۴- آموزش های آسمانی

درس چهارم*

در درس قبلی به تفاوت هائی بین انسان ها و سایر جانداران در راهیابی بسوی مقصد حیات اشاره ای شد، حاصل بحث این بود که انسان از قوه ای بنام «عقل» برخوردار است و لذا هدایت او در راه های زندگی با هدایت سایر جانداران تفاوت هائی دارد. زندگی جانداران دیگر و هدایت آن ها در مسیر زندگی از ناحیه نوعی وحی از طرف پروردگار عالم بنام «وحی غریزی» تحقّق می یابد. اما «هدایت غریزی» در زندگی انسان ها در محدوده کوچکی انجام می گیرد و شامل بعضی از جهات زندگی او می شود و این نوع هدایت عمدتاً در دوره نوزادی و سنین کودکی جریان دارد و در سنین بالاتر کمتر می شود.

علت اصلی این تفاوت در نوع خلقت انسان و تفاوت آن با سایر جانداران قرار دارد، بجهت اینکه انسان از پدیده ای بنام «قوه عقل» برخوردار است، و هدایت از ناحیه عقل بسیار متعالی تر و برتر و عظیم تر از هدایت غریزی است. این نوع هدایت نشانه برتری وجود انسان و ارزش های خاصی است که در روح او قرار دارد. علت اینکه جانداران دیگر بطور کامل از طریق وحی غریزی هدایت می شوند، آن است که آن ها فاقد قوه عقل هستند، یعنی نوع خلقت آن ها بصورتی است که استعداد داشتن عقل و بکار بردن آن در آن ها وجود ندارد.  یعنی آن ها دارای کمالات روح انسانی نیستند.

قرار گرفتن قوه عقل در وجود انسان و بکار بردن آن و هدایت او از ناحیه این قوه نشانه تعالی وجود او و از کمالات او می باشد، یعنی احتیاج انسان به عقل و هدایت از ناحیه آن از ارزش های متعالی وجود او است و طبعاً اگر یک انسان قوه عقل را در مسیر زندگی خود بکار نبرد و از آن بهره برداری نکند زندگی او دچار مشکلات عظیم و بحران های خطرناکی خواهد بود، چون هم هدایت کامل غریزی در وجود او برقرار نیست و هم دارای استعدادهای عظیمی است برای ایجاد تحولات در زندگی خود و دیگران و ایجاد تغییرات در اشیاء. بعنوان مثال: انسان قدرت و استعداد آن را دارد که وسیله ای ایجاد کند برای کشتن هزاران انسان و تخریب نظام زندگی انسان ها در یک منطقه و بلکه در سطح جهانی! او می تواند فضای زندگی انسان ها را به میدان بزرگ جنگی تبدیل کند که در آن میلیون ها انسان جان خود را از دست بدهند و محیط زندگی انسان های زیادی به قبرستان آن ها تبدیل شود.(۱)

اما در مورد قوه عقل و حیطه حکومت آن و امور مربوط به آن چند مطلب باید مورد توجه و بررسی قرار بگیرد، و اهم آن ها عبارتند از:

  1. روش حفاظت از عقل
  2. روش تقویت عقل
  3. محدوده فعالیت عقل

در این قسمت با در نظر گرفتن روش اختصاری در این مباحث به بررسی فشرده ای از این موضوعات می پردازیم:

روش حفاظت از عقل

قوه عقل در انسان مثل سایر قوای روحی و اعضاء بدن او ممکن است دچار آسیب شود و فعالیت و کارائی آن کم شود و یا موقتاً و یا بطور دائم از کار بیافتد. و امکان دارد انسان در شرایط خاصی نتواند قوه عقل را بکار بیاندازد یعنی این قوه تحت سلطه عواملی قرار بگیرد و تأثیرات آن در تفکرات و تصمیمات و رفتارها مختل شود.

در حالات خاص روحی بعضی از انسان ها و اکثر آن ها مثل حالات خشم و عصبانیت و تمایل شدید به چیزی از نوع عادت کردن و امثال آن ها و غلیان حس خودخواهی، فعالیت عقل ضعیف تر می شود و یا بطور کلی اگر چه موقتاً تعطیل می شود. خیلی از انسان ها در حالت خشم دست به کارهائی می زنند که با معیارهای عقلی هیچ گونه سازگاری ندارد و بعداً هم پشیمان می شوند و در اثر آن نوع رفتارها دچار خسران عظیمی می شوند. از این نمونه رفتارها در زندگی انسان ها بطور فراوان مشاهده می شود. بعنوان مثال:

مدت ها قبل طبق نقل بعضی از روزنامه ها جوانی برادر بزرگ خود را بجهت اینکه با ازدواج او مخالف بود کشت. آن جوان می خواست با دختر مورد علاقه خود ازدواج کند، اما برادر بزرگتر از خودش با آن ازدواج مخالف بود. آن جوان از جائی مقداری پول تهیه می کند و با آن یک عدد اسلحه گرم می خرد و نزد برادرش می رود و سه تا گلوله به او شلیک می کند و او را به قتل می رساند!!! در این حادثه و در این تصمیم گیری، عقل آن جوان چه نقشی و چه تأثیری داشت ؟!!! با توجه به اینکه حادثه هم بصورت آنی و فوری انجام نگرفته بود، بلکه مدتی برای آن تصمیم و تهیه آن اسلحه و اقدام به آن کار فرصت و وقت در اختیار او بوده است!!! آیا او با این رفتار به خواسته خود رسید؟!!! او تمایل داشت با دختر مورد علاقه اش ازدواج کند، و برادرش  مخالف این ازدواج بود اما آیا او با کشتن برادرش به منظور خود نائل آمد؟!!! طبعاً در شرایط فعلی یا او به مجازات اعدام یا حبس ابد محکوم خواهد شد و اگر ایمان به زندگی اخروی داشت باید می دانست که بجهت قتل عمد سرانجام  راه او به جهنم منتهی خواهد شد! او با این اقدام و رفتار به چه چیزی رسید؟ عقل او چه جایگاهی در این تصمیم گیری و رفتار داشت؟ او می توانست در عین حال که برادرش مخالف خواسته او بود، به آن مخالفت اعتناء نکند و با دختر مورد علاقه اش ازدواج کند، یا به نحوی برادرش را به آن کار راضی کند! فرضاً برادر او به هر صورتی از آن کار ممانعت می کرد، آیا در آن صورت هم آن ازدواج چنان ارزشی را داشت؟!!! و آیا با آن کار به خواسته اش رسید؟!

مدت ها پیش- حدود ۳۶ سال- در روزنامه ای خواندم که سه نفر در یکی از خیابان های شهر با هم مصاحبت داشتند و چیزی را می خواستند بنویسند مثل یک قرارداد، یکی از آن ها یا هر سه وارد مغازه ای می شوند و یک عدد قلم خودکار می خرند، اما آن قلم ابتداء نمی نویسید و آن ها به فروشنده اعتراض می کنند و سرانجام کارشان به مشاجره و دعوا می کشد و دو نفر از آن ها از دو طرف دست های فروشنده را می گیرند و نفر سوم با چاقوئی که در دست داشت چند ضربه به سینه و شکم او می زند!!! یعنی سه نفر بجهت اینکه خودکار خریداری شده نمی نویسد یک نفر را بطور عمدی می کشند!!! باید توجه کرد به اینکه در این حادثه عقل آن سه نفر در چه موقعیتی قرار داشت! البته قابل ذکر است که آن ها بجهت یک قلم خودکار- که آن موقع قیمتش پنج ریال و شبیه به آن بود- یک انسان را نکشتند، بلکه شاید بخاطر صدها و هزاران برابر قیمت آن هم، حاضر نمی شدند دست به چنان جنایتی بزنند! اما حالت خشم و عصبانیت ناشی از آن مشاجره و عدم تحمل سخنان توهین آمیز به یکدیگر، منتهی به آن جنایت شد. اگر آن ها عقل خود را به کار می بستند، یا فروشنده یک عدد قلم دیگر به آن ها می داد و یا آن ها قلم دیگری می خریدند و یا با یک عذرخواهی یکی از طرفین آن جریان کم اهمیت منتهی به نتیجه مطلوب مثل یک لبخند و امثال آن می شد.

آموزش های آسمانی ـ 32، تفسیر سوره مدثر
بخوانید

حدود چهل و چند سال پیش بود و من سوار یک تاکسی بودم و در مقصد پیاده شدم، مسافر دیگری هم از تاکسی پیاده شد و تاکسی متر ماشین عدد ۱۸ ریال را نشان می داد و مسافر ۲۰ ریال به راننده داد و راننده ۲ ریال آن را برنگرداند و همان ۲۰ ریال را کرایه حساب کرد، مسافر به او اعتراض کرد با لحنی توهین آمیز و او هم با همان لحن جواب داد و سرانجام کار آن ها به مشاجره و دعوا و فحاشی رسید، من دیدم که یکی از آن دو و یا هر دو- دقیقاً یادم نیست- چاقوئی از جیبش در آورد و به دیگری حمله کرد! و اگر عده ای آن دو را نمی گرفتند و مانع نمی شدند احتمال داشت یکی به دست دیگری کشته شود!!! در این حادثه عقل انسان چه حکم می کند و چه نقشی در آن دارد؟! آیا انسان بخاطر ۲ ریال یا صدها و هزارها و بلکه ملیون ها برابر آن حاضر می شود با چاقو به کسی حمله کند و او را بکشد و یا حداقل مجروح کند؟!

طبعاً اگر قبل از آن دعوا و آن مشاجره اگر کسی به یکی از آن دو نفر- مسافر یا راننده تاکسی- می گفت: این دو ریال- و یا صدها و هزاران برابر آن- را بگیر و به آن شخص یک یا چند ضربه چاقو بزن، او در شرایط عادی روحی آن را قبول نمی کرد!

یعنی عقل انسانی چنین رفتاری را تصویب نمی کند، اما در آن حالت خاص و در حین مشاجره و اقدام به آن کار عقل آن دو نفر در چه موقعیتی قرار داشت؟!

چند سال پیش یک روز در داخل یک بانک منتظر رسیدن نوبت خود جهت انجام یک کار بانکی بودم شخص دیگری هم کنار من منتظر رسیدن نوبتش بود، او با من شروع به صحبت کرد و گفت دیروز در همین مکان بین دو نفر بجهت پارک کردن اتومبیل دعوایی واقع شد و یکی از آن دو با ضربات چاقوی شخص دیگر کشته شد!!! آیا عقل انسان اجازه می دهد که بجهت پارک کردن اتومبیل خود با شخص دیگری که او هم چنین قصدی را دارد به مشاجره و دعوا بپردازد و در نتیجه یکی از دو طرف کشته شود.

یک روز در داخل یک کوچه راه می رفتم، ناگهان صدای گریه بلند کودکی را شنیدم بلافاصله یک خانم از خانه ای خارج شد و یک کودک با دیدن او فرار کرد، ناگهان آن خانم در حال تعقیب آن کودک یک قطعه موزائیک شکسته از روی زمین برداشت و به آن کودک در حال فرار پرتاب کرد، الحمدالله آن قطعه موزائیک به اطاقک یک ماشین وانت که آنجا پارک شده بود، اصابت کرد و به آن کودک نخورد!!! تمام این حادثه در عرض چند ثانیه پیش آمد، و من هیچ کاری نمی توانستم بکنم، مثل ممانعت بین آن خانم و آن کودک چون آن ها مقداری جلوتر از من بودند وقتی حادثه تمام شد و آن کودک فرار کرد و آن قطعه موزائیک به او اصابت نکرد وضع روحی من به حال عادی برگشت! متوجه شدم که آن کودکی که گریه می کرد، فرزند آن خانم بود و آن کودکی که فرار کرد بچه همسایه بود و این دو کودک با هم دعوای کودکانه ای داشتند و یکی از آن دو در اثر دعوا و فرضاً کتک خوردن از دیگری فریاد زد و گریه کرد و مادر او صدای گریه فرزندش را شنید و از خانه خارج شد و در آن حالت التهاب و تحریک شدید عاطفی چون نتوانست بچه همسایه را بگیرد و کتک بزند، آن قطعه موزائیک را از زمین برداشت و بطرف او پرتاب کرد!!! وزن آن قطعه موزائیک بیش از دو کیلو می شد و اگر به سر یا گردن آن کودک می خورد قطعاً او را می کشت. و اگر به قسمت های دیگر بدن آن کودک می خورد، احتمالاً جراحت شدید و نقص عضو یا قطعی نخاع در او ایجاد می کرد! حال عقل آن خانم در این موقعیت چه نقشی داشت؟!!! او که صدای گریه کودک خود را نمی توانست تحمل کند، و دست به آن اقدام بسیار خطرناک زد، آیا در صورت کشته شدن آن کودک به مطلوب خود که محبت به کودکش بود می رسید؟! اگر آن کودک با اصابت آن شیء کشته می شد، و آن خانم بجهت قتل عمد بازداشت و محاکمه و زندانی و یا اعدام می شد، کودک او در چه وضعیتی قرار می گرفت. او که با صدای کودکش آن چنان دچار بحران روحی شده بود که اقدام به کاری کرد که احتمال کشته شدن آن کودک وجود داشت، چگونه می توانست زندگی کودکش را بدون محبت ها و مراقبت های مادر تحمل کند؟!

اگر عقل او فعال بود و تحت سلطه حالت خشم شدید قرار نگرفته بود، می توانست آن حادثه را بصورتی مطلوب رهبری کند، مثلاً آن کودک را صدا کند و بین او و کودک خودش یا روشی محبت آمیز آشتی ایجاد کند، و کاری کند که آن دو کودک همبازی با یکدیگر رفتار محبت آمیز پیدا کنند!! یا نهایتاً در تعقیب آن کودک به در خانه او برود و با مادر و یا پدر او صحبت کند و از آن ها بخواهد که تذکری به کودک خود بدهند و او را در رفتار با کودکان دیگر آموزش دهند! و یا رفتاری امثال آن ها!

این مواردی که نقل شد نمونه هایی بود از هزاران حادثه ای که در نقاط مختلف عالم هر روز و هر زمانی واقع می شود و زندگی انسان های زیادی در اثر این حوادث دچار آسیب ها می شود اما قصد ما از ذکر این نمونه ها و جهت دیگری از بحث که بعداً خواهد آمد، بررسی موقعیت عقل و حدود قدرت آن در کنار حوادث زندگی است.

الیاس کلانتری

۱۳۹۵/۱۱/۱۱

پاورقی:

۱-مثل جنگ دوم جهانی که در آن بیش از پنجاه ملیون انسان کشته شدند و اگر در زمان ما جنگ جهانی دیگری واقع شود عده بسیار بیشتری از انسان ها در آن کشته خواهند شد.

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن