به موضوع ظهور نقاق درکلام مبارک حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

*حوادث بعد از رحلت پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ در جامعه دینی.

*وظایف چهار گانه تعیین شده برای رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ در مقام رسالت خداوند.

* آیا قابل قبول است که مردم زمان پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ احتیاج به حضور، و رهبری او داشته  باشند، ولی سایر مردم و در زمانهای بعدی  بی نیاز از نقش او باشند؟!

* * * ** ** * * * *

در بخش قبلی از این سلسله مقالات اشاراتی شد به موضوع جلالت ماه محرم و سنت با شکوه عزای حسینی- علیه السلام- و اینکه این سنت شریف جنبه جهانی پیداکرده و توجه پیروان دین خدا و حتی سایر ملل به آن روز به روز در حال گسترش است. و همچنین بحث فشرده ای درباره موضوع «اختیار انسان» و هدایت خاص او از طرف خداوند توسط پیامبران مطرح شد و گفته شد که پرودگار عالمیان ایمان جبری را از انسان ها نمی خواهد و مشیت او مخالف این نوع ایمان است بلکه او در معارف دین آسمانی جاذبه های حقیقی زیادی قرار داده و قلوب انسانها هم در اصل متمایل و علاقه مند به آن معارف آفریده شده ! و بحث منتهی شد به اینکه آموزش های کامل دینی علاوه بر یاد دادن از طریق کلام و سخن، لازم است از طریق تجسم بخشیدن به آنها از طریق رفتارها و ارائه کمالات آن با عمل و اخلاق جاذب تحقق یابد.

در ادامه بحث متذکر می شویم که موضوع آموزش معارف دینی از طریق رفتارها و بصورت تجلی یافته در اعمال، بسیار عظیم تر و با اهمیت تر از آموزش با سخن و کلام است. توضیح اینکه خیلی از انسانها می توانند در مقام سخن گفتن و ادعا، خود را پیرو دین آسمانی و علاقمند به آن معرفی کنند، اما در مقام عمل چنین ادعائی بسادگی مورد قبول قرار نمی گیرد. یعنی اعمال انسانها نشان می دهد که ادعای دین داری آنها مطابق واقع است یا ساختگی و دروغین! نه صرفاً سخنان و اظهارات آنها.

این موضوع اختصاصی به پای بندی به دین آسمانی ندارد بلکه در جهات مختلف اخلاق و شخصیت و نظرات انسانها هم صدق می کند! مثلاً یک فرد تبهکار و یک  دزد می تواند بین عده ای از مردم ادعا  کند که انسان شریفی است و امکان دارد عده ای ادعای او را باور کنند و به او اعتماد کنند، اما بعداً در مقام عمل و بالخصوص وقتی در جائی قدرتی یافت و امکان تبهکاری برای او به وجود آمد، باطن شخصیت او آشکار شود و دست به تبهکاری و دزدی بزند! و همچنین یک انسان می تواند  درمقام سخن گفتن به شخص دیگری ادعای دوستی و وفاداری نسبت به او کند، اما در عمل، دروغ بودن ادعای او ثابت شود.

مثل اینکه بعضی از حکام و زمامداران در سخنان خود ادعای وطن دوستی دارند و از علاقه مردم به وطن خود، بهره برداری سیاسی می کنند و ادعا می کنند حاضرند جان خود را برای بقای مملکت و استقلال آن فدا کنند، و اما در تحولات سیاسی آشکار می شود که مزدور و دست نشانده ای بیش نبودند و به راحتی مملکتی را با اهل آن در مقابل منافع حقیری می فروشند. جالب توجه است که جانی مشهور زمان ما، حاکم پلید عراق یعنی صدام، وقتی پسرش  در اثر قیام و مخالفت مردم و بدست آنها کشته شد، او را شهید در راه کشورش خودش تلقی کرد.

اما صداقت انسانها و جهات مختلف شخصیت آنها در مقام عمل آشکار می شود! از رفتارهای انسانها میزان علم و حلم و سخاوت و شجاعت و وفاداری و مجموعاً فضائل اخلاقی و شخصیتی  آنها  و  همچنین عکس آنها ثابت می شود و میزان پای بندی به دین خدا در آنها برای دیگران و حتی گاهی برای خود افراد روشن می شود. در این قسمت از بحث تذکر چند نکته بسیار ضروری است و لازم است مورد توجه قرار بگیرد!

۱ـ وقتی یکی از پیامبران خدا در منطقه ای از زمین دعوت دینی را شروع  می کرد، بت پرستان و جاهلان و مخالفان دین خدا در مسیر اهداف او موانعی ایجاد می کردند و با پیامبران به مخالفت و دشمنی بر می خاستند! و مخالفت خود را هم آشکار می کردند!

۲ـ مخالفت با پیامبران گاهی به جنگ و درگیری نظامی بین آنها و پیروانشان با دشمنان و مخالفان منتهی  می شد.  مخالفان پیامبران در مبارزه با آنها غالباً توجهی به فضائل اخلاقی پیامبران و اهداف متعالی و نوعدوستی آنها نداشتند و با وجود اعتراف به فضائل اخلاقی و خیر خواهی آنها حتی بدون رعایت آداب و رسوم پسندیده بین ملل مختلف به مخالفت خود با دین خدا ادامه می دادند، و این مخالفت  حتی گاهی منتهی به کشته شدن یکی از پیامبران خدا می شد. یعنی آنها در این مخالفت تامرحله کشتن پیامبران خدا هم پیش می رفتند. مثل اقدام بت پرستان برای کشتن حضرت ابراهیم و کشتن حضرت زکریا و حضرت یحیی  ـ سلام الله علیهم ـ و اقدامات پی در پی برای یافتن و کشتن حضرت عیسی (ع) از طرف علمای یهود و اقدام مکرر مخالفان برای کشتن  آخرین پیامبر خدا یعنی حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مجموعاً تعداد زیادی از پیامبران بدست یهود کشته شدند و بطور کلی کشته شدن پیامبران خدا بدست یهودیان یک جریان شناخته شده در تاریخ است!

۳ـ مخالفت با پیامبر آخری از همه پیامبران قبلی بیشتر بوده است. چون مخالفان حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ  عمدتاً یهودی ها یعنی بنی اسرائیل بودند و مخالفان حضرت موسی (ع) هم باز خود بنی اسرائیل بودند. اما مخالفان حضرت محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ تمام مشرکان عالم و عده زیادی از یهود و رومیان بودند که دینی مختلط از مسیحیت و بت پرستی  حاکم در روم  داشتند.

دیگر اینکه  پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ موفق به تشکیل جامعه دینی و حکومت دینی شد و دین خدا در زمان نبوت و رسالت او و ایام حیاتش گسترش زیادی پیدا کرد و در مناطق وسیعی از زمین نفوذ کرد و مورد توجه ملل مختلف قرار گرفت.

۴ـ مخالفت با صورت کامل دین خدا یعنی اسلام ابتدا بصورت کارشکنی کفار و مشرکان و مزاحمت برای پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و پیروانش و شکنجه و کشتن عده ای از ایمان آورنده ها و بعداً بصورت حمله نظامی و جنگ جریان یافت. اما بعد از آنکه در جنگ های متعدد مشرکان و یهود از سپاه دین آسمانی شکست خوردند و دین خدا قدرت بیشتری یافت و امکان  در هم شکستن ارکان آن از بین رفت، شکل مخالفت ها و دشمنی ها و کارشکنی ها عوض شد.

توضیح اینکه: در سالهای اول شروع دعوت دینی و زمانی که افراد اندکی به آن ایمان آورده بودند، طبعاً گروه ایمان آورنده ها در جهت اجتماعی ضعیف بودند بطوریکه عده ای از آنها هم جهت حفظ جان خود و نجات از فشارها و مزاحمت های کفار  ناچار از هجرت به حبشه شدند. در آن دوره حتی عده ای با وجود پی بردن به حقانیت دین خدا و اینکه حضرت محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ همان پیامبر موعود ادیان است که پیامبران قبلی او را به امت های خود معرفی کرده و  خبر ظهور او را داده بودند، در عین حال که به آن علاقمند شده بودند، اما بجهت نگرانی از کفار و مزاحمت های آنها ، یا از اسلام آوردن خود داری می کردند و یا اگر هم در باطن خود به دین خدا ایمان آورده بودند، آن را پنهان می کردند.

 اما وقتی دین خدا گسترش پیدا کرد و با هجرت پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ به یثرب (مدینه) حکومت دینی در آنجا برقرار شد و افراد زیادی به دین خدا روی آوردند و مشرکان در جنگهائی که ایجاد می کردند، عمدتاً شکست خوردند و قدرت دین خدا و ناتوانی مشرکان کاملاً آشکار شد، عده ای از مشرکان و عده ای از یهود، بر حسب ظاهر ادعای اسلام کردند، و ظاهراً وارد فضای دین خدا شدند. در نتیجه در آن وضعیت، مشکل نفاق و منافقان به جریان افتاد یعنی عده ای بصورت ظاهری اسلام آوردند و خود را پیرو دین خدا معرفی کردند، اما ایمان آنها ایمان حقیقی نبود، بلکه آنها بجهت مصالح سیاسی و برخورداری از فواید اجتماعی دین خدا، ادعای اسلام کردند. چون در اخلاق دین توحیدی اگر کسی صرفاً و به زبان خود و در ظاهر ادعای اسلام کرد، از او پذیرفته می شود و او بعنوان عضوی از جامعه دینی محسوب  و از فواید خاصی برخوردار می شود.

کلام ایام - 20، میلاد کریم
بخوانید

اما آن عده که ایمان حقیقی نداشتند و رفتارهای آنها در حقیقت تغییر نکرده بود، بلکه تظاهر به دین داری می کردند و منتظر فرصت هائی بودند جهت ضربه زدن به دین خدا و کارشکنی در مسیر اهداف آن. مخالفت این گروه با دین خدا بصورت انجام اعمال غیر دینی و حتی ضد دینی  اما با رنگ ظاهری دین ادامه می یافت و مشکل بزرگی برای جامعه دینی ایجاد می کرد. اما جاذبه اخلاقی پیامبر خدا و تلاش های شبانه روزی او و مدیریت او درباره قوای نظامی و روحی و ایمانی پیروان  دین خدا عمده مشکلات را بر طرف می کرد. یعنی وقتی پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ در جامعه دینی حضور داشت عمدتاً رفتارهای جاذب خود او بعنوان اعمال دینی در جامعه تلقی می شد و رفتارهای منافقان اگر چه  در مجموع بی اثر نبود، اما مشکل زیادی هم نمی توانست ایجاد کند. یعنی جبهه نفاق ضعیف بود و منافقان سعی مستمر در پنهان کردن نفاق خود داشتند.

اما بعد از رحلت پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ چهره کریه نفاق از پشت پرده در آمد و آشکار شد و آنها یعنی منافقان  فعالیت های خود را آشکار کردند. در آن دوره که رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ  از دنیا رفته بود و برای امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ یعنی خلیفه و جانشین حقیقی آن حضرت امکان اداره جامعه دینی و برقراری حکومت حقیقی دینی فراهم نشد، مخالفت با صورت حقیقی دین خدا یا حداقل بی اعتنائی به آن، به جریان افتاد.

 این موضوع در خطبه مشهور حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهراـ سلام الله علیها ـ با بلیغ ترین عبارت ذکر شده است. آن حضرت خطاب به اجتماع مسلمین در مسجد رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود:

«فَلَمَّا اخْتٰارَ اللّهُ لِنَبِيِّهِ دارَ أَنْبِيائِهِ وَ مَأوی أَصْفِيائِهِ ظَهَرَ فيكُمْ حَسیكَةُ النِّفاقِ وَ سَمَلَ جِلْبٰابُ الدِّينِ وَ نَطَقَ كاظِمُ الْغاوِينِ» یعنی: وقتی خداوند برای رسولش سرای پیامبران و جایگاه برگزیدگانش را انتخاب کرد، خار نفاق [وکینه های درونی] در شما ظاهر شد، پرده دیانت پاره شد و گمراهان به صدا در آمدند.

از مطالب فوق الذکر این نتایج حاصل می شود که:

الف: مخالفت دشمنان دین خدا با پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و دینی که برای انسانها عرضه می کرد، ابتداء بصورت مقابله آشکار و ایجاد جنگ بود

ب: جنگهای متعددی که کفار علیه دین خدا به راه انداختند در مجموع نتوانست جلو انتشار معارف دینی و ایمان آوردن افراد به آن را بگیرد

ج: وقتی مشرکان و یهودیان نتوانستند از طریق جنگ ارکان بنای دین توحیدی را در هم شکنند، روش مخالفت و دشمنی خود را عوض کردند! و از طریق ساختن صورتهای تقلبی از دین و ارائه چهره کاذبی از آن بسوی مقاصد خود حرکت کردند.

د: خطر این روش جدید برای دین خدا و پیروان آن از روش قبلی یعنی دشمنی آشکار و از طریق قوای نظامی و جنگ بیشتر بود.

مأموریت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

برای جهاد با کفار و منافقان

در آیات متعددی از قرآن مجید پرودگار عالمیان  ـ جلّ جلاله ـ به پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و ایمان آورنده ها دستور جهاد صادر فرموده و آنها را موظف به حمایت از دین خدا و دفاع از آن کرده است.

از جمله می فرماید:

«يا أَيهَا النَّبِي جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ » (التوبة/۷۳) یعنی: ای پیامبر با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر و جایگاه آنها جهنم است و چه بد سرانجامی است.

آیه کریمه عیناً درسوره تحریم تکرار شده و این تکرار نشانه ای از اهمیت موضوع و استمرار رفتار مورد نظر دارد. البته آیاتی که متضمن حکم جهاد با کفار و دشمنان دین خدا است در قرآن زیاد است و این آیه بعنوان نمونه ذکر شد. مراد از جهاد هم تلاش زیاد و فعالیت فوق عادی و پر حجم برای رسیدن به هدف معینی است، و در عرف فرهنگ دینی  بیشتر در مورد جنگ با دشمنان دین خدا به کار می رود. البته جهاد در اصل اعم از جنگ و فعالیت های دیگر حتی فعالیت علمی و فرهنگی است! اما نوعی از فعالیت های جهادی، جنگ و مقابله نظامی با دشمنان است و به آن «قتال» گفته می شود. یعنی نوعی از جهاد قتال نامیده می شود. و در آیات متعددی هم دستور قتال با دشمنان دین خدا داده شده از جمله :

«وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»(البقرة/۲۴۴) یعنی: و بجنگید در راه خدا و بدانید که او شنوا و دانا [مطلع ] است.

«فَقَاتِلُوا أَوْلِياءَ الشَّيطَانِ إِنَّ كَيدَ الشَّيطَانِ كَانَ ضَعِيفًا » (النساء/۷۶) یعنی: پس با اولیاء [یاران] شیطان بجنگید که کید[حیله] شیطان ضعیف است

«فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ ينْتَهُونَ » (التوبة/۱۲) یعنی: پس با رهبران کفر بجنگید، چون آنها به هیچ عهدی پای بند نیستند تابلکه خود داری کنند.

در آیات فوق که بعنوان نمونه ذکر شد، دستور صریح جنگ در راه خدا و جهت دفاع از دین آسمانی صادر شده و آنها را اولیاء شیطان خوانده همچنین دستور خداوند بر جنگ با رهبران کفر صادر شده بجهت اینکه آنها به هیچ عهدی پای بند نیستند، یعنی حتی وقتی با دیگران عهد می بندند، در فرصتهائی که حاصل می شود آن عهد را می شکنند و به دیگران حمله می کنند و جنگ ها راه می اندازند.

در انتهای آیه سوم به حکمت و علت این دستور یعنی دستور به جنگ با رهبران کفر اشاره فرموده: و آن جلو گیری از جنگ است. یعنی:اگرچه جنگ در اصل کار ممدوح و خوبی نیست و در حد امکان باید از آن اجتنناب ورزید، اما گاهی برای جلو گیری از وقوع آن چاره ای نیست جز اینکه با کفار و جنگ افروزان مقابله نظامی کرد. یعنی آمادگی برای جنگ جهت جلو گیری از آن، و یا متوقف کردن آن وقتی که شروع شده است.

پرودگار عالمیان ـ جلّ جلاله ـ برای  پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه  و آله و سلّم  ـ چهار وظیفه اساسی تعیین فرموده است و به بیان دیگر وظایف اصلی آن حضرت درامر دعوت به دین خدا و نظارت بر آن و حمایت از آن از یک نظر در چهار نوع فعالیت متمرکز می شود. خداوند در این زمینه می فرماید:

«هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يتْلُو عَلَيهِمْ آياتِهِ وَيزَكِّيهِمْ وَيعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ـ وَآخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» (الجمعة/۲ ـ ۳ ) یعنی: او است آنکه در میان درس ناخوانده ها رسولی از خود آنها بر انگیخت که آیات او را بر آنان می خوانَد و آنها را رشد روحی می دهد و به آنها کتاب و حکمت می آموزد  اگر چه آنها  قبلاً در گمراهی آشکاری بودند و دیگرانی هم غیر از آنها که هنوز به آنها نپیو سته اند و او عزیز و حکیم است.

در این آیات خداوند چهار وظیفه و کار و فعالیت برای وجود قدسی رسولش تعیین و معرفی فرموده است و آنها عبارتند از :

الف: تلاوت آیات قرآن، یعنی بطور استمراری و بصورت مکرر خواندن آنها برمردم

ب: تزکیه انسانها و یاد دادن اخلاق دینی به آنها

ج: تعلیم کتاب، یعنی نوعی از معانی آیات قرآن به آنها

د: تعلیم حکمت یعنی نوع دیگری از معانی آیات قرآن به آنها

دیگر اینکه این وظایف و فعالیت ها اختصاص به مخاطبان اولیه اهل منطقه زندگی آن حضرت و معاصران او ندارد، بلکه شامل کسانی هم خواهد شد که هنوز وارد جامعه دینی نشده اند و  یا هنوز متولد نشده اند.

با در نظر گرفتن این دو آیه از قرآن و آیات زیاد دیگری، نقش پیامبر خدا در زندگی انسانها، صرفاً یاد دادن آیات نازل شده از سوی پروردگار عالمیان نیست و بلکه آن کار یکی از وظایف آن حضرت می باشد. حال باید دید نقش پیامبر خدا بعد از یاد دادن آیات و تلاوت آنها برمردم زمان خود و کسانیکه در منطقه زندگی او حضوز داشتند، و همچنین برای سایر مردم و در زمان های دیگر چه می شود؟!

آیا می شود گفت انسانهای دیگر غیر از اهل منطقه بعثت رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و معاصران آن حضرت احتیاجی به تزکیه و تعلیم (یاد گرفتن) از او ندارند! این مطلب که کاملاً بی معنی و غیر معقول است! چطور می شود گفت که مردمی که اطراف آن حضرت بودند و رفتار و اعمال او را می دیدند و سخنان او را می شنیدند  احتیاج به یاد گرفتن از او و تزکیه بوسیله او داشتند اما دیگر انسانها چنین احتیاجی ندارند؟!! کسانی که می گویند قرآن برای ما کفایت می کند، عملاً با این دو آیه و آیات زیاد دیگر از قرآن به مقابله و مخالفت برخاسته اند، و بطور کلی در جهت مقابل و مخالف دستورات خداوند قرار گرفته اند. لازم است این موضوع بطور دقیق مورد بحث و بررسی قرار بگیرد که نیاز انسانها چه در زمان حیات پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ  و چه بعد از آن به نقش و آموزش های او در چه حدی است؟! و اینکه نقش پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ بعد از رحلت او به چه کسی واگذار شده  است؟!

بقیه بحث در بخش بعدی خواهد  آمد ( ان شاء الله تعالی)  

الیاس کلانتری

۱۳۹۷/۶/۲۵

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن