کلام ایام – ۲۱۴، صلح و جنگ در جهت حفاظت از دین خدا

hou18056بخش سوم

در نیمه ماه مبارک رمضان به مناسبت تقارن ایام با تاریخ ولادت امام حسن مجتبی- علیه السلام- مقاله ای تحت عنوان «صلح و جنگ در جهت حفاظت از دین خدا»(۱) منتشر شد و آن بحث بجهت رسیدن شب های قدر و لزوم نوشتن مقالاتی در آن زمینه، ناتمام ماند. حال بخش سوم مقالات مربوط به صلح آن حضرت را می نویسم و بخواست خدا بعد از آن می پردازیم به نوشتن مقالاتی در سیره شریف امیرالمؤمنین علی- علیه السلام- و مقام امامت، (ان شاء الله تعالی).

در بعضی از مقالات قبلی اشاره ای شد به اینکه نباید رفتارهای پیامبر خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم- و امامان معصوم- علیهم السلام- را با معیارهای عادی و متعارف بین انسان ها ارزیابی کرد! بجهت اینکه رفتارهای آن بزرگواران مطابق اوامر خاص پروردگار عالمیان و علم مخصوص عطا شده به آن ها انجام می گیرد. و آن علم در اختیار انسان های عادی- غیر معصوم- نیست. یعنی غیر از ذوات مقدسه معصومین- علیهم السلام- کسی ظرفیت آن علم مخصوص را ندارد.

البته مراد از رفتارهای مورد نظر در این بحث رفتارهای عادی ظاهری و عرفی آن بزرگواران نیست، چون آن نوع رفتارها مطابق معیارهای ظاهری قرآنی و اخلاق دینی انجام می گیرد. بجهت اینکه لازم است انسان های عادی از آن ها پیروی کنند. بلکه مراد رفتارهای خاصی از آن ها است که از علوم و معارف باطنی قرآن و بصیرت مخصوص مقام نبوت و امامت نشأت گرفته و دریافت حکمت آن رفتارها احتیاج به ظرفیت علمی و ادراکی فوق عادی دارد! و جهاتی از آن ها بعد از گذشت زمانی طولانی یا کوتاه آشکار خواهد شد!!!

امام حسن مجتبی- علیه السلام- در مقابل اعتراض دوستان و طرفدارانش نسبت به موضوع صلح و کنار رفتن از فضای حکومت جامعه دینی، اوّلاً: اشاره ای فرمود به رفتار پدر بزرگوارش امام امیرالمؤمنین علی- علیه السلام- در تحمل رفتارهای غاصبان حق حکومت خود و کنار رفتن از فضای حکومتی، که حق آشکار و قطعی او بود. و او هم در این رفتار از امیرالمؤمنین- علیه السلام- پیروی کرده است.

ثانیاً: او در بعضی از سخنان خود اشاره ای کرد به موضوع ملاقات و مصاحبت حضرت موسی و حضرت خضر- علیهما السلام- و نقل آن جریان در قرآن مجید و صلح خود و اعتراض اصحاب را به آن حادثه تشبیه فرمود.

در این بخش از مقالات مربوط به صلح امام حسن مجتبی- علیه السلام- متذکر آن موضوع می شویم و می خواهیم این بیان و توضیح مقدمه ای هم برای مقالات بعدی درباره شخصیت و سیره شریف امیرالمؤمنین- علیه السلام- باشد.

ما داستان حضرت موسی و حضرت خضر- علیهما السلام- را قبلاً در یکی از مقالات مربوط به حادثه شهادت امام حسن مجتبی- علیه السلام- همراه با توضیحاتی آوردیم و در این مقاله جهت اهمیت اصل موضوع و هم جهت تکمیل موضوع «رفتارهای فوق عادی صاحبان مقام نبوت و امامت»، آن داستان را مجدداً از همان مقاله نقل می کنیم. و بعد از ذکر موضوع با تفصیل لازم، حکمت رفتارهای خاص صلح آمیز رسول خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم- و امیرالمؤمنین علی و امام حسن مجتبی و حتی امام حسین و امامان معصوم بعدی- سلام الله علیهم اجمعین- را توضیح خواهیم داد.

داستان موسی و خضر (علیهما السلام) در قرآن

در آیات ۶۵ تا ۸۲ سوره کهف داستانی ذکر شده است که خلاصه آن بصورت ذیل است.

حضرت موسی و جوان همراه او با شخصی ملاقات می کنند که دارای علم خاص فوق عادی بود. در روایات دینی آمده است که آن شخص حضرت خضر (علیه السلام)  یکی از پیامبران خدا بود.حضرت موسی (علیه السلام)  از او درخواست مصاحبت می کند تا از آن علم و رشد مخصوص او، مقداری یاد بگیرد! خضر می گوید: تو هرگز نمی توانی همراه من صبر کنی و کارهای مرا تحمل کنی و چگونه می توانی صبر کنی بر چیزی که احاطه علمی به آن نداری؟!! از این کلام خضر بر می آید که او کارهای خاصی انجام می داد، که صورت ظاهری آن ها با عقل انسانی و قوانین شناخته شده شرعی در تعارض بود. حضرت خضر علت عدم صبر و تحمل حضرت موسی را هم بیان می کند و آن عبارت است از نداشتن احاطه علمی به یک موضوع و یک رفتار فوق عادی!!!حضرت موسی به او می گوید: اگر خدا بخواهد مرا صابر خواهی یافت و من با تو در هیچ کاری مخالفت نخواهم کرد! خضر می گوید: اگر می خواهی از من تبعیت کنی و همراه من باشی از چیزی سؤال نکن تا خودم در وقت مناسب در مورد آن با تو سخن بگویم!آن دو سوار یک کشتی می شوند و خضر شروع می کند به شکافتن و سوراخ کردن جائی از کشتی!!! موسی با تعجب می گوید: آیا کشتی را شکافتی که تا سرنشینان آن را غرق کنی؟! این کار نادرست و ناروائی بود!!! خضر می گوید: آیا به تو نگفتم که هرگز نمی توانی همراه من صبر کنی؟! موسی می گوید: مرا مؤاخذه نکن نسبت به آنچه فراموش کردم و بر من سخت گیری نکن یعنی اجازه بده باز هم با تو همراهی کنم!باز آن دو به راه می افتند تا به نوجوانی برخورد می کنند، و خضر بدون مقدمه آن نوجوان را می کشد!!! حضرت موسی به شدت خشمگین شده و به او اعتراض می کند و می گوید آیا یک انسان بی گناهی را کشتی بدون اینکه او کسی را کشته باشد؟!!! تو کار بسیار ناپسندی را مرتکب شدی!!! خضر مجدداً متذکر شرط اولیه بین خود و او می شود و می گوید آیا به تو نگفتم که هرگز نمی توانی کارهای مرا تحمل کنی؟!!!موسی می گوید: اگر یک بار دیگر بر خلاف قولی که داده ام عمل کردم و از تو سؤال کردم، دیگر با من مصاحبت و همراهی نکن و این عذری است برای تو از جانب من.آن دو باز راه می افتند و به قریه ای می رسند و از اهل آن قریه می خواهند آن ها را مهمان کنند، اما آن ها از این کار خودداری می کنند، و آن دو در آن قریه متوجه دیوار باغی می شوند که در حال فرو ریختن است، و حضرت خضر آن دیوار را تعمیر و اصلاح می کند! موسی (علیه السلام) به او می گوید، اگر می خواستی برای این کارت از آن ها مزدی دریافت می کردی. قابل توجه است که در این مرحله حضرت موسی (علیه السلام) به او اعتراضی نکرد و کلامش عتاب آمیز نبود، بلکه فقط به او پیشنهادی کرد، چون اصلاح دیوار در حال فرو ریختن کار خلاف اخلاقی نبود، اما آن دو احتیاج به طعامی داشتند که می شد با مزد آن کار نیازشان برطرف شود. حضرت خضر گفت: اینجا زمان فراق ما دو نفر رسید و ما از هم جدا می شویم! و به زودی تو را از «تأویل» آنچه که نتوانستی بر آن صبر کنی خبر خواهم داد!حضرت خضر حکمت کارهای فوق عادی خود را به موسی (علیه السلام)  گفت و حکمت و علت آن کارهای شگفت انگیز را «تأویل» نامید، او گفت: اما آن کشتی مال افراد مسکین بود که با آن در دریا کار می کردند و معاش خود را از آن راه تأمین می کردند و در مسیر آن کشتی پادشاهی مستقر شده بود و کشتی های تازه و قیمتی را غصب می کرد یعنی به زور از صاحبانش می گرفت! من خواستم ظاهر آن کشتی را با دستکاری خود بصورتی در آورم که آن پادشاه تصور کند که کشتی کهنه و بی ارزشی است لذا در آن طمع نکند و آن کشتی در دست صاحبانش بماند و آن ها با آن در دریا کار کنند.اما در مورد آن نوجوان، پدر و مادر او دو تا انسان مؤمن بودند، ما ترسیدیم که او پدر و مادر خود را به طغیان و کفر بکشاند، پس اراده کردیم او را بکشیم، تا پروردگار آن دو، کودکی پاکتر و مهربانتر به آن ها عوض دهد!اما آن دیوار، مال ]باغ[ دو کودک یتیم در شهر بود و زیر آن اندوخته ای و مالی برای آن دو جا سازی شده بود و پدر آن دو کودک مرد صالحی بود، پس پروردگارت اراده کرد که آن دو کودک بزرگ شوند و آن اندوخته را استخراج کنند و این کار رحمتی از پروردگارت بود. یعنی اگر آن دیوار فرو می ریخت آن اندوخته آشکار می شد و مردم آن را به غارت می بردند و با اصلاح دیوار این مشکل برطرف شد.خضر (علیه السلام) در انتهای کلامش گفت من این کارها را خود سرانه و به میل خود انجام ندادم، بلکه دستورات پروردگارم را انجام دادم و آن بود «تأویل» آنچه نتوانستی بر آن صبر کنی!این بود خلاصه اصل داستان موسی و خضر (علیهما السلام)، در قرآن، آیاتی که این داستان در آن ها بیان شده، متضمّن نکات فراوان علمی، اخلاقی، عقیدتی، فلسفی و تفسیری می باشند و بعضی از سنت های خداوند- عزّوجلّ- در ارتباط با انسان ها بطور ضمنی در آن ها ذکر شده است. بیان تفصیلی این نکات احتیاج به بحث مستقل در حد یک کتاب و یا یک مقاله مفصلی دارد. اما به مناسبت موضوع مقاله حاضر فقط به بعضی از آن ها بصورت اختصاری اشاره ای می کنیم:الف: در قرآن کریم علاوه بر معانی ظاهری و لفظی یک سلسله معانی و علوم فوق عادی هم وجود دارد، و آن معانی قابل فهم و درک عموم انسان ها نیست و احتیاج به تدبّر و دقت های زیاد دانشمندان متعمّق دارد، حتی مرتبه ای از آن معانی در حیطه قدرت علمی رهبران آسمانی و صاحبان «علم لدنّی» می باشد و انسان های دیگر نباید به علم اندک و سطحی خود در مورد آیات قرآن اکتفا کنند، و لازم است سراغ دانشمندان محقّق و پژوهشگر بروند و از آن ها کسب علم کنند و در مراتب برتر انسان ها به علم رهبران آسمانی نیاز دارند و لازم است با سیره علمی و اخلاقی آن ها آشنا شوند و از علوم فوق عادی آن ها بهره مند شوند.ب: در نظام عالم و فضای زندگی انسان ها علاوه بر قوانین و سنت های آشکار و شناخته شده قوانین و سنت های دیگری هم از طرف خداوند برقرار است، و بعضی از پیامبران خدا و بعضی از ملائکه عهده دار اجرای اراده های خاص خداوند در مورد انسان ها می باشند، و حضرت خضر یکی از شخصیت های آسمانی است که عهده دار به جریان انداختن بعضی از اراده های خداوند در مورد انسان ها است.ج: حکمت بعضی از کارهای خداوند نه تنها برای عموم انسان ها و نه تنها برای دانشمندان، حتی برای یک پیامبر صاحب شریعت مثل حضرت موسی (علیه السلام) هم ممکن است ابتداءً آشکار نباشد. و انسان ها لازم است به دستورات پروردگارشان بعنوان وظیفه بندگی عمل کنند، تا زندگی حقیقی آن ها جریان پیدا کند و در فرصت های دیگری سراغ حکمت آن دستورات بروند.یعنی عمل بنده نباید متوقف به دانستن حکمت دستورات خداوند شود، چون عمل به دستورات خداوند یک موضوع است و دانستن حکمت آن ها، و تلاش برای درک آن حکمت ها، موضوع دیگری است.د: کارهای حضرت خضر یا بعضی از کارهای او با معیارهای عادی عقلی و با ظواهر بعضی از احکام شرعی متناسب نمی باشد و برای همین جهت هم حضرت موسی (علیه السلام) نسبت به کارهای او اعتراض کرد و یا بر خلاف قولی که به او داده بود، قبل از زمان مناسب از او سؤال کرد! یعنی تعجب و اعتراض حضرت موسی (علیه السلام) در شرایط عادی کار درستی بود و خلاف انتظار نبود.در حقیقت کارهای حضرت خضر فوق معیارهای عادی عقلی و شرعی بود. و او برای این کارها «اذن خاصی» از پروردگارش و «مأموریت خاص» داشت، اما انسان های دیگر حق چنین کارهائی را ندارند، مگر رهبران آسمانی که با اذن خاصی از طرف پروردگار مأمور به کاری شوند.ه: رحمت پروردگار عالم و الطاف و برکات او، هم از طرق عادی شناخته شده به طرف انسان ها جاری می شود و هم از طرق ناشناخته و فوق عادی، لذا انسان نباید مجرای دریافت رحمت پروردگارش را محدود به جهات عادی زندگی بداند، و به علم اندک خود محدود کند. و لازم است امیدواری او به رحمت خداوند گسترش یابد و شامل جهات ناشناخته هم بشود.و: کارهای خداوند و رهبران آسمانی مبتنی بر حکمت هائی می باشند، چه آن حکمت ها قابل درک و پیش بینی انسان های عادی باشند و چه نباشند و احتمال دارد حکمت یک دستور خداوند و یا رفتار یک پیامبر و یک امام معصوم در زمان های بعدی ظهور کند، بطوریکه در زمان صدور آن دستور و یا زمان اجرای آن، قابل درک عامه انسان ها نباشد، لذا انسان ها در مقام ایمان به دین خدا و در مقام بندگی باید از الله و رسول او و جانشینان معصوم رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اطاعت کنند و از علم خداوند و علم خاص رهبران آسمانی بهره مند شوند.ز: خداوند عالم در ورای عالم دنیا حقایقی قرار داده است و موجوداتی آفریده است که انسان ها در عالم دنیا نسبت به آن حقایق علمی ندارند و آن حقایق خارج از حیطه علمی انسان ها و فوق افق فهم های عادی قرار دارند، مثل بهشت و نعمت های آن و مثل جهنم و عذاب های آن و مثل ملائکه و حقیقت وجودی آن ها و حقایقی امثال آنها… اما خداوند جهت آشنائی انسان ها با آن حقایق در حد فهم دنیوی آن ها، صورت هائی از آن حقایق را در کلام خود برای انسان ها بیان کرده است. این صورت ها مرتبه نازل شده آن حقایق هستند که بصورت لفظ و کلام برای انسان ها گفته شده است، این اوصاف ذکر شده از آن حقایق صورت نازل شده آن ها و بصورت لفظ و کلام در آمده از آن حقایق می باشند، یعنی «تنزیل» آن حقایق هستند.اما اصل آن حقایق نسبت به اوصاف ذکر شده از آن ها بصورت کلام، «تأویل» آن ها می باشند. بعنوان مثال: آیاتی از قرآن که اوصاف بهشت و نعمت های آن در آن ها ذکر شده، متضمّن صورت های تنزیلی بهشت هستند، اما خود بهشت و نعمت های آن در حقیقت حالت «تأویلی» نسبت به این آیات را دارند، و اگر انسان ها وارد خود بهشت شوند، تأویل آیات قرآن را خواهند دید.(۲)

کلام ایام - 34، نزول برکات قدسی به عالم دنیا
بخوانید

در ادامه بحث و جهت روشن شدن کامل موضوع و در جهت استفاده مطلوب از آن و بطور کلی استفاده لازم و مناسب از علم و ایمان و فضائل اخلاقی عظیم رهبران آسمانی و محبوبیّت آن ها تذکر چند نکته ضروری است و آن ها عبارتند از:

۱-«ربوبیّت الله»- عزّوجلّ- در مورد انسان ها اقتضاء می کند که او نیازهای فعلی و آینده آن ها را در نظر بگیرد و آن ها را تأمین کند. انسان ها، علاوه بر موارد آشکار روزمره، مثل نیاز به غذا و آب و لباس و مسکن تحصیل علم در سطوح ظاهری نیازهای دیگری هم دارند، مثل نیاز به عدالت و آسایش و امنیّت و اکرام و احترام و تحصیلات علمی در سطوح برتر و برتر از همه آن ها علم و ایمان به حقایق متعالی عالم، و اتصال به قدرت بی پایان پروردگار عالمیان.

۲-انسان ها هم نیازها و تمایلات مشترک با یکدیگر دارند، مثل نیاز به غذا و آب و لباس و مسکن، و هم نیازها و تمایلات متفاوت. مثل اینکه عده زیادی از انسان ها تمام همتشان در جهت بدست آوردن نیازهای عادی روزمره خلاصه می شود و با تأمین آن ها رضایتشان جلب می شود و یا بجهت گرفتاری و مشقّت در تأمین این قبیل خواسته ها و نیازها عمده توجهاتشان به خود همان اشیاء معطوف می شود!

تا جایی که حتی از عوامل اصلی تأمین کننده آن خواسته ها و راههای رسیدن به آنها هم غفلت می کنند. اما همه انسانها اینگونه نیستند، بلکه نیازهای معنوی زیادی دارند. مثل آنچه که ذکر شد از قبیل امنیت و آرامش و صلح و عدالت و جریان یافتن فضائل اخلاقی و ایمان به حقایق متعالی برتر از موجودات محسوس. طبعاً در معارف دین آسمانی این نوع نیازهای انسانها و یا خواسته های بعضی از آنها هم مورد نظر بوده و برنامه هائی برای تآمین آنها وجود دارد.

اما انسانها در این زمینه دیدگاه های متفاوتی دارند، بطوریکه گروهی از آنها فقط به اصل این خواسته ها و تأمین آنها توجه دارند و بطوریکه گفته شد ـ از عوامل و اسباب تأمین آنها هم غفلت می کنند. بعنوان مثال : وقتی انسانها به خواسته های حقیقی و نیازهای عادی خود دسترسی پیدا خواهند کرد که در جوامع آنها مدیریت و حکومت دست انسانهای عاقل، شجاع،دانشمند، و سرانجام خداشناس باشد! اما این موضوع عموماً و در غالب جوامع انسانی مورد غفلت قرار می گیرد و کسانی صرفاً با اظهار بعضی سخنان فریبنده و عامه پسند، در مصدر امور بعضی از جوامع انسانی قرار می گیرند.

بعنوان نمونه: می شود به تحولات سیاسی ناشی از ظهور کمونیسم در قرن گذشته اشاره ای کرد که عده ای با تعدادی شعار فریبنده و ادعاهای دروغین و یا حداقل جاهلانه، موجب فریب گروههای عظیمی از انسانها در کشورهای مختلف شدند و بعد از استقرار حکومت کمونیستی در بعضی کشورها و به راه افتادن کشتارهای ده ها میلیونی از انسانها(۳) و به وجود آمدن اختناق ها و خشونت های بی سابقه و یا کم سابقه، سرانجام این نظام فکری و سیاسی در هم ریخت و معلوم شد که از اول هم هیچ پایگاه علمی و ارزشی نداشته و فقط چند تا شعار دروغین یا جاهلانه تمام دارائی آن را تشکیل می داد. قابل توجه است این حادثه زیانبار و این خسران بزرگ تاریخی و جهانی در زمانی واقع شد که تحولات فکری و علمی گسترده ای در سطح جهانی به راه افتاده بود، و انسانها در سطح عالم برای آزمایش روشهای سیاسی و اجتماعی و فکری هزینه های عظیمی را پرداخته بودند و در رأس آن هزینه ها جان های انسانها قرار داشت.

۳ـ انسانها برای به وجود آوردن یک نظام مطلوب زندگی که در آن به خواسته ها و نیازهای خود برسند،احتیاج به علوم و تجربیاتی دارند. یعضی از جهات علوم مورد نیاز انسانها از مشاهدات و تجربیات و فعالیت های عادی حاصل می شود، و بعضی دیگر از علوم مورد نیاز از طریق وحی خداوند بر پیامبران به فضائی زندگی آنها منتقل می شود.

علوم عادی بشری و علوم آسمانی منتقل شده به فضای زندگی انسانها از طریق وحی هم قلمرو جدا از هم دارند هم قلمرو مشترک! و هر دو نظام علمی در قلمرو مشترک با یکدیگر همکاری و تعامل دارند و تأثیرات متقابلی در یکدیگر ایجاد می کنند. علوم آسمانی عامل تقویت علوم بشری و اصلاح کننده خطاهای آنهاست.

علوم عادی بشری هم امکان دارد دو نوع تأثیر در جهت علوم آسمانی و مسیر انتشار آنها بوجود آورد یکی: تأثیر در جهت هدایت انسانها بسوی آنها و چگونگی بهره برداری از آن علوم، دیگری: ساختن صورت های تقلبی از دین آسمانی و عرضه و انتشار آن در فضای فکری و عملی انسانها!

پیامبران خدا و امامان معصوم ـ سلام الله علیهم اجمعین ـ عهده دار معرفی دین خدا و انتشار علوم و معارف آن در جوامع انسانی و تقویت و اصلاح و پاکسازی آنها از آلودگی ها هستند.آلودگی هائی که دشمنان دین خدا یا طرفداران جاهل آن عمداً و یا بطور غیر عمد در آن ایجاد می کنند! مثل حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ که عمدتاً در جهت اصلاح دین خدا و تحریفات بوجود آمده در تورات ـ  توسط یهودیان ـ فعالیت می کرد.

 دوره امامت امام حسن مجتی ـ علیه السلام ـ هم همزمان بود با ظهور صورت های تقلبی از دین خدا که عمدتاً از زمان امامت و حکومت پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ شروع شده بود.

به خواست خداوند بحث تکمیلی در این زمینه در بخش بعدی خواهد آمد (ان شاء الله تعالی)

۱۳۹۷/۳/۱۹

پاورقی ها:

۱-وب سایت «حکمت طریف»، بخش کلام ایام، شماره های ۲۰۹ و ۲۱۰

۲-همان، ۱۰۸

۳ـ طبق محاسبات تاریخی بیش از چهل میلیون نفر انسان در زمان حکومت کمونیستی استالین و بدست او جهت برقراری حکومت کمونیستی  در اتحاد جماهیر شوروی سابق کشته شدند، و همکار او در کشور چین یعنی مائو هم برای برقراری همان نوع حکومت  بیش از سی میلیون نفر از اهل همان کشور را به قتل رساند.

 

۱۰۸

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن