کلام ایام – ۳۹۸ ، دفاع از حریم دین خدا و هزینه آن

بخش دوم *

کلیات *

  •  تضاد دیدگاههای انسانها نسبت به پدیده های اجتماعی به چه عواملی ارتباط دارد؟

  • کدام معیار ها در ارزیابی اشیاء و پدیده ها باید به کار بسته شود؟

  • تضاد دیدگاهها در ارزیابی بعضی از پدیده ها ممکن است سبب خسران ها و زیانهای زیادی برای یک جامعه شود.

  • از نظر عقلی و دیدگاه عقلا «علم» و فراگرفتن آن بطور کلی پدیده مقبول و ارزشمندی محسوب می شود.

  • چرا با وجود مطلوبیت و مقبولیت علم و فواید عظیم آن، عده‌ای نسبت به فراگرفتن و تحصیل آن بی علاقه می شوند؟

  • دیدگاه چه کسانی در ارزیابی علم باید مورد توجه قرار بگیرد؟

  • دیدگاههای متضاد درباره بعضی از اشیاء مشکل زیادی برای انسانها بوجود نمی آورد.

  • گاهی اختلاف نظرها بین انسانها سبب بروز مشکلات و حتی جنگ و درگیری می شود.

  • انسانها احتیاج شدیدی به شناسائی بیماری ها و عوامل ابتلا به آنها و راههای معالجه آنها دارند.

  • برقراری یک فرهنگ سالم و پیشرفته و رواج فضائل اخلاقی و نوعدوستی، احتیاج به صَرف امکانات علمی و مالی و فداکاریها دارد!

  • جریان تسلط «بنی امیه» به جامعه دینی.

  •  از ناحیه اهمال و بی تفاوتی مردم دشمنان سابقه دار دین خدا به حکومت جامعه دینی رسیدند.

در بخش قبلی وارد بحثی شدیم درباره تضاد  دیدگا‌ههای  انسانها نسبت به بعضی پدیده‌ها و گفته شد که این تضاد به فرهنگ حاکم بر یک جامعه ارتباط می یابد و اینکه معیارهای ارزیابی پدیده ها کدام است؟  آیا عقل انسانها و معیارهای عقلی ارزش اشیاء را معین می‌کند یا منافع و فواید فوری حاصل از آنها و یا آموزشهای علمی و یا تجربیات و یا نظریات و دیدگاهای مشاهیر جامعه و یا عوامل سیاسی و حکومت ها و یا عوامل دیگر! در هر صورت تضاد دیدگاهها در ارزیابی اشیاء و پدیده ها ممکن است عامل خسران ها و زیانهای زیادی برای یک جامعه یا بعضی از افراد آن شود.  بعنوان مثال:

 ارزش فراگیری علوم و تحصیل در مراکز علمی مثل مدارس و دانشگاهها چه مقدار است؟  آیا دیدگاه یک دانش آموز در مدارس باید ملاک ارزیابی  و قیمت گذاری قرار بگیرد و یا دیدگاههای معلمان و استادان و یا دیدگاههای والدین کودکان و جوانان و یا شهرت اجتماعی تحصیل در بعضی رشته‌های علمی و یا ارزش مادی و درآمد حاصل از بعضی شغل ها؟

 از نظر عقلی و دیدگاه عقلا و انسانهای در  سنین کمال عقل مثل حدود چهل سالگی و از نظر واقعیت، علم و فراگرفتن آن بطور کلی پدیده بسیار ارزشمندی محسوب می‌شود.  حتی در دیدگاه کسانیکه فقط به ارزش مادی اشیاء توجه دارند.  در آموزشهای  دینی هم تجلیل و تکریم زیادی از علم و فرا گرفتن آن و صاحبان علم به عمل آمده است.  همچنین عده ای از انسانها تمام همت خود و فرصت های عمر خود و امکانات و دارائی‌های خود را در رسیدن به مقاصد علمی و تحصیل آن صرف می کنند.

 اما دیدگاه عده ای از دانش آموزان در سنین نوجوانی و دانشجویان در سنین جوانی با این دیدگاههای معلمان و اساتید و والدین و علما متفاوت است.  تا جائی که بجای اشتیاق عده‌ای به فراگرفتن آن ، حالت فرار از مدرسه در آنها  بطور آشکار مشاهده می‌شود . یا به بیان دیگر در مقابل اشتیاق شدید عده ای از انسانها به فراگرفتن علوم، عده ای از جوانان به آن بی اعتناء هستند و حتی عده ای از آن فرار می کنند.

 حال باید دید چه عاملی باعث عدم تمایل و بی علاقه شدن عده ای از جوانان نسبت به فرا گرفتن علوم و انجام وظایف تحصیلی می شود؟ و چرا عده‌ای از جوانان حتی در سنین فعالیت عقلی و با وجود اصرار والدین و اساتید خودشان و علم خود نسبت به نتایج و آثار اهمال در انجام وظایف تحصیلی، باز نسبت به آن بی اعتناء هستند و حتی گاهی یک نوع حالت فرار از آن در رفتارهای آنها دیده می شود؟

 یا بعنوان مثال:  ارزش سلامت بدن و برقراری قوای بدنی و روحی در انسان، مطلوبی است  که همگان به آن اقرار دارند، اما  عده زیادی از انسانها حتی در سنین بالا- و نه فقط در سنین جوانی- اعتنائی به این موضوع نمی‌کنند  و به سلامت خود لطمه می‌زنند و از ناحیه بعضی از رفتارهای خود به انواع بیماریها مبتلا می شوند.

 در این جریان علاوه بر دیدگاه های علمی انسانها به ارزش حقیقی پدیده‌ها و یا بی ارزشی آنها، عوامل دیگری  هم دخالت دارد و در ادامه بحث بخواست خدا به توضیح آنها خواهیم پرداخت . یعنی یک وقت تضاد دیدگاه ها سبب اختلاف نظر انسانها در ارزیابی پدیده ها می شود و در وقت دیگر در حالی که انسانها از نظر علمی به ارزش و اهمیت یک پدیده واقف هستند باز هم نسبت به آن بی اعتناء می شوند و حالت اهمال پیدا می کنند .

دیدگاه‌های متضاد درباره بعضی از اشیاء مشکل زیادی برای انسانها به وجود نمی آورد مثل اینکه گروهی از انسانها به یک کتاب و یا یک رشته ورزشی و یا سکونت در منطقه ای معین و یا نوعی غذا و نوعی لباس و یک نوع وسیله نقلیه و امثال آنها تمایل و علاقه زیادی دارند، اما گروهی دیگر به همان اشیاء توجه اندکی پیدا می کنند و گروه دیگری هم از همان نوع اشیاء حالت فرار و نفرت دارند. اما می شود با وجود این نوع تضاد فکری و اختلاف نظرها و اختلاف سلیقه ها، انسانها کنار هم در یک محل و حتی در یک خانه زندگی کنند و به دیدگاه‌های دیگران احترامی قائل شوند و از فواید نوعی آزاد اندیشی  بهره مند شوند.

اما گاهی اختلاف نظر و اختلاف سلیقه بین انسانها مشکلات عظیمی برای آنها به وجود می آورد و حتی به درگیری و جنگ بین انسانها منتهی می شود . بطوریکه بارها اتفاق افتاده اختلاف نظر ها در مسائل عقیدتی و سیاسی و اقتصادی حتی مسابقات ورزشی به خشونت و جنگ بین گروه هایی از انسانها منتهی شده و تعداد زیادی از آنها در آن حوادث کشته یا زخمی شده اند و دوستی ها و محبت ها و تفریحات سالم به فاجعه ای بین انسانها و حتی افراد یک کشور یا ملت منتهی شده است .

شناسائی حقیقی و کامل بعضی از پدیده ها در فضای زندگی انسانها بسیار ضروری است و بدون این علم و شناسائی بعضی از ضروریات ، زندگی انسانها دچار نابسامانیها و گرفتاریها و مشقت ها و نا امنی ها خواهد شد . بعنوان مثال انسانها احتیاج مبرم به شناسائی بعضی از بیماریها و عوامل ابتلاء به آنها و داروها و راه های معالجه آنها دارند و درباره بعضی از بیماریهای سریع الانتشار این احتیاج شدید تر است و طبعاً عقل انسانی بی اعتنائی به آن و اهمال و غفلت درباره آن را تجویز نمی کند و بی اعتنائی به این موضوع ضروری احتمال دارد به فاجعه اجتماعی تبدیل شود و در آن صورت و شیوع گسترده آن نوع بیماریها ابتلاء و گرفتاریهای ناشی از آن عمومیت پیدا خواهد کرد. حال در چنین وضعیتی اختلاف نظر در جامعه درباره آن بیماری و ایجاد مصونیت در افراد و هزینه برای مبارزه با آن و ریشه کنی عوامل آن ضروریت اجتناب ناپذیر دارد .

مثال دیگر: اگر امنیت یک جامعه از ناحیه اقدامات یک ملت و کشور دیگر و یا از ناحیه عده ای شرور ساکن در همان جامعه به خطر بیافتد ، معقول نیست که افراد آن جامعه نسبت به آن حادثه و عوامل آن بی اعتناء باشند و با مدافعان امنیت جامعه مخالفت کنند و یا وضایف اجتماعی خود را ترک کنند، چون در آن صورت ناامنی و خطرات ناشی از جنگ ها و درگیری ها فضای جامعه را به اغتشاش خواهد کشید و آثار این نوع اختلاف نظر و عدم تفاهم و همکاری دامنگیر عموم افراد آن جامعه خواهد شد .

مثال دیگر: برای برقراری یک فرهنگ سالم و پیشرفته در یک جامعه و رواج فضائل اخلاقی نوعدوستی و روابط محبت آمیز بین انسانها ، احتیاج به صَرف امکانات علمی و مالی و فداکاریها و تحمل سختیها و استقامت زیادی وجود دارد. جوامع انسانی در طول تاریخ ناامنی ها و خشونت ها و جنگها و خسارت های انسانی و مالی زیادی را تجربه  کرده‌اند!  بارها در جوامع مختلف و بلکه در اکثر جوامع انسانی  جهت از بین بردن ظلم ها و بی عدالتی ها و تأسیس یک حکومت مطلوب و مورد علاقه مردم جنگ ها به وقوع پیوسته و فضای زندگی مردم ناامن شده و عده زیادی از آنها کشته شده اند و سرانجام یا به مقصود خود رسیده اند و حکومت مطلوب و تاحدی عادلانه در یک جامعه برقرار شده، و یا حکومت جدید بعد از قدرت یافتن همان بی عدالتی های قبلی و ظلم ها و خشونت ها و اختناق ها را برقرار کرده و گاهی مردم و یا گروههائی از آنها به وضعیت بدتری مبتلا شده‌اند.

کلام ایام ـ 375، معارف دین توحیدی در سیره ی کلام امام حسن مجتبی ( علیه السلام )
بخوانید

 بعنوان مثال:  در برهه ای از تاریخ اسلام حکومت جامعه دینی بدست «بنی امیه» افتاد که از دشمنان دیرینه و سابقه دار دین خدا و پیامبر اسلام -صلی الله علیه و آله و سلم- بودند. اهمال مردم در آن جریان خیلی شگفت آور و تعجب انگیز بود بجهت اینکه حکومت جامعه دینی دست کسانی افتاده بود که عداوت و دشمنی آنها با دین خدا برای همگان آشکار بود! یعنی معاویه و پدرش ابوسفیان و ظلم و تبهکاری او یعنی معاویه در دوره امارت  خود در منطقه شامات بر کسی پوشیده نبود. اما او با حیله گری ها و و دروغ هائی که ساخته بود سرانجام به تمام جامعه دینی مسلط شد و بعد از تسلط بر جامعه اختناق شدیدی برقرار کرد و نماینده و امیر منصوب از طرف او در عراق و کوفه کشتار عظیمی به راه انداخت و جنایات زیادی مرتکب شد و مردم کوفه تحت اختناق شدید حکومتی به ذلت ها و مشقت های زیادی مبتلا شدند و شدیداً از اهمال خود درباره حکومت امیرالمؤمنین علی -علیه السلام- و عدم همکاری با حکومت کوتاه مدت امام حسن مجتبی -علیه‌السلام- پشیمان شدند.

 اما بعد از مرگ معاویه و  تصاحب حکومت جامعه از طرف فرزندش یزید، باز اهمال و غفلت و بی اعتنائی مردم ادامه یافت و وضع جامعه بدتر از زمان حکومت معاویه شد! و پشیمانی مردم از رفتارها و اهمال خود درباره حکومت بنی امیه شدیدتر شد.

 مردم کوفه وقتی متوجه شدند که امام حسین -علیه السلام- از بیعت با یزید و تأیید حکومت او خودداری کرده و از مدینه خارج شده و در شهر مکه استقرار یافته نمایندگانی نزد آن حضرت فرستادند و نامه های زیادی نوشتند و او را به شهر خود دعوت کردند و متعهد شدند که از او در مقابل حکومت یزید حمایت کنند! تا نظام حقیقی دینی در جامعه برقرار شود.

 وقتی دعوت های مردم کوفه زیاد شد و تعداد دعوت کننده ها به چندین هزار نفر رسید، امام -علیه السلام- حضرت مسلم بن عقیل را بعنوان نماینده و سفیر خود به کوفه فرستاد و اکثر اهل کوفه از او حمایت و استقبال کردند و حمایت خود را از او بعنوان نماینده امام حسین -علیه السلام- اعلام کردند.

 مسلم بن عقیل به امام -علیه السلام- نامه نوشت و وضعیت فکری مردم و آمادگی آنها را برای همکاری با او و حمایت از او جهت برقراری حق و عدالت، به اطلاع آن حضرت رساند و از او خواست که به سوی کوفه حرکت کند.

 اما وقتی حاکم کوفه از طرف یزید تغییر کرد و «ابن زیاد» بعنوان حاکم جدید منصوب شد، او توانست با ساخت چند دروغ و ایجاد رعب و وحشت و کشتن چند نفر از افراد سرشناس مثل «هانی بن عروه» بر شهر مسلط شود و مردم را از اطراف مسلم ابن عقیل پراکنده  کند.و سرانجام مردم در اثر  دروغ های ابن زیاد و حیله های سیاسی او مسلم را تنها گذاشتند و ابن زیاد توانست با فرستادن گروهی از مأموران حکومتی جهت بازداشت حضرت مسلم و جنگی نابرابر آن بزرگوار را اسیر کند. مسلم در مقابل گروهی از مأموران حکومتی به تنهائی جنگید و سرانجام مجروح و اسیر شد و همان ساعت در راه دین خدا به شهادت رسید.

 خیلی عجیب است که از آن ده‌ها هزار نفر که از امام -علیه السلام- دعوت بعمل آورده بودند و بدست مسلم با آن حضرت بیعت کرده بودند، حتی یک یا چند نفر هم در آن جنگ به کمک او نیامدند و او را در مقابل امیر سفاک کوفه تنها گذاشتند.

 سرانجام بعد از حادثه نهضت مقدسی حسینی  و قیام عاشورا و شهادت امام حسین-علیه السلام- حکومت بنی امیه با قدرت زیاد به تمام جامعه دینی مسلط شد و شهر کوفه بصورت زندانی بزرگ برای اهل آن شهر درآمد و ابن زیاد به هر نوع جنایتی که تمایل داشت دست زد او مثل پدر پلیدش زیاد بن ابیه – نماینده معاویه در کوفه – اقدام به کشتار مردم کرد و مردم را با احتمال و حدس و گمان می کشت یعنی یک احتمال و گمان که فردی مخالف حکومت یزید است ، برای کشتن و زندانی کردن و یا تبعید او از وطن خود کافی بود ! حتی اگر هیچ مخالفتی هم با حکومت یزید از یک فرد مشاهده نمی شد !

 و سر انجام نارضایتی شدید از حکومت یزید و بعد از مرگ او از حکام بعدی گسترش یافت و عمومیت بیشتری پیدا کرد و منتهی به قیام های زیادی علیه حکومت شد و بعد از حوادث جنگی زیاد و کشته شدن افراد زیادی، هم از طرف حکومت و هم مخالفان ، سلطه شیطانی حکومت «بنی امیه » در هم شکست و آن حکومت پلید متلاشی و منقرض شد و سران حکومت و افراد سرشناس و طرفداران آنها کشته شده اند .

بعد از انقراض بنی امیه در اثر قیام های متعدد مردم ناراضی ، افرادی از «بنی عباس» به حکومت رسیدند . و اما باز بر اثر اهمال مردم و بی توجهی آنها به این امر مهم ، بنی عباس به جامعه دینی مسلط شدند. اکثر مردم به تصور این که بعد از شکست « بنی امیه » حکومت به دست صالحان از خاندان رسالت و شخصیت هائی از نسل امیر المؤمنین علی -علیه السلام- خواهد افتاد ! و علت همکاری با بنی عباس در مبارزه با بنی امیه هم عمدتاً همین تصور بود .اما آن مطلوب حاصل نشد و حکام بنی عباس هم بعد از تسلط بر مردم و به دست آوردن قدرت زیاد حکومتی ، مثل بنی امیه و گاهی شدید تر از آنها به سرکوب مردم و ناراضی ها پرداختند و حتی شخصیت های محبوب خاندان رسالت و امامان معصوم – علیهما السلام – را تحت اختناق شدید حکومت قرار دادند.

 در این مقالات فرصت بررسی تفصیلی درباره علل سیاسی و عقیدتی و اجتماعی حوادث فوق‌الذکر و قیامها علیه حکومت ها وجود ندارد و این حوادث بعنوان نمونه ای از اهمال مردم و بی اعتنائی آنها به فرهنگ حاکم بر جوامع انسانی و بعنوان شاهد مثال بیان شد. مقصود اصلی این بود که توجه بیشتری به این موضوع معطوف شود که اختلاف نظر درباره بعضی پدیده‌ها و بی اعتنائی درباره جریانات اجتماعی و فرهنگی حاکم بر یک جامعه چه آثار زیانبار و چه خسارت های عظیمی به وجود می‌آورد و چه پشیمانی ها و ندامت ها برای انسانها خواهد داشت.

 بعنوان مثال: مردم کوفه حدود بیست سال قبل از حادثه عاشورا، چند سال حکومت امیرالمؤمنین امام علی -علیه السلام- را تجربه کرده ، و برکات و آثار حیاتبخش آن حکومت عظیم را مشاهده کرده بودند. آنها دیده بودند که اقلیت ناراضی و فریب خورده در حکومت امیرالمؤمنین -علیه السلام- حتی مخالفان مسلح آن حضرت حق داشتند آزادانه وارد مسجد و اجتماعات شوند و حتی در ملأ عام و در حضور شخص حاکم حق داشتند از حکومت انتقاد کنند! با اینکه هیچ رفتار قابل انتقاد حقیقی در آن حکومت تاریخی و نمونه در عدالت و فضیلت وجود نداشت. حکومتی که برکات آن حتی شامل غیر مسلمین هم می‌شد و شخص حاکم مثل یک شهروند عادی و عموم افراد جامعه حتی فقیرترین افراد زندگی می‌کرد.

 اما بعد از شهادت امام علی -علیه السلام- و در دوره حکومت کوتاه جانشین و فرزندش امام حسن مجتبی -علیه السلام- و حوادثی که سبب کنار رفتن امام -علیه السلام- از حکومت شد و تسلط معاویه بر جامعه دینی و از جمله شهر کوفه، نماینده حاکمیت یعنی «زیاد بن ابیه» -پدر همین ابن زیاد- و خود او در دوره حکومت یزید با حدس و گمان انسانها را می کشتند و حتی وجهه اجتماعی و شرافت خانوادگی و شهرت یک شخص هم برای کشته شدن او بدست حکومت کافی بود.

مراد این است که بی اعتنائی عمومی مردم به وضعیت فرهنگی و سیاسی و عقیدتی جامعه سبب وقوع این نوع حوادث می‌شود و این جریان در سطح اکثر جوامع انسانی عمومیت داشته و امروز هم با ابعاد وسیعتری در سطح جهانی جریان دارد.

الیاس کلانتری

۱۳۹۹/۱۰/۱۱

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن