۲۲۴-تفاوت رفتارهای یهودیان و مسیحیان (نصاری) نسبت به مؤمنان چیست؟!

1516658_163سؤال:با توجه به آیه ۸۲ سوره مائده، چرا شهادت مسیحی قابل قبول است، اما یهودی نیست! با توجه به اینکه هیچ یک مسلمان و عادل نیستند؟!

پاسخ:

کلیات

*موضع گیری یهودیان و مسیحیان نسبت به ایمان آورنده ها به پیامبر خاتم – صلّی الله علیه و آله و سلّم – و آخرین کتاب آسمانی.

*علت مودّت و دوستی مسیحیان نسبت به مسلمین و ایمان آورنده ها به اسلام.

*رفتار علمای مسیحی وقتی که آیات قرآن را می شنوند.

*علت کینه یهود و مشرکان نسبت به پیروان دین خدا.

*مخالفت با پیامبران خدا و حتی اقدام به کشتن آن ها، رفتار شناخته شده ای در تاریخ از یهودیان بود.

*یهودیان بعد از ظهور پیامبر خاتم – صلّی الله علیه و آله و سلّم –  به دروغ ادعای پیروی از حضرت موسی – علیه السلام – را داشتند، چون زمان حیات آن بزرگوار هم بطور مدام برای او مزاحمت ایجاد می کردند.

*قرآن کریم حقی است که بسوی مسیحیان و یهودیان و همه انسان ها نازل شده است.

*ایمان حقیقی به «الله» مستلزم ایمان به پیامبر خاتم – صلّی الله علیه و آله و سلّم – و آخرین کتاب آسمانی است.

*استدلال عقلی و شرعی علمای مسیحی در علت ایمان آوردن به اسلام.

**********

در آیه مورد نظر وصفی از مسیحیان یعنی نصاری ذکر شده است که متضمّن ایمان آوردن آن ها به دین حق است. خداوند می فرماید:

  «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يسْتَكْبِرُونَ–   وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْينَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ– وَمَا لَنَا لَا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَنْ يدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ» (المائدة/۸۲-۸۴) یعنی: بطور قطع دشمن ترین انسان ها نسبت به ایمان آورنده ها را یهود و مشرکان خواهی یافت، و کسانی را که گفتند ما نصاری (مسیحیان) هستیم نزدیکترین مردم در دوستی و محبت نسبت به ایمان آورنده ها خواهی یافت، این ]وضعیت[ بخاطر آن است که از آن ها ]مسیحیان[ کشیش ها و دانشمندانی هستند و آن ها استکبار نمی ورزند – و وقتی بشنوند آنچه را بر پیامبر ]خاتم[ نازل شده، می بینی اشک از چشمان آن ها سرازیر می شود بخاطر آنچه از حقیقت شناختند، می گویند: پروردگارا ما ایمان آوردیم، پس ما را در زمره شاهدان بنویس – و می گویند: چرا ما ایمان نیاوردیم به الله و آنچه از حق بسوی ما آمد، در حالیکه امید داریم پروردگارمان ما را با صالحان ]در بهشت[ وارد کند. در این آیات اشاره ای شده است به یهودیان و تکبّر آن ها و عداوتشان نسبت به دین حق و ایمان آورنده ها! و عداوت آن ها را نسبت به دین خدا با عداوت مشرکان در ردیف هم آورده است. و در ادامه آیه وصف زیبائی را از مسیحیان ذکر کرده است و آن ها را در دوستی و مهربانی نسبت به ایمان آورنده ها تحسین کرده است. و علت این دوستی و محبت آن ها را هم وجود دانشمندانی متواضع و غیر متکبّر ذکر کرده است. و در ادامه توصیف آن ها می فرماید: وقتی آن ها می شنوند آنچه را بر پیامبر اکرم – صلّی الله علیه و آله و سلّم – نازل شده تحت تأثیر قرار می گیرند و از شدت تأثیر پذیری اشک از چشمان آن ها سرازیر می شود، نسبت به آن مقدار از حقایق دینی که شناخته اند! و می گویند پروردگارا ما ایمان آوردیم، پس ما را در زمره گواهان به حساب بیاور و می گویند: ما را چه می شود که به «الله» و آنچه از حقیقت برای ما نازل شده است، ایمان نیاوریم! یعنی مانع ایمان ما به الله و حقایق نازل شده از طرف او چیست؟! در حالیکه طمع داریم او ما را همراه صالحان وارد بهشت کند.

در این آیات یعنی آیه ۸۲ سوره مائده و چند آیه بعدی اشاره ای به مطلب اصلی مورد نظر شما نشده و فقط توصیفی از آن دو گروه یعنی یهود و نصاری به عمل آمده است، در ارتباط با وضعیت فکری و عقیدتی و رفتاری یهودیان نسبت به ایمان آورنده ها – بطور اجمال – و مسیحیان بطور تفصیل! و در مورد مسیحیان علت رفتار ممدوح دوستانه آن ها هم ذکر شده یعنی به علت آن رفتار تحسین آمیز تصریح شده است و در مقابل به رفتار ناپسند متکبرانه آن ها – یعنی یهودیان – هم بطور ضمنی اشاره شده است.

این موضوع جهات متعدد علمی و اخلاقی و روانشناسانه دارد که به بعضی از نکات آن ذیلاً بطور فشرده اشاره ای می کنیم:

۱-علت کینه یهود نسبت به ایمان آورنده ها تکبر آن ها است. آن ها معارف و احکام «دین خدا» را از فضای حقیقی خودش خارج کرده و آن را با قومیت خود و فرهنگ محدود آن در هم آمیخته اند. دین خدا مشتمل بر علومی است که از طرف خداوند برای زندگی انسان ها نازل شده است و علم هم در اصل اختصاص به قومی و ملتی ندارد. مثلاً اگر یک دانشمند در تحقیقات خودش و از ناحیه تجربیات و بطور کلی فعالیت علمی خودش به خواص طبی بعضی از گیاهان و مواد دیگر پی برد و باصطلاح داروئی را کشف کرد، آیا آن دارو و خواص آن انحصار به قومی و مردم یک مملکت و یا شهر معینی خواهد داشت؟! آیا اگر افرادی که دین متفاوتی با آن دانشمند و اهل مملکت او داشتند، آن دارو و آن گیاه داروئی را مصرف کنند، در آن ها اثری نخواهد داشت؟! آیا علم به خواص اشیاء و موجودات اختصاص به قومی و افراد یک کشور معینی دارد؟ آیا قوانین بهداشتی مربوط به بدن انسان که در بین افراد یک جامعه منشأ تأثیرات خاصی است، در بین افراد جوامع دیگر آن آثار شناخته شده را نخواهد داشت؟!

یهود معارف دین خدا را به شکل دلخواه خود در آوردند، و به مخالفت و دشمنی با پیامبران خدا برخاستند، آن ها در این لجاجت و مخالفت با پیامبران مرتکب بزرگترین جنایت ها شدند و آن عبارت بود از کشتن پیامبران و دیگر مصلحان جوامع انسانی، آن ها هر کسی را که عقیده و دینی غیر از عقاید و دین آن ها را داشتند، به قتل می رساندند. یهودیان مدت ها در تعقیب حضرت عیسی – علیه السلام – بودند تا او را به قتل برسانند و آن حضرت بطور مدام از جائی به جائی می رفت و در مدتی از عمر کوتاه خود بصورت مخفیانه زندگی می کرد و سرانجام محل اختفاء او را پیدا کردند و در آن تاریکی شب شخص دیگری را اشتباهاً بجای او گرفتند و به دار کشیدند و خوشحال از این بودند که پیامبر خدا را کشته اند، و خداوند حضرت عیسی – علیه السلام – را از دست آن ها نجات داد و از زندگی دنیوی رفعت داد و او را در فضای نوع خاصی از حیات وارد کرد. خداوند در این زمینه می فرماید:

«فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ وَكُفْرِهِمْ بِآياتِ اللَّهِ وَقَتْلِهِمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيرِ حَقٍّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيهَا بِكُفْرِهِمْ فَلَا يؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا–  وَبِكُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلَى مَرْيمَ بُهْتَانًا عَظِيمًا–  وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يقِينًا– بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيهِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا» (النساء/۱۵۵-۱۵۸) یعنی: پس ]ما آن ها را مجازات کردیم[ بجهت پیمان شکنی آن ها ]یهود[ و کفرشان نسبت به آیات خدا و کشتن پیامبران به ناحق و گفتارشان که دل های ما بسته و در پوشش قرار دارد، بلکه خداوند بجهت کفرشان بر دل های آن ها مهر زده و ایمان نمی آورند، بجز تعداد اندکی از آن ها – و به سزای کفرشان و بهتان عظیمی که به مریم زدند – و سخن آن ها که گفتند: ما مسیح عیسی فرزند مریم، پیامبر خدا را کشتیم ]اما بطور واقع[ او را نکشتند و دار نزدند، و بلکه امر بر آن ها مشتبه شد ]اشتباهاً شخص دیگری را بجای حضرت مسیح کشتند[ و کسانی که درباره او اختلاف کردند، در شکی از او قرار گرفتند و آن ها علمی در این جهت ندارند، جز پیروی از یک گمان و بطور قطع او را نکشتند – بلکه خداوند او را بسوی خود رفعت داد و خداوند قدرتمند شکست ناپذیر و حکیم است.

 این آیات اشاره ای دارد به اقدام یهود جهت کشتن حضرت عیسی – علیه السلام و اینکه آن ها اشتباهاً در تاریکی شب در محل مخفی شدن آن حضرت شخص دیگری را بجای او کشته اند. اما آنچه جالب است سخن آن ها است که با افتخار می گفتند: ما رسول خدا را کشته ایم!!!

کلام ایام - 350، شهادت امام صادق احیاء گر علوم پیامبران و امامان (علیهم السلام)
بخوانید

البته تبهکاری یهود و جنایات آن ها به اقدام جهت کشتن حضرت عیسی – علیه السلام – محدود نمی شود، بلکه آن ها طبق نقل تاریخ و آیات متعددی در قرآن مجید تعداد زیادی از پیامبران خدا را کشته اند، حتی آن ها نسبت به حضرت موسی – علیه السلام – که مدعی ایمان به او هستند و خود را وابسته به او معرفی می کنند، مزاحمت ها و کارشکنی های زیادی داشتند و مدام او را اذیت می کردند و تهمت ها به او می زدند.

سرانجام اینکه ایمان نیاوردن به پیامبران خدا و یا بعضی از آن ها از ناحیه تکبری می باشد که در روح عده ای از انسان ها نفوذ می کند، و مانع ایمان آوردن آن ها می شود. و قوم یهود در رأس انسان هائی قرار داشته که این نوع تکبّر تمام فضای روح ان ها را پر کرده است. در حالیکه آن ها طبق هیچ معیار عقلی و شرعی حق مخالفت با پیامبران خدا را نداشتند تا چه رسد به اقدام برای کشتن آن ها! وقتی آن ها مدعی ایمان آوردن به حضرت موسی – علیه السلام – بودند و دین خود را دین حق و آسمانی می دانستند، به همان علت باید ظهور پیامبر بعدی را هم به رسمیّت می شناختند. و طبق سفارش پیامبر خود یعنی حضرت موسی – علیه السلام – به پیامبر بعدی یعنی حضرت عیسی – علیه السلام – و پیامبر خاتم حضرت محمد – صلّی الله علیه و آله و سلّم – هم باید ایمان می آوردند. چون همه پیامبران از طرف خدا آمده اند و دلائلی روشن برای اثبات نبوت و رسالت خود بعنوان «معجزه» آورده اند. و در این صورت مخالفت با هر یک از پیامبران خدا، مخالفت با خود خداوند است تا چه رسد به مزاحمت برای یک پیامبر و یا اقدام به کشتن او!!!

۲-مسیحیان نسبت به ایمان آورنده ها به شریعت آخری و کتاب آسمانی یعنی قرآن مجید، حالت دوستی و محبت دارند و مستعد ایمان آوردن به آن هستند، چون شریعت آخری و کتاب آسمانی آن یعنی قرآن مجید تصدیق کننده کتاب های آسمانی قبلی از جمله «انجیل» است و همچنین مکمل شریعت های قبلی و صورت کامل معارف شریعت های آسمانی و مجموعاً «دین توحیدی» است. و ایمان به آن متضمّن ایمان به حضرت مسیح – علیه السلام – و شریعت او و کتاب آسمانی «انجیل» هم می باشد. لذا بی اعتنائی به آن و ایمان نیاوردن به آن، در واقع مخالفت با خدا و حضرت مسیح – علیه السلام – و انجیل است و نتیجه این بی اعتنائی و مخالفت محرومیت از مراتب برتر علم خداوند و محروم کردن دیگران از آن است.

۳-علت مودّت مسیحیان نسبت به ایمان آورنده ها یعنی مسلمین، حضور دانشمندان متواضع در بین آن ها بود و اینکه آن ها روحیه استکبار نداشتند. یعنی در یهودیان روحیه استکبار باعث مخالفت با صورت حقیقی و کامل دین توحیدی و پیامبران خدا می شود، اما این استکبار در مسیحیان یا علمای آن ها وجود نداشت فلذا آن ها از شریعت آخری استقبال می کردند و بسوی آن حرکت می کردند.

۴-این مدح و تحسین به کار رفته از مسیحیان یا علمای آن ها اختصاص به عده ای از آن ها دارد که مستعد ایمان به پیامبر خاتم و شریعت آن حضرت و بطور کلی صورت کامل دین آسمانی بودند و به سفارشات حضرت عیسی مسیح – علیه السلام – و آیات کتاب آسمانی قبلی یعنی انجیل عمل کردند و به آخرین کتاب آسمانی که مشتمل بر علم بی پایان و بالاترین مرتبه از نعمت خداوند بر انسان ها است ایمان آوردند! چون می فرماید:

«وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ» یعنی وقتی می شنوند آنچه را بر رسول خدا نازل شده از شدت تأثیر پذیری اشک در چشمان آن ها پر می شود و فرو می ریزد از ناحیه شناختن آن مقدار از حق!!! و می گویند پروردگارا ما ایمان آوردیم. یعنی طبعاً مراد ایمان آوردن به آخرین کتاب آسمانی و آخرین شریعت است. بجهت اینکه به شریعت قبلی یعنی مسیحیت و کتاب انجیل قبلاً ایمان آورده بودند!

۵-آن گروه از مسیحیان و علمای آن ها که مورد وصف جمیل خداوند قرار گرفته اند، در بیان علت ایمان آوردن خود به یک استدلال عقلی و یک استدلال شرعی پرداخته اند و آن اینکه می گویند: به چه علتی ما به «الله» و آنچه که از حق برای ما آمده است، ایمان نیاوریم. یعنی عدم ایمان به الله و آنچه از طرف او نازل شده هیچ توجیه عقلی ندارد!

استدلال دوم که استدلال شرعی و عقلی است عبارت است از اینکه: پیروان حقیقی دین خدا که مسیحیان قبل از ظهور پیامبر خاتم هم از آن ها بودند، امید داشتند که همراه سایر صالحان وارد بهشت شوند! و لازمه ورود به بهشت هم ایمان به الله و کتاب آسمانی و استمرار آن ایمان است. لذا در بیان علت ایمان خود، حاصل آن ایمان و صورت کامل آن را بیان می کنند که عبارت است از صلاحیت برای ورود به بهشت، و خودداری از ایمان حقیقی و کامل و مستمر به الله و معارف دین او را مانع ورود به بهشت می دانند.

۶-در آیه ۸۴ نکته بسیار جالب و مهمی به کار رفته است که غالباً در مباحث عقیدتی مورد توجه قرار نمی گیرد و آن اینکه ایمان به پیامبر خاتم – صلّی الله علیه و آله و سلّم – و آنچه به واسطه او بر انسان ها نازل شده، ایمان به «الله» تلقّی شده است! توضیح اینکه مسیحیان قبل از زمان ظهور آخرین پیامبر و آخرین شریعت طبعاً «ایمان به الله» داشتند! اما در این آیه در نقل کلام خود آن ها یا دانشمندان دینی آن ها، خودداری از ایمان به آخرین کتاب آسمانی عدم ایمان به الله محسوب شده است!!! و حقیقت هم همین است چون لازمه ایمان حقیقی به الله آن است که یک ایمان آورنده، تمام سفارشات و دستورات خداوند را قبول کند و به تمام آن ها ایمان بیاورد و همه دستورات پیامبر خود را در عمل بپذیرد، از جمله سفارشی که در مورد پیامبر خاتم بعمل آمده است. یعنی ایمان به آخرین پیامبر ایمان حقیقی به الله محسوب می شود.

۷-نکته مهم دیگر شبیه به این عبارت است از اینکه آن ها یعنی مسیحیان زمان ظهور پیامبر خاتم – صلّی الله علیه و آله و سلّم – و یا علمای دینی آن ها می گویند: «وَمَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ» یعنی آنچه بسوی ما آمد از حق! یعنی آن ها آیات قرآن را حقی تلقی می کنند که بسوی آن ها آمده! این عبارت یاد آور این نکته علمی و اخلاقی و عقیدتی بسیار مهم است که علمی که از طرف خداوند توسط پیامبران به عالم انسان ها نازل شده است، اختصاص به قومی و ملتی ندارد، و انسان ها نباید به دین خدا و معارف آن جنبه قومی و ملیتی بدهند و آن را به منطقه ای و کشوری محدود کنند.

سرانجام اینکه دو گروه یهودی و مسیحی در زمان ظهور پیامبر خاتم – صلّی الله علیه و آله و سلّم – و نزول قرآن کریم وجود داشتند، یک آنانی بودند که به محض آشنا شدن با حقیقت شریعت اسلام و یقین به اینکه او همان پیامبر موعود در ادیان قبلی است به او ایمان آوردند و تحسین قرآن در مورد علمای مسیحی شامل این گروه از آن ها می شود. اما گروه دوم کسانی بودند که به سفارش پیامبر خود و دستورات خداوند در کتاب آسمانی خود بی اعتناء ماندند و در حقیقت کفر ورزیدند و به دینی که خود ساخته بودند و مخلوطی از سخنان خدا هم در آن قرار داشت طبق ادعای خود پایبند شدند. طبعاً این گروه دوم مسلم و عادل نبودند و نیستند.

در این زمینه مباحث مهم قرآنی و علمی و عقیدتی وجود دارد که فعلاً به این مقدار بحث اکتفاء می کنیم و خلاصه بحث این است که تکبر یهود مانع ایمان آوردن به شریعت آخری می شود و آن ها در این زمینه با مشرکان همراه و هم جهت هستند و اما مسیحیان به جهت اینکه علمای متواضع بین آن ها قرار داشتند، نسبت به ایمان آورنده ها دارای روحیه محبت و دوستی بودند. و این روحیه از ناحیه عدم تکبر در آن ها بود! و اینکه برکات دین خدا برای عموم انسان ها است و نباید آن را به قومی و منطقه ای از زمین محدود کرد، و قرآن حقی است که برای همه انسان ها نازل شده اعم از مسیحیان و یهودیان و سایر اقوام و لازم است همه انسان ها به آن ایمان بیاورند چون معارف آن عطای پروردگار انسان ها است و حق همه آن ها است که از این عطا بهره مند شوند.

الیاس کلانتری

۱۳۹۶/۶/۲۰

 

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن