کلام ایام – ۴۰۲، دفاع از حریم دین خدا و هزینه آن 

بخش ششم *

کلیات *

  • قتل یک انسان در اختلافی که بخاطر یک عدد قلم خودکار به وجود آمده بود.

  • عامل اصلی این نوع رفتارهای جنایتکارانه.

  • آیا ارزش مالی یک عدد قلم و یا صدها برابر آن می تواند سبب این نوع رفتار شود؟

  • سبب اصلی رفتاری که بطور قطع و یقین منتهی به بازداشت و حبس و مجازات صاحب آن خواهد شد، کدام است؟

  • آیا عقل انسان در صورت سالم بودن و فعال بودن تجویز می کند که بخاطر از بین رفتن مالی و یا اهانت یک شخص به او اقدام به کشتن طرف مقابل کند؟

  • وقتی کشتن عمدی یک انسان مجازات اعدام یا حبس های طولانی باشد، چگونه انسان عاقل به آن کار اقدام می کند؟

  • مجازات کشتن انسان های بی گناه در آخرت سقوط در جهنم و عذاب ابدی است، اما چطور عده ای با وجود داشتن چنین عقیده ای اقدام به این کار می کنند؟

  • چه عاملی می تواند جلو رفتارهای زیانبار و بسیار خطرناک را در انسان ها بگیرد؟

  • انجام دادن عملی که انسان بعد از آن شدیداً پشیمان خواهد شد، چه توجیه عقلی دارد؟

  • قتل عمدی مردی بوسیله همسایه خودش جهت اختلاف برای پارک کردن یک اتومبیل.

  •  جریان سه مرد پلیس که در یکی از شهرهای امریکا زنی را کتک می زدند و سه مرد پلیس دیگر که به کمک همکاران خود آمدند.

  • آیا اگر افراد پلیس در آن جریان نگران مجازات قانونی برای خود حتی مقداری جریمه مالی بودند، اقدام به آن کار می کردند؟

  • دستور امام امیرالمؤمنین علی – علیه السلام – به افراد سپاه خود در رفتارهای جنگی با زنان.

  • مقایسه دستور امیرالمؤمنین – علیه السلام – در رفتار با زن ها با رفتار آن چند نفر پلیس امریکائی.

  • رفتار پیروان رسول خدا – صلّی الله علیه و آله و سلّم – با زن های مشرک و کافر.

 در مقالات قبلی وارد بحثی در موضوع: «قلمرو عقل انسان و قدرت آن» و موضوع: «آسیب پذیری قوه عقل» شدیم و حادثه ای را بعنوان نمونه مورد تحلیل فشرده عقلی قرار دادیم. در این مقاله هم چند حادثه دیگر را بعنوان مثال، مورد بحث و تحلیل قرار می دهیم. اما باز مثال ها را از موارد ذکر شده در بعضی از مقالات قبلی انتخاب می کنیم اگر چه امثال این حوادث بطور روزمره در جوامع انسانی وقوع می یابد و اخبار آنها در وسائل ارتباط جمعی منتشر می شود.

مثال دوم: در زمانی حدود چهل سال قبل – تا جائی که بطور تقریبی در خاطرم هست – حادثه‌ای در یکی از خیابان‌های شهر تهران روی داد و در آن حادثه سه نفر که با هم بودند با چند ضربه چاقو صاحب یک مغازه را کشتند. جریان به این صورت بود که آن سه نفر یا یکی از آنها وارد مغازه ای شده و یک عدد قلم خودکار خریده بود و آن سه نفر می خواستند چیزی را با آن قلم بنویسند، اما با آن قلم خودکار موفق به نوشتن چیزی نشده بودند و باصطلاح خودکار ابتداءً نمی نوشت! و آن سه نفر وارد مغازه شده بودند و به فروشنده اعتراض کرده بودند و بین آنها و آن صاحب مغازه مشاجره ای پیش آمده بود و سرانجام دو نفر از آنها دست‌های فروشنده را گرفته بودند و نفر سوم چند ضربه چاقو به او زده بود و آن ضربات همانجا منتهی به مرگ او شده بود!

اما اینکه یک قلم خودکار ابتداءً به کار نیافتد و نشود چیزی را با آن نوشت، یک امر خلاف انتظار نیست و فرضاً اگر هم بطور کلی قابل استفاده نباشد، باز هم امر مهمی نیست و قیمت ناچیزی دارد، بطوریکه هم فروشنده می‌توانست از آن صرف نظر کند و یک قلم دیگری به خریداران بدهد و هم آن سه نفر خریدار می توانستند از آن صرف نظر کنند. اهمیت آن جریان بسیار اندک بود و حتی معقول نبود که آنها با لحن تند و توهین آمیز به فروشنده اعتراض کنند. همچنین فروشنده هم می توانست با یک لبخند و عذرخواهی به جریان فیصله بدهد! جریان پیش آمده در اصل آنقدر کم اهمیت بود که ارزش اعتراض کردن و کوچکترین حدّ بی احترامی به طرف مقابل را نداشت.

 در تحلیل این حادثه لازم است چند نکته مورد توجه قرار بگیرد:

۱- ارزش مالی شئ مورد معامله بسیار ناچیز بوده و حتی اگر به چند برابر قیمت عادی آن هم معامله ای انجام گرفته بود، ارزش اعتراض به فروشنده را نداشت و بارها اتفاق می افتد که در جائی فردی احتیاج به یک قلم و خودکار داشته باشد و همانجا کسی یک عدد قلم به او بدهد و حتی آن را پس نگیرد یعنی آن را به شخصی هدیه کند.

۲- طبعاً هیچ انسان عاقلی اگرچه فعالیت عقل در او بلحاظ سنین عمرش و یا عوامل دیگر اندک باشد، راضی نمی شود بجهت از بین رفتن مالی که در حدّ قیمت یک عدد خودکار است با شخصی مشاجره و درگیری پیدا کند و یا ضربه ای به او بزند و یا به او اهانتی ‌کند تا چه رسد به اینکه با چاقو به او حمله کند و ضربه ای به او بزند! پس طبعاً عامل اقدام آن سه نفر که منتهی به مرگ صاحب مغازه شد، جهت مالی نداشت و بجهت خسارت مالی نبود و علت دیگری داشت.

۳- به احتمال قریب به یقین در آن جریان یا اعتراض خریدار بصورت غیر مؤدبانه و توهین آمیز بود. یا پاسخ فروشنده! و اهانت طرفین به یکدیگر و ادامه آن سبب خشم و باصطلاح عصبانیت شدیدی شده و سرانجام منتهی به آن جنایت شده است.

۴- اگر آن حادثه در جائی انجام می گرفت که کسی آنجا حضور نداشت و شاهد جریان نبود کمتر تعجب‌ انگیز بود تا اینکه در روز روشن و در خیابان و میدانی پر رفت و آمد و در مغازه ای که کسانی در آنجا حضور داشتند و یا امکان ورود برای آنها بود، انجام بگیرد. یعنی آن سه نفر یقین داشتند که بازداشت و محاکمه و مجازات خواهند شد! و مجازات آنها اگر عامل قتل یک نفر بود به احتمال قوی اعدام و یا حبس طولانی و بلکه حبس دائمی و باصطلاح «حبس ابد» می باشد. و اگر سه نفر عامل قتل بودند هر سه محکوم به زندانی طولانی و سپری کردن بخشی از عمر در زندان ها خواهد بود.

آیا عقل انسان در صورت فعال و سالم بودن تصویب می کند که انسان در مقابل یک شئ کم اهمیت و یا اهانت یک شخص به او اقدام به کشتن طرف مقابل کند؟ آیا تحمل یک اهانت و تندی و رفتار خشن یک فرد راحت‌تر است یا تحمل مجازات اعدام یا حبس طولانی؟

۵- آنچه گفته شد مربوط می‌شود به مجازات متداول معین شده در دادگاه‌ها و محاکمات، اما مجازات قتل یک انسان بسیار عظیم‌تر از آن است! و اگر اقدام کننده به قتل یک انسان، ایمان مذهبی داشته باشد، می‌داند که کشتن یک انسان بی گناه بطور عمد مجازات جهنم و عذاب دائمی در آتش را خواهد داشت! و حتی اگر این عقیده هم در او نباشد، باز عمل او با پشیمانی ها و فشارهای روحی و عذاب وجدان سنگینی همراه خواهد بود. یعنی کشتن یک انسان بی‌گناه در فرهنگ عمومی انسانی عملی بسیار پلید و جنایتی عظیم است که زشتی و پلیدی آن در حدّی نیست که بشود به آن بی اعتناء شد.

۶- عامل اصلی آن حادثه و آن فاجعه نه تصمیم قبلی بود و نه نقشه یک یا چند نفر علیه شخصی که کشته شد و نه خسارت مالی و نه تحریک دیگران و نه اجبار یک حکومت و نه امثال آنها بود. بلکه در اثر طغیان قوه غضبیّه و تسلّط چند لحظه‌ای آن به قوه عقل و توقف موقتی فعالیت آن، اقدامی انجام گرفته که عقول انسان ها را دچار حیرت می کند.

۷- یک مرحله آموزش اخلاقی خفیف از نوعی که در ادامه بحث متذکر آن خواهیم شد، می‌توانست جلو توقف فعالیت قوه عقل و جلو آن جنایت را بگیرد و بین آن چند نفر – فروشنده و آن سه نفر خریدار – دوستی و محبت برقرار کند و در آن صورت لذت ناشی از بخشیدن طرف مقابل هزاران برابر لذت کاذب آن انتقام خشن و تبهکارانه بود و سود معنوی و اخلاقی فراوانی نصیب آن افراد می شد. حتی اگر اختلاف آنها درباره یک موضوع بااهمیتی بود! و نه یک امر پیش پا افتاده بی اهمیت!

مثال سوم: در اخبار حوادث در بعضی از جراید یا فضای مجازی حادثه تأسف ‌باری نقل شده بود و آن اینکه دو تا همسایه که در یک مجتمع مسکونی زندگی می‌کردند، سر موضوع پارک اتومبیل خود اختلاف پیدا می‌کنند و کار آنها به مشاجره می کشد و یکی از آن دو که نسبت به دیگری جوانتر بود و در سن سی و یک سالگی قرار داشت با چاقوئی که همراه داشت چند ضربه به طرف مقابل می‌زند که در سنین بالاتر از عمرش و پنجاه و چهار سالگی قرار داشت و آن شخص در اثر ضربات چاقو کشته می‌شود! این حادثه هم نه بصورت پنهانی و دور از چشم دیگران، بلکه در حضور بعضی از همسایگان و افراد خانواده آن دو نفر متخاصم انجام گرفته بود. این جریان را هم مانند مثال های قبلی مورد بحث و تحلیل عقلی و اخلاقی و روانشناختی قرار می‌دهیم و متذکر نکاتی درباره آن می‌شویم.

۱- اینکه در مثال قبلی و همچنین در این مثال گفتیم که این حوادث در حضور دیگران و آشکارا انجام گرفته و نه در جای دور افتاده و دور از چشم دیگران، مراد این است که اهل ایمان دائماً خدا را ناظر اعمال خود می‌دانند و بجهت ترس از مجازات او از کارهای خلاف عقل و خلاف اخلاق و آموزش‌های دینی خودداری می‌کنند. اما عده ای از انسانها توجهی به این موضوع ندارند و فقط جهت ترس از مجازات های قانونی و حکومتی از ارتکاب بعضی از اعمال خلاف خودداری می‌کنند و اگر در جای خلوتی قرار داشته باشند که کسی بر حسب ظاهر ناظر اعمال آنها نباشد، مرتکب کارهای خلاف قانون می‌شوند. لذا خود همین موضوع یعنی مجازات دنیوی کارهای خلاف هم به تنهائی باید بازدارنده از بعضی رفتارها باشد. یعنی اینکه علاوه بر این تصوّر که خدای قهّار ناظر اعمال انسانها است و مجازات او که عظمت آن با معیارهای متداول دنیوی قابل محاسبه نیست، حداقل ترس از مجازات دنیوی باید مانعی در مقابل هوای نفس انسان ها برای ارتکاب اعمال غیرقانونی باشد. اما عقل این قبیل افراد در زمان طغیان قوه غضبیّه بازدارنده از اعمال زیانبار و مجازات‌های سنگین نمی باشد.

۲- آیا عقل سالم و فعال و قدرتمند یک انسان اقدام به قتل عمد یک انسان را بخاطر جای پارک اتومبیل تصویب می‌کند؟ حتی نه برای پارک اتومبیل و بلکه برای خود اتومبیل و یا حتی خانه‌ای که در آنجا سکونت دارد و یا برای امور و اشیاء دارای اهمیت و قیمت بیشتر.

 در هیچ یک از این دو حادثه – در مثال دوم و سوم – ضربه دست و یا پرتاب کردن چیزی و به زمین زدن یک شخص و مجموعاً کتک زدن شخصی عامل مرگ کسی نشده و بلکه یک چاقو و ضربات عمدی با آن به یک انسان، منتهی به قتل او شده یعنی یک شئ مرگ آور که غالباً کشنده است. آن هم با وجود احتمال قریب به یقین که در صورت ارتکاب چنین کاری خود او بازداشت و مجازات خواهد شد حتی احتمالاً مجازات اعدام!

۳- آیا آن جوان سی و یک ساله با کشتن عمدی همسایه خود به خواسته اش رسید و دیگر بدون مزاحمتِ کسی می تواند ماشین خود را در جای مورد علاقه خود پارک کند؟

کلام ایام ـ 426، ملائکه عرشی و استغفارآنها برای اهل ایمان
بخوانید

۴- چه عاملی باعث شد که آن جوان اقدام به قتل عمدی همسایه اش کند در حالیکه خطر قصاص و مجازات اعدام و یا حبس طولانی درباره خودش قطعی بود یا احتمال قریب به یقین درباره آن وجود داشت. و تازه اینها مجازات موقتی و اندک دنیوی است که در قیاس با مجازات اخروی و عذاب عظیم و بی پایان جهنم در انتظار او خواهد بود، که عظمت و شدت و زمان آن از قدرت محاسبه عادی انسان خارج است!

۵- چه چیزی حاصل این نوع رفتار خواهد بود. کشتن یک انسان بجهت یک عدد خودکار و یا جای پارک ماشین و یا امثال آنها و یا نه بجهت یک اهانت و تحت تأثیر خشم و عصبانیت و در نتیجه مجازات اعدام یا حبس طولانی در دنیا و مجازات جهنم در آخرت – پناه می بریم به رحمت پروردگار عالمیان – و یک عمر پشیمانی و عذاب وجدان چه توجیه عقلی دارد؟

 اگر این شخص قاتل در دنیا قصاص نشود و فرضاً خانواده مقتول او را ببخشند و از قصاص او صرف نظر کنند و حاضر شوند دیه قتل بگیرند، او چه مقدار زیانکار خواهد بود؟ با صرف نظر از مجازات عظیم اخروی درباره آن قاتل، او وقتی یکی از افراد خانواده مقتول را ببیند و یا در ذهن خود متوجه آنها شود چه حالت روحی پیدا خواهد کرد؟ تصور اینکه او برای یک امر پیش پا افتاده و یا فرضاً خیلی هم مهم پدر آن کودک و فرزند آن مادر و پدر، و همسر آن خانم و برادر آن خواهر و برادر را با یک رفتار عمدی کشته است، آیا فرصت آسایشی برای او باقی خواهد گذاشت؟ آیا او از ادامه زندگی خود در دنیا لذتی خواهد برد؟

۶-  قطعاً عقل آن جوان که بجهت مشکل پیش آمده برای پارک اتومبیل و یا اهانت همسایه اش به او در یک مشاجره اقدام به قتل عمدی او کرده، قبح و زشتی و پلیدی و خسارت عظیم رفتار او را می دانست و امر مجهولی در این زمینه برای او وجود نداشته. اما همین عقل در مرحله بازدارندگی هیچ فعالیتی نداشته و بودن یا نبودن آن در وجود آن جوان یکسان بوده است. یا به بیان دیگر در حال خشم و عصبانیت امکان دارد قوه عقل انسان حداقل در ساعتی و دقایقی از کار بیافتد و نتواند منشأ هیچ تأثیری درباره رفتارهای او شود و انسان نتواند از این دارائی و سرمایه عظیم و نعمت گرانقدر پروردگارش بهره ای ببرد. مثل اینکه یک انسان کنار خانه خود بجهت بسته بودن در و همراه نداشتن کلید در، بیرون از خانه اش بماند در حالی که هوا بشدت سرد باشد و او از سرما و گرسنگی شدیداً دچار آسیب شود و درنتیجه مبتلا به بیماری و درد و رنج شدیدی شود یا حتی بمیرد!

 بخاطر دارم که چند سال پیش در فصل زمستان که سرمای شدیدی در مناطقی از زمین برقرار بود در یکی از شهرهای کانادا مردی بجهت یخ زدن قفل در منزل خود بیرون منزل می ماند و از همسایه خود تقاضا می کند که اجازه دهد که از حیاط منزل او وارد منزل خودش شود و او قبول نمی‌کند و آن مرد در آن هوای بسیار سرد شب بیرون منزل می ماند و در اثر سرمای شدید می‌میرد.

 در آن حادثه عقل همسایه او کجا بود؟ آیا این مقدار کمک به انسان‌ها در گرفتاری ها را عقل انسان تصویب نمی‌کند؟ مرگ یک انسان آن هم همسایه‌ای که او را می شناسد در آن هوای بسیار سرد و در شب زمستان بجهت یخ زدن قفل در و عدم کمک همسایه به او چه توجیهی دارد؟

 در ذکر این مثال قصد ما فعلاً طرح یک موضوع اخلاقی نیست و فقط می خواهیم این تصور در ذهن فعال شود که انسان در بعضی از حالات روحی نمی‌تواند از قوه عقل خود بهره‌مند شود. یعنی عقل او در آن حالات فعالیتی ندارد و بودن یا نبودن آن یکسان است یعنی انسان نمی تواند قوه عقل را به کار بیاندازد و آن را بکار ببرد و باصطلاح «تعقّل» کند! شبیه اینکه آن مرد بیچاره خارج از منزل خود در سرمای شدید زمستان و در آخر شب یخ زده بود و از دنیا رفته بود. او در یک قدمی منزل خود بود و امکانات زندگی و فضای گرم خانه و مواد غذائی و لوازم حیات در چند قدمی او قرار داشت و مال خود او بود، اما امکان استفاده از آنها و لوازم زندگی در منزلش برای او فراهم نشد. یعنی عوامل نجات از سرما زدگی و مرگ در چند قدمی او قرار داشت حداقل در منزل همسایه یا در یک بیمارستان نزدیک یا یک مرکز پلیس و امثال آنها.

 مثال چهارم: مدتی قبل در اخبار تلویزیون دیدیم که در یکی از شهرهای کشور امریکا سه مرد پلیس یک زن را کتک می زنند. صحنه حادثه خیلی دلخراش بود. فرضاً آن زن کاری خلاف قانون انجام داده بود و یا به دستور پلیس اعتناء نکرده بود و امثال آنها و آن افراد پلیس نهایتاً حق داشتند او را بازداشت کنند و به مرکز پلیس منتقل کنند. اما آیا حق داشتند او را بدون محاکمه آن هم در خیابان کتک بزنند؟ و اصلاً نیازی بود به اینکه سه مرد پلیس یک زن بی دفاع را کتک بزنند؟

 در همین حال یک ماشین پلیس دیگر سر رسید و سه نفر پلیس هم از ماشین پیاده شدند و من که فیلم آن حادثه دلخراش را در اخبار تلویزیون می دیدم خوشحال شدم که این افراد پلیس آن زن را از افراد پلیس قبلی نجات می‌دهند و مثلاً سفارش می‌کنند که او را ببخشند و به هر صورت مانع ادامه کتک خوردن آن زن می شوند که روی زمین افتاده بود و مشت و لگد افراد پلیس را دریافت می کرد، اما با تعجب و بصورت باور نکردنی دیده شد که آن سه نفر پلیس تازه وارد به صحنه  هم شروع کردند به کتک زدن همان زن! و این صحنه بسیار رقت انگیز و شگفت آور بود و مجموعاً شش مرد پلیس یک زن کتک خورده و روی زمین افتاده را باز می زدند!

 در تحلیل عقلی و اخلاقی این جریان نکاتی را متذکر می شویم:

۱- آن چند نفر پلیس اولی از نظر قانونی و عقلی و اخلاقی حق کتک زدن آن زن را نداشتند حتی اگر او کار خلاف قانونی انجام داده بود و حداکثر می‌توانستند او را به اداره پلیس ببرند و یا تحویل سازمان قضائی و دادگاهی بدهند و مسئولیت شغلی آنها در آنجا به پایان می رسید.

۲- آیا آن زن بیچاره و ناتوان در مقابل چند مرد پلیس خطری برای آنها ایجاد کرده بود؟ آنها به چه منظوری او را که کتک خورده و روی زمین افتاده بود، باز کتک می زدند؟ عقل و وجدان و انسانیت و اخلاق انسانی آنها کجا بود؟

مناسبت دارد این رفتار آن سه نفر مرد پلیس که سه نفر دیگر به کمک آنها آمدند را با یکی از دستورات حکومتی و اخلاقی امیرالمؤمنین علی – علیه السلام – در دوره حکومتش به افراد سپاه خود مقایسه کنیم و آن اینکه آن حضرت به سپاهیان خود که برای جنگ با دشمن و شورشیان علیه حکومت می‌رفتند توصیه هائی فرمود از جمله به آنها فرمود:

«وَ لَا تَهِيجُوا النِّسَاءَ بِأَذًی وَ إِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَکمْ وَ سَبَبْنَ أُمَرَاءَکمْ فَإِنَّهُنَّ ضَعِيفَاتُ الْقُوَی وَ الْأَنْفُسِ وَ الْعُقُولِ إِنْ کنَّا لَنُؤْمَرُ بِالْکفِّ عَنْهُنَّ وَ إِنَّهُنَّ لَمُشْرِکاتٌ وَ إِنْ کانَ الرَّجُلُ لَيَتَنَاوَلُ الْمَرْأَةَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ بِالْفَهْرِ أَوِ الْهِرَاوَةِ فَيُعَيَّرُ بِهَا وَ عَقِبُهُ مِنْ بَعْدِهِ»(۱) و زنان را [با رفتار خود به هیجان [و خشم] در نیاورید، اگرچه حتی به نوامیس شما فحش دهند و به امرا و فرماندهان شما ناسزا بگویند و اهانت کنند، زیرا آنان از جهت قوا و نفس و قدرت تعقّل ضعیف هستند. در آن دوران که آنها مشرک بودند ما مأمور بودیم [به ما دستور داده می‌شد] که از مقابله با آنها خودداری کنیم [و از آنها صرف نظر کنیم] و اگر مردی در زمان جاهلیت مزاحم زنی می شد در حدّی که ضربه ای به او می‌زد با سنگی و یا قطعه چوبی، آن رفتار بصورت ننگی برای او و حتی نسل او در آینده در می‌آمد.

 امام – علیه السلام – به افراد سپاه خود دستور می‌دهد که در زمان برقراری جنگ و بعد از پایان آن مزاحمتی برای زنان ایجاد نکنند و در کلام خود این دستور را توجیه می‌کند که آن مطابقت دارد با مأموریتی که در زمان جنگ های قبلی با مشرکان داشتند. یعنی پیامبر خدا – صلّی الله علیه و آله و سلّم – به پیروان خود در جنگ با مشرکان چنین دستوری می داد که یعنی از اذیت زن ها خودداری کنند و با آنها مقابله نکنند حتی در حالی که آنها مشرک و کافر بودند.

 در این کلام امام – علیه السلام – از قداست این حکم و حتی از حسّ غیرت و جوانمردی افراد سپاهش استفاده می کند تا آنها را به آن رفتار جوانمردانه تحریک و تشویق کند و آن عبارت است از صرف نظر کردن از زنان.

 مراد از قداست حکم و دستور و رفتار مورد نظر این است که آن از جمله سنت ها و رفتارهای وجود مبارک رسول خدا – صلّی الله علیه و آله و سلّم – بوده است.

 نکته دیگر اینکه امام – علیه السلام – آن امر و دستور را با فعل مضارع و تأکید یعنی کلمه «لَنُؤْمَرُ» بکار برده است، یعنی این موضوع دستور دائمی و مستمر رسول خدا – صلّی الله علیه و آله و سلّم – و از سنت‌های او بوده است.

 البته این مطلب در ضمن یک بحث تحلیلی از رفتارهای انسان ها و مدعیان داشتن تمدن و رفتارهای قانونمند و دموکراتیک و مجریان قوانین که بلحاظ شغل خود مأموریت دارند نظم و امنیت را در جامعه خود برقرار کنند! و به مناسبتی ذکر شد. و ما منظر و دیدگاه احکام و اخلاق و آموزش‌های دینی را در این زمینه در ادامه این مباحث بصورت تفصیلی ذکر خواهیم کرد.

۳- با صرف نظر از رفتار آن سه نفر پلیسِ فرضاً عصبانی و رفتار شگفت انگیز آن سه نفر پلیس که بعداً رسیدند و – جهت اینکه از قافله تمدن عقب نمانند – شروع کردند به کتک زدن آن زن ضربه خورده و روی زمین افتاده، آن حادثه را از دیدگاه افراد دیگر آن جامعه و شهروندان و مجموعاً نظام حکومتی آن جامعه مورد توجه قرار می دهیم و آن اینکه چطور می‌شود افراد پلیس یک کشور مدّعی داشتن تمدن و برقراری دموکراسی، چنین جرأتی را در رفتارهای خود بکار ببرند؟ و جلو چشم مردم و در حالیکه احتمالاً از رفتارهای آنها فیلمی گرفته می‌شود، اقدام به آن رفتار کنند؟!

طبعاً آن افراد پلیس هیچ گونه نگرانی از رفتار خود نداشتند! و إلّا جرأت نمی‌کردند به آن رفتار زشت و رذیلانه دست بزنند، حتی اگر آنها نگران یک مقدار جریمه مالی هم بودند – با صرف نظر از ننگ و عیب اجتماعی و زشتی آن رفتار از نظر اخلاقی – اقدام به آن رفتار نمی کردند.

این بحث بخواست خدای سبحان در شماره بعدی ادامه خواهد یافت و راه و روش برطرف شدن این نوع مشکلات در فضای زندگی انسان ها، مورد بررسی قرار خواهد گرفت. (ان شاء الله تعالی)

الیاس کلانتری

پاورقی:

۱- نهج البلاغه، بخش نامه ها، شماره – ۱۴، «لَا تُقَاتِلُوهُمْ حَتَّى يَبْدَءُوكُمْ…»

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن