درس هائی از نهج البلاغه – ۲۳ ، تفسیر خطبه متقین (همام)

 تفسیر خطبه متقین (همام)*

بخش بیست و دوم*

کلیات*

  • استعمال کلمه حرص غالباً در امور منفی رواج دارد، اما در امور مطلوب و محبوب  هم به کار می رود!

  • علاقه و اشتیاق پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ به انسانها و رأفت او به مؤمنان.

  • لذت اهل تقوا از علم، بیشتر و پایدارتر از لذت دیگران از متاع زندگی دنیوی است.

  • از علم کسب شده در وجود متقین بصیرتی برای آنها حاصل می شود که مانع فریب خوردن آنها از متاع زندگی دنیوی می شود

  •  اهل تقوا از ناحیه علم گسترده به حقیقت زندگی و مقصد مطلوب آن، دنیا را جاده «حیات حقیقی» تلقی می کنند لذا عمده امکانات وجودی خود را جهت رسیدن به مقصد به کار می برند.

  • اشتیاق به زندگی دنیوی و اکتفاء به لذات ناچیز  و توهمی آن از ناحیه جهل به حقیقت زندگی و مقصد آفرینش است.

  • مثالی و مقایسه ای در باره دو نوع لذت برای انسانها

  • این نوع اشتیاق به علم که امام ـ علیه السلام ـ از آن به «حرص » تعبیر فرموده برای کسانی قابل درک است که چیزی از آن نوع لذت را چشیده اند.

  • آیاتی از قرآن مجید درتجلیل و تکریم از علم.

  • نیاز مستمر انسانها به تعلیم از طرف خدا

  • تعلیم خدا برای پیامبران (علیهم  السلام )

  • تعلیم خدا برای ملائکه.

  •  انواع تعلیم خدا برای انسانها.

  •  دریافت حکمت برای عده ای از انسانها امکان پذیر است، که زمینه مناسب آن در آنها به وجود آمده است.

  • مراد از تعلیم کتاب و حکمت فقط خواندن آیات قرآن بر مردم توسط رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نیست

  • علم عطیه الهی است و دارای قداستی برای اهل ایمان می باشد.

  •  علت اشتیاق شدید اهل تقوا به علم.

  • لذت از مال و دارائی جزء در صورتیکه در راه تعیین شده از طرف خدا مصرف شود لذتی است توهمی

  • لذت ناشی از علم، حقیقی و پایدار و بسیار عظیم است و علاوه بر دنیا در عالم آخرت هم ادامه خواهد داشت.

«وَ حِرْصاً فِي عِلْمٍ وَ عِلْماً فِي حِلْمٍ» حرص یعنی تمایل و علاقه شدید و اشتیاق به چیزی. استعمال این کلمه بیشتر در امور منفی و بی ارزش رواج دارد مثل حرص به مال و شهرت اجتماعی و حرص به دنیا! اما در امور ممدوح و مطلوب هم مورد استعمال قرار می گیرد. بطوریکه خدای تعالی در قرآن مجید در مقام توصیف پیامبر گرامی خود حضرت محمد- صلّی الله علیه و آله و سلّم- فرمود:

«لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ» (التوبة/۱۲۸) یعنی: همانا آمد بسوی شما پیامبری از بین خودتان که رنج بردن شما برای او سخت است و او به ]هدایت و اصلاح امور شما[ شدیداً علاقه مند است و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است.

متّقین مورد وصف اشتیاق شدیدی به کسب علم دارند و از فرا گرفتن آن شدیداً لذت می برند، همچنانکه عده زیادی از انسان ها به کسب مال زیاد و ذخیره کردن آن و دارائی های دیگر مثل خانه های وسیع قیمتی و سکه های طلا و نقره و مرکب های قیمتی و شهرت اجتماعی و امثال آن ها شدیداً علاقمند می شوند!

اما قلوب متّقین مملوّ از علاقه و اشتیاق به علم است و غالباً لذت آن ها از کسب و داشتن علم، بیشتر از لذتی است که دیگران از اکتساب مال و سایر متاع زندگی دنیا می برند. در حالیکه لذت از مال و دارائی دنیوی جز در صورتی که آن مال و دارائی در جهت رفع نیازهای خود یک شخص و افراد خانواده و بستگان و دوستان و بطور کلی همنوعان به کار رود، لذتی است توهّمی و ناپایدار و موقتی، اما لذت ناشی از علم، حقیقی و پایدار و بسیار عظیم تر است! و علاوه بر دنیا در عالم آخرت هم ادامه خواهد یافت.

از علم دریافت شده در وجود متّقین بصیرتی برای آن ها حاصل می شود که آن ها را از اینکه فریب متاع دنیا و دنیاپرستان را بخورند، حفظ می کند. و چهره و موقعیت حقیقی دنیا را به آن ها نشان می دهد.

آن ها از ناحیه علم گسترده به حقیقت زندگی و مقصد مطلوب آن، زندگی دنیا را جاده حیات حقیقی آن تلقّی می کنند و این حقیقت برای آن ها کاملاً روشن می شود، لذا امکانات وجودی و عمر خود را برای پیمودن این جاده و آمادگی برای ورود به آن مقصد متعالی باشکوه و ذخیره لوازم زندگی در آنجا صَرف می کنند. در این صورت لذت آن ها از همین زندگی دنیوی و متاع آن از دیگران و از دنیاپرستان هم بیشتر می شود و در واقع لذت های ناشی از زندگی دنیوی هم در آن ها از نوع برتر و متعالی تر می باشد. چون همین زندگی دنیوی و متاع و امکانات آن ابزار و وسایل و لوازم زندگی حقیقی آن ها می باشد و در آن جهت مصرف می شود. و در جهت مقابل این جهل است که باعث اشتیاق به زندگی دنیوی و اکتفاء به لذات ناچیز و کاذب و توهّمی آن و غفلت از لذت های حقیقی زندگی و از مقصد عظیم آن می شود.

بعنوان مثال: دو تا جوان هم سن و سال را در زندگی امروزی یک جامعه در نظر می گیریم یکی از آن دو با سعی و تلاش خود در مسیر کسب علم در مقاطع بالای تحصیلی قدم گذاشته و عمده همت خود را صَرف فرا گرفتن علم و ورود به یک دانشگاه معتبر و مطلوب کرده و در رشته مورد علاقه خود به تحصیل اشتغال دارد و مقداری از وقت و قوای جسمی و روحی خود را هم صرف کمک به زندگی والدین و کاستن از فشارهای زندگی آن ها می کند و اگر یک وسیله نقلیه ای در اختیار دارد چه مال خود و چه مال والدین خود، از آن در جهت کمک به رفع نیازها و آسایش افراد خانواده بهره برداری می کند و به دیدن بستگان می رود و از آن وسیله نقلیه هم مراقبت می کند که مبادا در اثر رانندگی به خود و دیگران آسیبی برسد و از همان سنین جوانی قوای عقلی خود را به کار می برد و وسائل آرامش و آسایش والدین و افراد خانواده خود و در صورت امکان بعضی از بستگان و دوستان خود را هم فراهم می کند! و به فکر ازدواج و تشکیل زندگی جدید و مشترک خود هم می باشد.

اما دیگری از قوای جسمی و روحی خود و مالی که در اختیار دارد- اعمّ از اینکه خودش کسب کرده و یا از والدین و دیگران دریافت کرده- در مسیر سرگرمی و وقت گذرانی و بازی، بهره برداری می کند و مثلاً به اتومبیلی که در اختیار او قرار گرفته تجهیزات زینتی و چراغ های اضافی و لوازم صوتی غیر ضروری نصب می کند و با تولید سر و صدای زیاد و خشن مزاحم دیگران می شود و هیچ تفکری و جدیّتی برای زندگی خود از نوع تحصیل و یا اشتغال به کسب و کار و ازدواج و تشکیل خانواده هم انجام نمی دهد.

آیا در نظر عقلا و به حساب واقعیت ها لذت کدام یک از این دو جوان از زندگی و امکانات آن بیشتر خواهد بود، چه لذت از زندگی فعلی و چه مجموع زندگی فعلی و آینده. آیا آن جوانی که بی اعتناء به اصل زندگی است و تحصیل و اشتغال به کار را رها کرده و سوار ماشینی با آن اوصاف مذکور شده و با ایجاد صداهای خشن مزاحم دیگران و آسایش آن ها می شود، حقیقتاً از زندگی خود و آن رفتارها لذت می برد؟ آیا اگر او لذتی هم احساس می کند، لذت حقیقی است یا توهّمی؟! آیا آن لذت کاذب و غیر حقیقی به پشیمانی های طولانی و گاهی مستمر او در آینده می ارزد؟!

آیا لذت آن جوان اولی مشغول به تحصیل یا کار و کمک به والدین و نیازمندان از همنوعان، بیشتر و پایدارتر است یا لذت های توهّمی آن جوان دومی؟!

در هر صورت لذت های حقیقی و عقلانی اهل تقوا در همین زندگی دنیا از پیمودن راه زندگی حقیقی و بطرف مقصد حیات مسلّماً کمتر از لذت های توهّمی دنیاپرستان نیست و بلکه به مراتب از آن ها بیشتر است! و این مطلب از بررسی زندگی هر دو گروه و نظریات و اظهارات خود آن ها آشکار و یا قابل اثبات است.

این اشتیاق به علم که امام- علیه السلام- از آن به «حرص» تعبیر فرموده طبعاً برای کسانی قابل درک کامل است که این نوع لذت را چشیده اند و با آن آشنا هستند و توجهی به فواید و آثار مطلوب آن دارند و این علاقه شدید و حرص برای علم هم مثل سایر صفات مذکور در این بخش از خطبه شریف در رفتارهای آن ها آشکار است.

اما کسانیکه در غفلتی از آن به سر می برند، علاوه بر محرومیت از آثار و ثمرات گرانبهای علم، مبتلا به آثار زیانبار و ویرانگر انواع جهل ها هم خواهند بود، حتی این گروه نسبت به علل گرفتاری ها و مشکلات فراوان زندگی خود و دیگران هم جهل دارند و اگر قضایا و حوادث زندگی خود و دیگران را عالمانه و با دقت مورد توجه و بررسی قرار می دادند، راهی برای نجات از حوادث زیانبار زندگی  پیدا می کردند ، حوادثی که مبتنی بر انواع جهل می باشند.

«وَ عِلْماً فِي حِلْمٍ» علمی که در اهل تقوا وجود دارد و نسبت به دریافت آن حریص هستند و اشتیاق و علاقه زیادی دارند صرفاً مقداری محفوظات ذهنی نیست، بلکه آن علم در روح آن ها نفوذ کرده و در اخلاق و رفتارهای آن ها اثر گذاشته و عامل حلم و آرامش و شکیبائی در آن ها شده است. علمی که به عمل منتهی شده و ثمرات گرانبهائی برای آن ها و افراد مرتبط با آن ها به وجود آورده است. طبعاً هم خود آن ها از ناحیه حلم و بردباری و تحمل رفتارهای دیگران و صبر در برابر شداید و مصیبت ها لذت می برند، و هم رفتارهای توأم با حلم آن ها برای دیگران مثل افراد خانواده و بستگان و همسایگان و اهل جامعه ای که در آن به سر می برند، سبب آرامش و امنیت اخلاقی خواهد شد.

در آیاتی از قرآن مجید گاهی علم بطور مطلق و بدون قیدی- در ظاهر الفاظ آیات- مورد مدح قرار گرفته و فقدان آن مذموم تلقّی شده است بعنوان نمونه:

۱-«قُلْ هَلْ يسْتَوِي الَّذِينَ يعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يعْلَمُونَ إِنَّمَا يتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ»(الزمر/۹) یعنی: بگو آیا کسانی که می دانند و کسانی که نمی دانند یکسان هستند، جز این نیست که فقط صاحبان عقل سالم متذکر می شوند. در این آیه ترجیح صاحبان علم بر کسانی که فاقد آن هستند آشکار است.

۲- «وَنُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يعْلَمُونَ»(التوبة/۱۱) یعنی: ما آیات را تفصیل می دهیم برای قومی که می دانند. در این آیه انسان های دانا مورد مدح قرار گرفته اند.

۳- «عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يعْلَمْ» (العلق/۵) یعنی: یاد داد به انسان آنچه را نمی دانست. در این آیه هم مطلق آموزش و ایجاد علم مورد مدح قرار گرفته است.

۴- «وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» (النحل/۷۸) یعنی: خدا شما را از شکم مادرانتان خارج کرد، در حالی که چیزی نمی دانستید و برای شما گوش و چشم ها و قلب هائی قرار داد، باشد که شکر کنید. در این آیه هم اصل تعلیم بطور ضمنی مورد مدح قرار گرفته است.

کلام ایام - 197، برکات ماه عظیم شعبان
بخوانید

۵- «وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يعْلَمُونَ شَيئًا وَلَا يهْتَدُونَ» (المائدة/۱۰۴) یعنی: و زمانی که به آن ها گفته شد بیائید بسوی آنچه خدا نازل کرده و بسوی پیامبرش، می گویند: کفایت می کند برای ما آنچه را پدران خود را بر آن یافتیم! آیا هر چند پدران آن ها چیزی نمی دانستند و هدایت یافته نبودند. در این آیه مطلق جهل از نوع نادانی و گمراهی ناشی از آن بطور ضمنی مورد ذمّ و نکوهش قرار گرفته است.

نیاز مستمر انسان به تعلیم از طرف خدا

در آیات زیادی از قرآن مجید موضوع آموزش انسان به خدا نسبت داده شده و گروهی از این قبیل آیات متذکر اصل آموزش شده و گروه دیگر شامل موضوعات مورد آموزش می باشد. بعنوان نمونه:

۶-«وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ» (البقرة/۳۱) یعنی: خدا همه اسماء همه موجودات را به آدم یاد داد، سپس آن ها را بر ملائکه عرضه کرد و گفت اگر در تصورتان]درباره آدم صادق هستید[ از اسماء این ها به من خبر دهید. (۱)

از این آیه کریمه برمی آید که خدای تعالی در ابتداء خلقت انسان به او چیزهائی را از طریق خاصی یاد داده است. اگرچه بحث در این آیات درباره شخص حضرت آدم- علیه السلام- است بعنوان اولین فرد از نوع انسان. و اگر گفته شود این تعلیم مخصوص آدم- علیه السلام- بوده است و نه نوع انسان، می توانیم به آیات دیگری که در آن ها «انسان» بطور صریح ذکر شده، استشهاد کنیم که ذیلاً خواهد آمد.

۷- «الرَّحْمَنُ– عَلَّمَ الْقُرْآنَ– خَلَقَ الْإِنْسَانَ– عَلَّمَهُ الْبَيانَ» (الرحمن/ ۱- ۴) در این آیات هم تعلیم قرآن و هم تعلیم بیان به انسان به خدای رحمان نسبت داده شده است.

یعنی خدا به انسان بیان یاد داد و همچنین به او قرآن یاد داد.

تعلیم خدا و تعلیم پیامبران و معلمان بشری

در آیات قرآن تعلیم انسان ها گاهی به ذات قدوس الله نسبت داده شده مثل آیات فوق الذکر و گاهی هم به پیامبران نسبت داده شده مثل آیات ذیل:

۸ـ «رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يتْلُو عَلَيهِمْ آياتِكَ وَيعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ » (البقرة/۱۲۹) یعنی: پروردگار در میان آنها رسولی از خودشان مبعوث کن تا آیات تو را به آنها بخواند و به آنها کتاب و حکمت یاد دهد و آنها را رشد دهد [پاکیزه شان کند] همانا تو قدرتمند شکست ناپذیر و حکیم هستی.

در این آیه اشاره ای شده به نیاز انسانها به آموزش های پیامبران و تزکیه اخلاقی و ارشاد آنها و آموزش کتاب و حکمت به آنها.

۹ـ «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يتْلُو عَلَيهِمْ آياتِهِ وَيزَكِّيهِمْ وَيعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ » (الجمعة/۲) یعنی : اوست آنکه در میان تعلیم نیافته ها رسولی از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنها می خواند و آنها را رشد روحی می دهد [و یا پاکیزه شان می کند] و به آنها کتاب و حکمت یاد می دهد و آنها قبل از آن در گمراهی آشکاری بودند.

قابل توجه است که مراد از تعلیم کتاب و حکمت صِرفاً خواندن آیات قرآن بر مردم نیست چون آن را جداگانه ذکر کرد و فرمود:

«یتلوا علیهم آیاته» بلکه مراد یاد دادن دو نوع از معانی آیات قرآن است که نوعی از آن در این آیه «کتاب» نامیده شده و نوع دیگر«حکمت» (۲)  مراد این است که پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ علاوه بر تلاوت آیات قرآن بر مردم وظایف دیگری هم دارد از جمله یاد دادن معانی آیات قرآن بر مردم ، اعم از معانی ظاهری قابل فهم عامه مردم و مبتدی ها در آموزش های دینی، و یا صاحبان استعداد و قدرت فهم برتر که زمینه دریافت حکمت را دارند که نوع دیگری از معانی آیات است و اختصاصی به گروهی از انسانها دارد. بطور ضمنی از این آیه کریمه بر می آید که قرآن مجید هم معارفی  برای عموم انسانها دارد و هم معارف دیگری که اختصاصی به دانشمندان و صاحبان زمینه فکری و استعدادی بالاتری دارند. بطوریکه در آیه دیگری فرمود:

«يؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يشَاءُ وَمَنْ يؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِي خَيرًا كَثِيرًا وَمَا يذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ» (البقرة/۲۶۹) یعنی : او حکمت را عطا می کند[می بخشد] به هر کسی مطابق مشیت خودش و به هرکس حکمت داده شود، خیر فراوانی داده شده، و متذکر آن نمی شوند جز صاحبان عقل سالم و خالص.

۱۰ـ «قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ» (البقرة/۳۲) یعنی: آنها [ملائکه] گفتند:پرودگار را منزهی تو، ما علمی نداریم  جز آنچه [خودت] به ما یاد داده ای، همانا تو علیم و حکیم هستی.

از این آیه کریمه بر می آید که ملائکه دارای نوع خاصی از علم هستند که خدای تعالی به آنها یاد داده است و اینکه  آنها هم احتیاج به تعلیمی از طرف ذات قدوس الله عزّوجّل  دارند و علم خاصی را از او دریافت می کنند.

۱۱ـ «وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيكَ عَظِيمًا» (النساء/۱۱۳) یعنی: الله کتاب و حکمت را بر تو نازل کرد و به تو آموخت آنچه را نمی دانستی و فضل خدا بر تو دائماً عظیم بود.

در این آیه کریمه هم اشاره ای شده به تعلیم خدا نسبت به رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم )

۱۲ـ «إِذْ قَالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيكَ وَعَلَى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلًا وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ» (المائدة/۱۱۰)یعنی: هنگامی که خدا گفت ای عیسی پسر مریم یاد کن نعمت مرا بر تو و بر مادرت وقتی تو را با روح القدس تآیید کردم که در گهواره[با اعجاز]  و در میانسالی  با مردم سخن بگوئی و آنگاه  که به تو یاد دادم کتاب و حکمت و تورات و انجیل را…

در این آیه هم اشاره ای شده به تعلیم خدای تعالی ـ عزّوجّل ـ درباره حضرت عیسی  و یاد دادن کتاب و حکمت و تورات و انجیل به او از طریق وحی.

حاصل بحث اینکه:

یکی از الطاف بزرگ الله ـ جلّ جلاله ـ به انسانها و یکی از نشانه های آشکار و عظیم ربوبیت او نسبت به انسانها، اعطاء علم مورد نیاز  آنها به راههای زندگی و رهبری آنها از ناحیه این علم به مقصد حیات است خدای تعالی هم، مستقیماً به انسان از طریق قوای روحی او و از نوع الهام و قوه عقل آموزش می دهد، هم از طریق علمی که به پیامبرانش از طریق وحی عطا می کند. یعنی بطور کلی از نشانه های ربوبیت الله نسبت به مخلوقات و بالخصوص انسان، آموزشهای او است که از طرق مختلف و مجموعاً از دو جهت اصلی به انسانها عطا می شود. یکی از آن دو طریق اصلی ، الهام  به نفس انسانها است، بطوریکه فرمود:

« وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ـ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا » (الشمس/ ۷ ـ ۸) مراد آموزشی است که خدای تعالی در فطرت انسان قرار داد، از طریق نوعی الهام و او از ناحیه این تعلیم به فجور یعنی زشتی ها و تقوا علم فطری دارد(۳)

دیگری آموزش انسان از طریق پیامبران است که علم مورد نیاز انسانها را از طریق وحی از پروردگار عالمیان دریافت می کنند و از طریق کلام و رفتار خود به انسانها منتقل می کنند.

پس هر دو نوع از علم عطیه ای است از طرف پروردگار عالمیان نسبت به بنده های خود، چه از طریق الهام به روح انسان در وجود او قرار بگیرد و چه از طریق پیامهای مستقیم به پیامبران یعنی وحی به آنها برسد و همچنین علمی که از طریق به کار بردن قوه عقل و کسب تجربیات برای انسان حاصل شود. پیامبران خدا در اصل واسطه تعلیم خدا درباره انسانها می باشند.

بنابراین علم بعنوان عطیه عظیم و گرانبهای پرودگار عالمیان به انسانها دارای نوعی از قداست است و دارای ارزشی فوق عادی و این قداست شامل  انواع مختلف آن یعنی هم از نوع الهام بر روح انسان  و هم از نوع وحی بر پیامبران و هم از نوع حاصل شده از تعقل و کسب بصیرت و هم حاصل شده از مشاهدات و تجربیات و سرانجام علمی که از طریق پاکسازی قلب و معرفت قلبی که نوع دیگری از الهام است، بطوریکه خدای تعالی فرمود:

«يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا وَيكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيئَاتِكُمْ وَيغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ » (الأنفال/۲۹) یعنی: ای کسانیکه ایمان آورده اید، اگر ملتزم تقوای خدا شوید او برای شما قدرت تشخیص [یعنی نوعی از علم ] قرار می دهد و گناهان شما را می پوشاند [و از بین می برد] و شما را مورد غفران قرار می دهد و خدا دارای فضل عظیمی است.

لازم به تذکر است که آموزش های دنیوی ومتعارف به انسانها از نوع متداول  و حتی آمورش  پیامبران خدا به انسانها لازم است مبتنی بر تعلیم فطری خدا برای انسانها و متناسب با قوانین خاص آن باشد و الا آموزش حقیقی و کامل درباره او تحقق پیدا نخواهد کرد. یعنی آموزش انسانها دارای نظامی تعیین شده از طرف خداست و آموزش متعارف بین انسانها اگر متناسب با آن نظام و در فضای آن انجام بگیرد، تأثیرات مطلوب را در آنها به وجود خواهد آورد، و در غیر این صورت محصول مورد انتظار را نخواهد داشت. (۴) با این توضیحات علت حرص و اشتیاق اهل تقوا به علم و فرا گرفتن آن روشن می شود. یعنی آنها علم را از هر طریق صحیح که حاصل شود عطیه الهی می دانند و برای آن قداستی قائل هستند. دیگر اینکه علم در وجود آنها حلم و آرامش و اطمینان قلبی ایجاد می کند. اما در غیر اهل تقوا امکان دارد همین عطیه  الهی عامل تکبر و فخر فروشی بر دیگران و هیجان و روحیه  شهرت طلبی ایجاد کند و آنها از ناحیه دریافت اندکی علم به اظهار وجود و شهرت طلبی روی آوردند و دیگران  را تحقیر کنند و سرانجام آن علم عامل هدایت آنها به مقاصد مطلوب نشود.

الیاس کلانتری

۱۳۹۷/۱۱/۳۰

پاورقی ها:

۱-مراد از اسم در این آیه معنای عرفی آن یعنی نام قراردادی انسان ها و اشیاء نیست. اما مجال بحث درباره این موضوع در اینجا وجود ندارد.

۲ـ جهت توضیح بیشتر موضوع، اهل تحقیق می توانند به تفسیر این آیه در کتاب «المیزان فی تفسیر القرآن» تألیف علامه طباطبائی مراجعه کنند.

۳ـ تقوا در اینجا به معنی پاکی و اعمالی شایسته است که در مقابل فجور یعنی زشتی ها و اعمال نادرست قرار گرفته است.

۴ـ بحث در نظام آموزشی الهی و قوانین آن مثل میزان و نوع تعلیم پذیری انسان در سنین مختلف  و شرایط معلم و متعلم و تأثیر آنها در تعلیم احتیاج به فرصت مناسبی دارد که امید داریم آن فرصت حاصل شود و بتوانیم وارد فضای آن شویم.

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن