مناظرات و محاورات – ۷ (مناظرات آسمانی)

مناظره و گفتگوی خدای سبحان با ابلیس

بخش پنجم

در بخش قبلی نظریه ابلیس (شیطان) درباره آدم مورد بحث و بررسی قرار گرفت و حاصل بحث این بود که ابلیس مثل ملائکه نمی‌توانست حقیقت وجود آدم و بطور کلی انسان و همه کمالات این موجود را شناسائی کند و علم او نسبت به انسان محدود به خواص ماده خلقتی او بود و او از خواص و عظمت روحی که خدای سبحان در انسان دمید بی خبر بود! همان روحی که ذات قدوس الله آن را با عنایت خاصی آفرید و به خود نسبت داد.

پنجم: مشکلی که از رفتار ابلیس به وجود آمد از ناحیه این نوع جهل نبود! چون ملائکه هم فاقد علم مناسب برای شناسائی عظمت روح انسانی و کمالات آن بودند، اما آنها دچار مشکلی نشدند و در مقام اطاعت مخلصانه از پروردگارشان به آدم سجده کردند و حالت عبودیّت خالص و کامل از آنها ظهور کرد و بعد از آن خدای سبحان عظمت و کمالات روح انسانی را به آنها معرفی کرد و آنها حقیقت وجود انسان و روح دمیده شده در او را شناختند! و آنها در این امتحان الهی بطور کامل موفق بودند.


 اما مشکل ابلیس در جریان خودداری از سجده به آدم- علیه السلام- تکبّر در مقابل پروردگار عالمیان و نافرمانی و خروج از حوزه عبودیّت او بود. یعنی در حقیقت رفتار ابلیس در مقابل امر خدای سبحان، تکبّر در مقابل او بود نه تکبّر در مقابل آدم. واقعیت جریان این است که رفتار مهلک او از چند جهل نشأت گرفته بود! اولاً: جهل نسبت به آدم و انسان و روح دمیده شده در او.

ثانیاً: جهل نسبت به حقیقت وجود خود

ثالثاً: جهل نسبت به موقعیت مخلوقات در برابر خدا

رابعاً: جهل نسبت به مقام ربوبیّت و کبریا و جلال او

 رفتار ابلیس که عامل هلاکت او و پیروان و تابعان او شد ترکیبی از چند نوع جهل فوق الذکر و بلکه انواع دیگری هم بود.

 البته مراد ما از جهل فقط پدیده مقابل علم نیست بلکه کلمه جهل در اصل سه معنی دارد! بطوریکه گاهی مقابل «علم» قرار می‌گیرد و گاهی مقابل «عقل» و گاهی هم مقابل «حلم» و اگر کلمه جهل در مقابل علم قرار داشت، در آن صورت معنی آن نادانی می‌شود. اما جهل در مقابل «عقل» دیگر به معنی نادانی نیست! بلکه مراد از آن عدم تعقّل و انجام دادن کارهای خلاف عقل است! و همچنین وقتی که جهل مقابل «حلم» قرار می گیرد، در آن صورت جهل به معنی بی تابی و کم طاقتی و عدم تحمل می باشد.(۱)

 اما مشکل اصلی ابلیس نه جهل او به عظمت و کمالات آدم بود و نه اشتباه او در ارزیابی وجود خود! بلکه خطای عظیم او این بود که در مقابل پروردگار عالمیان توهّم استقلال کرد! یعنی کمالات عطا شده از پروردگار عالمیان را به خود مخلوقات از جمله خودش نسبت داد، بدون در نظر گرفتن ارتباط آن ها با خدا.

 توضیح اینکه تمامی ارزش ها و کمالات مخلوقات ناشی از صفات و افعال خدای سبحان می باشد و عطا شده از طرف او! دیگر اینکه تمامی کمالات مخلوقات در صورت اتصال تکوینی به پروردگار عالمیان و افعال و صفات و اراده او برقرار می ماند و کمالات وجودی مخلوقات به آنها واگذار (تفویض) نشده است. بعنوان مثال:

 یک شاخه گلی را در نظر می گیریم که گُلی زیبا و خوشرنگ و خوشبوئی است و در روی بوته ای قرار دارد. این شاخه گل در حالیکه به ساقه و بوته متصّل است و چیده نشده شئ ای است بسیار زیبا و مطلوب و مطبوع که دیدن آن و استشمام آن سبب سرور و لذت روحی انسان ها و سایر تحولات مطلوب در زندگی آنها می‌شود! اما تمامی این زیبائی‌ ها و مطلوبیّت از ناحیه روح نباتی فعال در آن می‌باشد، یعنی روحی که خدای سبحان در آن دمیده و تا بطور زنده در زمین و یا گلدان برقرار است، در آن جریان دارد. اما اگر آن شاخه گل چیده شود و فعالیت روح نباتی در آن قطع شود، جریان فساد و تجزیه آن به مواد بی جان شروع می شود و بعد از چند ساعت یا یک یا چند روز تمام زیبائی و کمالات آن از بین می رود و لازم است دور انداخته شود.

 همین طور است یک حیوان زیبا و مفید و دوست داشتنی مثل بعضی از پرنده ها! یعنی تمامی زیبائی یک پرنده و ارزش و قیمت و مطلوبیّت آن تا وقتی است که آن زنده است و روح جانداری در او فعال است. در حقیقت همه آن زیبائی و مطلوبیت و آن صدای زیبا و دلنشین اثر اراده خدای سبحان در خلقت آن پرنده و در خلقت های متوالی و پی در پی و باصطلاح در «ربوبیت» او می باشد و زمانی که آن حیات از بین رفت یعنی آن پرنده مرد و ارتباطش با پروردگار عالمیان از ناحیه روح جانداری قطع شد، تمامی آن زیبائی و ارزش و قیمت آن از بین می رود.

 این پدیده و این جریان درباره انسان هم همانطور صدق می کند، بطوریکه تمامی کمالات جسمی و روحی او در صورت اتصال به پروردگارش- از نوع خاص- در او به وجود می آید و برقرار می ماند و به محض قطع این ارتباط چه از ناحیه مرگ جسمانی و جانداری و چه از ناحیه مرگ روح انسانی، تمامی آن کمالات و یا عمده آنها از بین می‌رود. بطوریکه دوستان و بستگان و افراد خانواده و بطور کلی دوستداران او و علاقه مندان به او حتی راضی نمی شوند که چند ساعت یا یک یا چند روز یا شب در کنار جسد او بمانند و یا وقتی که او هنوز حیات جانداری دارد و به معنی عرفی نمرده است و بلکه فقط کمالات روح انسانی را از دست داده و مثلاً به یک دزد و تبهکار و یک آدمکش تبدیل شده و باصطلاح حیات انسانی را از دست داده است، باز انسان های دارای روح سالم حاضر نمی شوند با او معاشرت یا ساعتی مجالست کنند و یا مسافرت بروند و امثال آنها.

ششم: پدیده های عالم از نوع نباتات و جانداران و انسان ها، دارای ارزش ها و زیبائی های مربوط به جنس یا نوع خود می باشند. و انسان ها انتظار داشتن صفات نوع برتر را از آنها ندارند.

 بعنوان مثال: یک عدد درخت بلند پر شاخ و برگ به لحاظ داشتن شاخه ها و برگ ها و گل ها و میوه های زیاد و مرغوب یک پدیده زیبا و مطلوب تلقّی می‌شود و همچنین یک شاخه گل متصل به بوته و در روی زمین و در حال حیات که خوشرنگ و خوشبو می باشد. اما انسان ها انتظار خوشرفتاری و آواز خواندن و پرواز و یا راه رفتن زیبا را از گیاه و درخت ندارند! و اگر آن شاخه گل و یا آن درخت پر برگ و میوه از زمین کنده و بریده شود فقط تا چند ساعت یا چند روز زیبائی و ارزش گل ها و میوه های آن برقرار خواهد بود.

 اما یک جاندار (باصطلاح حیوان) رفتارهای زیبائی هم در نوع خود دارد مثل دویدن و پرواز کردن و مراقبت از نوزاد و تهیه غذا برای نوزاد خود و امثال آنها و اما وقتی او حیات خود را از دست داد، دیگر تمامی آن زیبائی های جسمانی و آن رفتارهای زیبا از بین می‌رود، حتی انسان ها دوست ندارند چند لحظه به آن نگاه کنند، آن حیوان دیگر ارزش موقتی و چندین ساعته آن گل چیده شده و آن درخت بریده شده را هم در خود نخواهد داشت.

 اما انسان موجودی است برتر از نباتات و جانداران، در عین حال که حیات نباتی و حیات جانداری در وجود او برقرار است، رفتارهای ناشی از حیات انسانی هم از او مورد انتظار است. یعنی او غیر از زیبائی و مطلوبیّت جسمانی لازم است رفتارهای اختیاری زیبائی هم داشته باشد! مثل محبت به دیگران و احترام به آنها و وفاداری و صداقت و نوعدوستی و کمک به نیازمندان و رعایت حقوق دیگران و امثال آنها! یعنی اگر فرضاً در کنار جاده ای و یا در باغی و گردشگاهی و هر مکانی، حادثه ‌ای پیش آمد و یک انسان در اثر یک تصادف مجروح شد و احتیاج به کمک پیدا کرد! و در آن مکان چند عدد درخت و چند حیوان و چند کودک یک یا دو ساله و چند انسان بزرگ و عاقل حضور داشتند، انتظار می‌رود آن انسان های عاقل و در سنین عقلی اقدامی بکنند و آن مجروح را به بیمارستانی و درمانگاهی منتقل کنند و هر اقدامی که عنوان کمک به آن مجروح را دارد. و اگر آنها به او اعتنائی نکردند و اقدامی در جهت کمک به او انجام ندادند، رفتار آنها مورد نفرت و تقبیح عقلاء واقع خواهد شد.

آن چند تا درخت و چند حیوان و چند کودک یکی دو ساله نه کمکی به آن مجروح خواهند کرد و نه رفتار افراد در سنین عقلی را در جهت بی اعتنائی به آن مجروح تقبیح خواهند کرد. چون این نوع حیات یعنی حیات انسانی در درخت و حیوان وجود ندارد، و در کودک یک ساله و دو ساله هم فقط زمینه آن نوع حیات وجود دارد ولی آن زمینه هنوز فعال نشده است. و اگر آن چند انسان در سنین فعالیت عقلی در حالت خواب یا بیهوشی قرار داشتند و یا مبتلا به بعضی از انواع بیماری های روحی بودند، باز انتظار رفتار انسانی کامل از آنها وجود نخواهد داشت.

 سرانجام اینکه هر کمالی در هر موجودی و هر مخلوقی به وجود آمده و استمرار دارد، از ناحیه نوعی اتّصال به پروردگار عالمیان است و در صورت قطع آن نوع ارتباط آن کمالات هم قطع خواهد شد. یعنی هم پیدایش کمالات در وجود مخلوقات از ناحیه صفات و افعال و اراده خدای سبحان است و هم برقراری و استمرار آنها! لذا در دیدگاه توحیدی خالص یک انسان یا هر موجود صاحب عقل دیگری مثل مَلَک (فرشته) و یا جنّ همه کمالات و همه فضائل موجود در آنها از خدا و برای او و تحت مالکیت حقیقی او خواهد بود. حتی کمالات اکتسابی آن نوع از موجودات یعنی صاحبان عقول مثل انسان و جن و مَلَک.

 خطای عظیم و بسیار زیانبار ابلیس آن بود که کمالات اعطائی از ناحیه پروردگارش را بطور استقلالی به خودش نسبت داد، اعمّ از اینکه نظریه او درباره ماده خلقتی آدم- علیه السلام- و خودش یعنی انسان و جن درست باشد یا غلط. او با این خطای عظیم از فضای نورانی و باشکوه عبودیّت برای پروردگار عالمیان و اطاعت از او خارج شد و در نتیجه از مقامی که داشت اخراج و به عالم دنیا هبوط کرد.

هفتم: مالکیت مخلوقات نسبت به آنچه در اختیار دارند نوع خاصی از مالکیت است نه از نوع مالکیت خدای سبحان نسبت به مخلوقات خود. یعنی مالکیت از یک نظر به دو قسم می باشد یکی «مالکیت حقیقی» و دیگری «مالکیت اعتباری و قراردادی». مالکیت حقیقی به این معنی می باشد که مالک در ملک خود قدرت و اختیار هرگونه تصرفی را دارد و این نوع مالکیت نسبت به اشیاء فقط در اختیار و قدرت خدای سبحان قرار دارد، بطوریکه با اراده و خواست او مقداری خاک و آب تبدیل به یک انسان یا هر موجود دیگری می‌شود! او اراده می‌کند مقداری آب در یک درخت به میوه سیب تبدیل شود و در درخت دیگر به انگور و در درخت دیگر به انار و تمامی انواع میوه های دیگر با خواص غذائی و داروئی مختلف! و او اراده می‌کند عصائی که در دست حضرت موسی- علیه السلام- قرار داشت به یک موجود جاندار یعنی مار و در فضای دیگر به یک اژدهای عظیم الجثه ای تبدیل شود و در فضای دیگری تبدیل به اژدهائی شود که صدها شئ ساخته شده توسط جادوگران را ببلعد و او اراده می‌کند قطعه گِلی در دست حضرت عیسی- علیه السلام- به یک پرنده زنده ای تبدیل شود و او اراده می‌کند با قدرتی که در اختیار پیامبر خاتم حضرت محمد- صلّی الله علیه و آله و سلّم- قرار داده کره ماه شکافته شود و بعد آن دو قطعه به یکدیگر متصل شوند و کره ماه بصورت اولیه خود برگردد.

291 - قدرت شیطان و میزان تاثیرات او در انسان تا چه حدی است؟
بخوانید

این نوع مالکیت یعنی «مالکیت حقیقی» و نتایج و آثار آن به طور مستمر و در جهات مختلف عالم و همه مخلوقات جریان دارد! اگرچه اغلب انسان ‌ها نسبت به آن در غفلتی قرار دارند! مثلاً غذائی که انسان ها به طور مستمر و در هر روز و شبی مصرف می کنند تحت نظام مالکیت حقیقی خدای متعال تولید می‌شود یعنی مقداری آب تبدیل به فلان گیاه و میوه می شود و در جهتی از این نظام همان مقدار آب به گیاه و علف تبدیل می شود و آن گیاه غذای گوسفند و گاو و شتر را تشکیل می‌دهد و در بدن آنها به گوشت و شیر تبدیل می‌شود و در روی پوست بدن آنها به صورت پشم و کرک در می آید و سرانجام به صورت خوراک و پوشاک انسان ها در می آید.

 پس در حقیقت این تنوع عظیم و گسترده در صدها و هزاران نوع گیاه و سبزی و میوه با خواص غذائی و داروئی مختلف صِرفاً از اراده خدای سبحان تولید می‌شود و إلّا همه آن هزاران نوع گیاه و درخت با خواص متفاوت از آب واحدی با خواص معین و یکسان بهره مند می شوند. بطوریکه خدای سبحان فرمود:

«وَفِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِيلٌ صِنْوَانٌ وَغَيرُ صِنْوَانٍ يسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يعْقِلُونَ» (الرعد/۴) یعنی: در زمین قطعاتی در کنار هم قرار دارند و باغ هائی از انواع انگور و کشتزارها و درختان خرما چه از یک ریشه و چه غیر آن، که با یک آب سیراب می شوند ]اما[ بعضی از آنها را در خواص غذائی ]و سایر خواص[ بر بعضی دیگر برتری می‌دهیم ]متفاوت با بعضی دیگر قرار می‌دهیم[ همانا در این ]جریان[ نشانه هائی از ]ربوبیت الله[ برای اهل تعقّل وجود دارد.

مراد این است که ماده تشکیل دهنده گیاهان و میوه های گوناگون یک نوع آب و خاک می باشد، اما آنها از ناحیه اراده الهیه دارای انواع و خواص متفاوت می‌باشند و مجموعاً نیازهای مختلف انسان ها، از این پدیده و نظام برقرار در آن تأمین می‌شود و در این جریان نشانه ‌های زیادی از ربوبیت خدای سبحان در زندگی انسانها و حیوانات برای اهل تعقّل آشکار می شود.

 اما مالکیت انسان ها و مخلوقات دیگر نسبت به اشیاء موجود در عالم و فضای زندگی آن ها و حتی اعضاء بدن خود از نوع دیگری است. بطوریکه آنها نمی توانند هر نوع اراده ای از خود را در ملک خود اعمال کنند. مثلاً یک انسان عادی نمی‌تواند مقداری گِل را به شکل پرنده ای در آورد و با اراده آن قطعه گِل به پرنده زنده ای تبدیل شود و یا او نمی‌تواند مرده ای را زنده کند و همچنین نمی‌تواند مقداری گِل یا قطعه چوبی را به شکل دست و انگشتان یک انسان در آورد و به جای دست قطع شده به بدن خود متصل کند و آن قطعه چوب تبدیل به قطعه جدا شده از بدن در بیاید و حیات در آن جاری شود.

 هشتم: در اشیائی که انسانها می سازند و باصطلاح تولید می‌کنند باز اراده خدا و قوانین مالکیت او برقرار است و انسان ها با استفاده از موادی که خدا آفریده و خواصی به آنها داده و آن خواص را برقرار می دارد، می‌توانند اشیائی را بسازند و از آنها بهره مند شوند. یعنی: امکان ساخته شدن یک ساختمان و برقراری آن از ناحیه موادی است که خدا آفریده و خواصی است که به آن اشیاء عطا کرده و قوانین طبیعی است که آن خواص را حفظ می‌کند. مراد این است که انسان از مواد موجود در طبیعت که خدا آنها را آفریده و خواصی به آنها عطا کرده و می‌تواند اشیائی را بسازد و همچنین موادی که از ترکیب یا اختلاط بعضی از عناصر به وجود آمده با خواصی که خدا در آنها قرار داده است در این صورت برقراری آن خواص و استمرار آنها باز از ناحیه خدای سبحان است.

اما اغلب انسان ها از این جریان یعنی برقراری اراده الهیه در وجود خود و اشیاء متعلق به خود در غفلتی قرار دارند! غفلتی بسیار خطرناک و زیانبار و با خسارت های عظیم. یعنی اینکه انسان ها غالباً- جز اهل تعقّل و آموزش یافته از طریق علوم پیامبران خدا- خود را مالک کامل اشیاء متعلق به خود می دانند اشیائی مثل خانه و مسکن و لوازم منزل و ابزار و وسائل کار و وسیله نقلیه و اعضاء بدن خود و حتی همسر و فرزند خود. در حالیکه مالکیت انسان‌ ها نسبت به اشیاء از نوع خاصی از مالکیت می باشد و نه از نوع مالکیت خدای متعال و به آن مالکیت اعتباری گفته می‌شود در مقابل مالکیت حقیقی. در مالکیت اعتباری انسان ها دارای اختیارات معینی هستند چه به لحاظ قوانین طبیعی حاکم بر عالم و چه به لحاظ تعقل و نتایج آن و چه به لحاظ قوانین اجتماعی و احکام اخلاقی. یعنی مثلاً یک انسان نمی تواند با اراده خود عضوی از بدن خودش را که از بین رفته بازسازی کند و مثلاً از مقداری مواد غذائی برای خود کلیه ای بسازد و یا انگشت قطع شده و از بین رفته خود را از مواد غذائی و یا اشیاء دیگر ترمیم و بازسازی کند. همچنین او نمی تواند از مال و دارائی خود یک اتومبیل بخرد و آن را وسط یک خیابان و سر راه مردم متوقف کند و راه عبور و مرور مردم را ببندد و یا او حق ندارد همسر و فرزند خود را در زندگی مشقّت باری قرار دهد و آن ها را اذیت کند و در مقابل اعتراض دیگران و مجریان قوانین جامعه بگوید این موضوع به خودم مربوط است و رفتار من با همسر و فرزندان خودم به شما ارتباطی ندارد! چون فرزند خودم هست. یعنی اینکه چون یک کودک فرزند یک پدر و مادر محسوب می‌شود، و افراد یک جامعه می گویند او فرزند فلانی است، آیا این جریان مجوزی برای آن پدر و مادر برای هر نوع کاری ایجاد می‌کند، مثل اذیت کردن و کتک زدن و اهانت به او و امثال آنها؟!

 انسان به این معنی حتی مالک بدن خود و اعضاء و اجزاء آن هم نمی باشد یعنی مثلاً حق ندارد چشم و گوش و اعضاء دیگر بدنش را از بین ببرد و یا به آنها به طور عمد آسیب بزند. مالکیت انسان نسبت به اشیائی که به او تعلق دارد مثل این است که در یک خانه و از نظر پدر و مادر، اطاقی در اختیار یک کودک گذاشته شود و به او بگویند این اطاق در اختیار شما است و می‌توانی لوازم خود مثل لباس و کتاب و دفتر و لوازم تحصیلی خودت را در آن قرار دهی و خواب و استراحت خودت هم در همان اطاق باشد. حال در این صورت در آن خانه و مجموعه مسکونی آن اطاق اصطلاحاً اطاق آن کودک تلقی می‌شود. مثلاً گفته می‌شود فلان کتاب در اطاق فلان کودک است و یا به آن کودک گفته می‌شود اطاق تو بزرگ است یا کوچک و یا برو به اطاق خودت و استراحت کن و امثال آن ها. اما آن کودک مالک حقیقی آن اطاق در عرف قوانین اجتماعی محسوب نمی شود و آن اطاق از مالکیت صاحب آن خانه یعنی پدر یا مادر خارج نمی شود و یا وقتی به گروهی از دانشجویان و دانش آموزان در فضای یک دانشگاه یا یک مدرسه گفته می شود این کلاس و این اطاق و این آزمایشگاه مال شما است و در اختیار شما، این کلام و این قرارداد، برای آن ها مالکیتی ایجاد نمی کند و مثلاً آن ها نمی توانند فضای آن اطاق را بفروشند و یا اجاره بدهند و یا محل خواب و تفریح خود قرار بدهند! بلکه آن ها حق ورود به آن اطاق و فعالیت علمی در آن را دارند و مثلاً حق تخریب آن و برداشتن دیوار بین آن اطاق و اطاق دیگر را ندارند.

حاصل بحث اینکه مخلوقات خدای سبحان و تمامی دارائی های آن ها تحت مالکیت حقیقی پروردگار عالمیان قرار دارند یعنی هم دارائی های مخلوقات و از جمله انسان ها در ملک خدا قرار دارند و هم خود وجود آن ها و خدای سبحان مالک آسمان ها و زمین و خود انسان ها و دارائی های آن ها است و به مخلوقات خود اذن داده است در محدوده تعیین شده ای از فضای عالم و اشیاء موجود در آن بهره برداری کنند.

اما ابلیس نسبت به این موضوع یعنی نیاز دائمی به پروردگار عالمیان کافر شد و خود را در مقابل او بطور استقلالی دارای کمالاتی تصوّر کرد. یعنی کمالات اعطائی پروردگارش را بخودش نسبت داد و از مقام بسیار باشکوه و رفیع عبودیت خدا خارج شد، لذا از فواید عظیم عبودیت برای خدا و شکوه عبودیت برای او و الطاف و عنایات خدای سبحان محروم شد.

در ادامه این مباحث به شرح و توضیح مناظره و گفتگوی خدای سبحان با انسان و ملائکه و ابلیس بطور مشترک خواهیم پرداخت و متذکر جهات مهمی از مناظره و گفتگوی خدای سبحان با ملائکه و ابلیس و رفتارهای آن ها خواهیم شد. (إن شاء الله تعالی)

الیاس کلانتری

۱۳۹۸/۵/۱۴

پاورقی:

۱- متأسفانه گاهی معنی حقیقی کلمه «جهل» و انواع آن در ترجمه های قرآن مجید و گاهی در مباحث تفسیری مورد توجه قرار نمی‌گیرد و درباره کاربردهای مختلف آن دقت لازم به عمل نمی آید و انواع مختلف آن یکسان معنی می شود و این روش نادرست درباره بعضی دیگر از کلمات قرآنی به کار بسته می‌شود مثل کلمه «صدق» که به «راستگوئی» ترجمه می‌شود. در حالیکه این کلمه هم دارای انواعی است مثل صدق در گفتار و صدق در عقیده و نظریات علمی و صدق در عمل و بخواست خدا در فرصتی مناسب به توضیح مستدل این مطلب خواهیم پرداخت.

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن