کلام ایام ـ ۵۳۴، دعوت رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از انسان ها برای ضیافت بهشتی

بخش ششم*

کلیات*

  • انسان جهت رسیدن به فضای یک زندگی متعالی فوق طبیعی آفریده شده است.
  • حکمت آفرینش انسان در فضای حیات حقیقی و مقصد آفرینش تحقق پیدا می کند.
  • حوادث زیانبار و مرگبار از ناحیه ی کثرت وقوع آنها و بعضی عوامل دیگر بصورت وقایع عادی روزمره و حتی بی اهمیت در آمده است.
  • میل به خشونت و جنگ و سلب حقوق دیگران از ناحیه حیات جانداری است و نه از ناحیه حیات انسانی.
  • قدرت و حکومت و سلطه قوای حیات جانداری به ظلم ها و بی عدالتی ها و احساس پوچی ها منتهی می شود .
  • انسان ها از ناحیه حیات عقلانی و فطرت سالم از محبت ها و دوستی ها و عدالت و اعمال کریمانه بیشتر لذت می برند تا اعمال ظالمانه و تضیع حقوق دیگران
  • چرا انسان ها اعمالی را انجام می دهند که در اصل تمایل ذاتی نسبت به آنها ندارند؟
  • در وجود انسان قوه باز دارنده ای در مقابل اعمال خلاف و زیانبار و ظالمانه وجود دارد.
  • آسیب پذیری قوه عقل این عطیه شریف الهی از ناحیه بعضی از عوامل.
  • قوه ی عقل باید مستمرا تقویت شود و نباید مقابل نفس جانداری تنها بماند.
  • انسان ها ذاتا تمایلی به خشونت و ظلم به دیگران و جنگ و کشتار همنوعان خود ندارند.
  • چرا با وجود تمایلات انسان ها به عدالت و محبت همنوعان ظلم و بی عدالتی  و تضییع حقوق دیگران در جوامع انسانی جریان دارد.
  • انسان ها در مجموع هیچ سودی از اعمال ظالمانه خود نمی برند.
  • تغییر حالات روحی و رفتار های انسان ها در سنین  مختلف.
  • علت رفتار هایی که انسان ها بعد از انجام آنها پشیمان می شوند چیست؟
  • گاهی انسان ها به جهت رسیدن به نفعی و لذتی  دست به کاری می زنند که زجری طولانی به دنبال خواهد داشت.
  • کلامی از امیر المومنین علی – علیه السلام – درباره پایان لذتها و باقی ماندن آثار و تبعات آنها.
  • گاهی انسان ها بخاطر یک رفتار چند لحظه ای که از هوای نفس طغیان گر یا از خشم و غضب شدید نشأت گرفته یک عمر درد و رنج پشیمانی را می کشند.
  • لازم است انسان از مرحله حیات جانداری عبور کند و به زندگی متعالی مخصوص نوع خود برسد .

*************

بحث در این سلسله مقالات در شماره قبلی منتهی شد به موضوع ارتباط روزه با روح انسانی و حیات ناشی از آن، گفته شد که انسان جهت رسیدن به فضای یک حیات برتر و متعالی آفریده شده و حکمت آفرینش او در فضای آن نوع حیات تحقق می یابد و آشکار می شود.

باز گفته شده که به آن حیات متعالی در قرآن مجید «حیات طیبه» گفته شده و در آثار بعضی از دانشمندان دینی و فلاسفه الهی به آن حیات معقول یا حیات حقیقی و حیات برتر و امثال آنها گفته می‌شود، و در مقابل آن حیات طبیعی و یا حیات مادی و حیات حسی و یا حیات جانداری به کار می رود.

باز در مباحث گذشته متذکر شدیم که تاریخ حیات بشری مملو است از حوادثی زیانبار و ظلم ها و بی عدالتی ها و ناامنی ها و جنگ ها و در آن حوادث انسان های زیادی امنیت و آرامش و آسایش و لوازم زندگی و حتی حق حیات خود را هم از دست می‌دهند تا جایی که حوادث زیانبار و حتی مرگبار از ناحیه کثرت وقوع آنها و بعضی از عوامل دیگر بصورت حوادث و وقایع عادی روزمره و حتی بی اهمیت در آمده و اکثر انسانها گوئی به آن حوادث عادت کرده اند و لذا کار مهم قابل اعتناء و توجهی در جلوگیری و بازدارندگی در مقابل آنها انجام نمی دهند. و در ادامه آن مباحث عرض میکنیم:

این وضعیت در حالی است که عموم انسان ها در اصل و برحسب فطریات خود و قوه شریف عقل که در نهاد آنها قرار دارد تمایلی به ظلم و خشونت و پایمال کردن حقوق انسانها و از بین بردن حق حیات آنها ندارند، بلکه تمایل به محبت به دیگران و دوستی و مهربانی و آسایش خود و دیگران در وجود آنها بیشتر جریان دارد.میل به خشونت و جنگ و سلب حقوق دیگران از ناحیه حیات انسانی و روح متعالی دمیده شده در انسان نیست و این نوع تمایلات از ناحیه غلبه و سلطه قوای حیات جانداری بر حیات انسانی و قوه عقل پدید می‌آید. انسانها نه از ناحیه حکومت و سلطه عقل بر وجود خود، بلکه از ناحیه قدرت و حکومت و سلطه قوا و تمایلات طغیان کرده متصل به حیات جانداری به اعمال نامطلوب و ظلم ها و بی عدالتی ها و احساس پوچی ها روی می آورند. و غالباً از ناحیه فعال شدن قوای روح انسانی بعد از ارتکاب اعمال ظالمانه و اهانت ها به دیگران و خشونت ها پشیمان می شوند و خودشان از ناحیه بعضی از اعمال خود رنج می برند.انسان ها در شرایط طبیعی زندگی و از ناحیه حیات عقلانی و فطرت سالم از محبت‌ها و دوستی‌ها و عدالت ها و اعمال کریمانه بیشتر لذت میبرند تا اعمال ظالمانه و خلاف عدالت و تضییع حقوق دیگران. اما در عمل و در مقام ارتباط با دیگران دانسته یا ندانسته مرتکب کارهای زیانبار و ظالمانه ای بر خود و دیگران می شوند.

نارضایتی عمومی یا اکثر انسان ها در سطح جهان و در طول تاریخ حیات بشری از حوادث نامطلوب زندگی فردی و اجتماعی و از فقر ها و بی عدالتی ها امری است مسلم و قطعی. اما چرا و به چه علتی آنها اعمالی را مرتکب می شوند که تمایل ذاتی نسبت به آن اعمال ندارند و غالباً و در اصل نفرتی هم در وجود خود نسبت به آنها احساس می‌کنند؟!

عده زیادی از انسان هایی که مرتکب قتل یک انسان شده اند در مصاحبه ها و در جلسات محاکمه و در سخنان خود پشیمانی شدید خود را از آن عمل اظهار می کنند. حتی عده ای قابل توجه از این گروه، بعد از ارتکاب جنایت به میل و اختیار خود می‌روند و خود را به پلیس و دادگاه ها و سازمان های قضایی معرفی می کنند.

عده زیادی از حکام و زمامداران و پیروان و نزدیکان آنها گاهی بدون هیچ عذری به جنگی با یک ملت و یک کشور اقدام می کنند، در حالی که آن جنگ در مجموع نه تنها سودی و نفعی برای آنها نخواهد داشت، بلکه گاهی سبب ایجاد زیان ها و خطرات زیادی برای خود جنگ افروزان هم خواهد شد حتی خطر مرگ.

در وجود انسان روح بازدارنده ای در مقابل اعمال خلاف و زیانبار و ظالمانه و خطرناک وجود دارد، که همان «قوه عقل» است. اما این قوه شریف و این عطیه گرانبهای خدای سبحان به انسانها از ناحیه بعضی از عوامل و بعضی حالات روحی آسیب پذیر است و اگر تقویت نشود و مقابل نفس جانداری تنها بماند و مورد حمایت قرار نگیرد، قدرت بازدارندگی آن ضعیف می‌شود و گاهی کاملاً تحت سلطه قوای دیگری قرار می‌گیرد و حداقل به طور موقت کارآیی خود را از دست می‌دهد و فعالیت آن تعطیل می شود.

حاصل بحث اینکه انسانها ذاتاً تمایلی به خشونت و ظلم به دیگران و جنگ و کشتار همنوعان خود ندارند، و بلکه از عدالت و محبت و دوستی با دیگران و صمیمیت ها و وفاداری ها و حکومت قوانین عادلانه و کریمانه در محیط زندگی خود و جوامع انسانی لذت می برند، اما با وجود آن تمایلات متعالی نوع دوستانه و محبت آمیز انسانها نسبت به یکدیگر، به طور دائم و مستمراً ظلم و بی عدالتی و خشونت و تضییع حقوق عده زیادی از افراد در جوامع انسانی جریان دارد و عده قابل توجهی از انسان ها عملاً و خواسته، یا ناخواسته مرتکب اعمال ظالمانه نسبت به همنوعان خود، حتی کودکان بی‌گناه و بی‌دفاع می‌شوند در حالی که فطرت سالم انسان ها از این نوع اعمال نفرت دارد و در اصل و در مجموع افرادی که مرتکب این نوع اعمال می‌شوند، هیچ سودی و لذتی از اعمال خود عایدشان نمی‌شود، بلکه از ناحیه ارتکاب آن نوع از اعمال غالباً و بلکه عموما دچار عذاب وجدان و دلهره و اضطراب و ترس و نگرانی می شوند و ناچار به زندگی زجر آور و با اغتشاش فکری ادامه دهند.

این مشکل بزرگ در اصل از غلبه قوای حیات جانداری بر حیات انسانی به وجود می آید. وقتی که قوای حیات جانداری از حالت طبیعی و از حالت اعتدال خارج می شوند. عقل عاقبت نگر و بازدارنده از اعمال خلاف در بعضی از حالات انسان سلطه خود را ـ به طوری که قبلاً گفته شد ـ بر قوای حیات جانداری از دست می‌دهد و در آن صورت آن قوای در اصل ارزشمند و ضروری برای زندگی در مسیر تخریب نظام حیات فعال می شوند و در نتیجه امکانات و دارایی های انسان به جای ایجاد رفاه و آسایش و حیات متعالی انسانی به عوامل ایجاد گرفتاری‌ها و ناامنی ها و تباهی ها و فسادها تبدیل می شوند.

در این نوشتار حیات انسان ها و در ادامه مباحث وارد بحثی درباره راه های برطرف شدن این مشکل بزرگ حیات انسان خواهیم شد و ارتباط این پدیده را با موضوع «نزول قرآن» و «ماه رمضان» بررسی خواهیم کرد، اما در این بخش از کلام مورد بحث اجمالاً به جهتی از موضوع نقش روزه در حیات انسان و برطرف شدن مشکلات عظیم آن اشاره ای می‌نماییم.

کلام ایام - 416 ، توحید ملائکه
بخوانید

قبلاً متذکر شدیم که حیات انسان در دوره نوزادی و در سنین اولیه کودکی شباهتها و اشتراکات زیادی با زندگی سایر جانداران دارد و اما در ادامه آن، تفاوت های بین این دو نوع زندگی پدید می‌آید و آشکار می‌شود.

به عنوان مثال یک کودک دو، سه ساله وقتی یک اسباب بازی یا چند عدد میوه و یا یک قطعه از اشیاء خوردنی را میبیند، آن را برمی دارد و در اختیار خود می گیرد و اگر بخواهند آن را از او بگیرند مقاومت می کند و گریه می کند و به طور کلی خود را مالک آن شیء می داند و کاری ندارد به این که آن شیء مال چه کسی است! و اگر کودک دیگری که صاحب آن شیء است بخواهد آن را از او بگیرد، با او مقابله می‌کند و مثلاً چنگ به صورت او می زند و یا موهای آن را می کشد و یا او را گاز می گیرد، اگرچه آن کودک صاحب آن شیء و مالک آن باشد.

این نوع رفتار شبیه رفتار سایر جانداران است، اما به طور طبیعی از کودک انسان سر میزند. و طبعاً عقلا آن کودک دو، سه ساله را جهت گرفتن آن اسباب بازی از دست کودک دیگر سرزنش نمی کنند و رفتار او را زشت و قابل انتقاد نمی شمارند.اما وقتی آن کودک به سنین بالاتر برسد و اندکی آموزش ببیند آن روحیه قبلی در او تعدیل می شود و شاید اسباب بازی یا شیء خوردنی را بزور از کودک دیگر نگیرد، اما اظهار علاقه می کند که برای او هم آن اسباب بازی یا خوراکی را تهیه کنند و برای رسیدن به خواسته خود اصرار می کند و گاهی گریه می کند و پدرو مادر یا همراهان خود را وادار می کند به تهیه شیء مورد علاقه اش و به توصیه ها و وعده های آنها هم هیچ توجهی نمی کند، حتی اگر به او بگویند و وعده بدهند که مثلاً یک ساعت دیگر شیء مورد خواست او را تهیه خواهند کرد!

اما اگر آن کودک به سن بالاتر مثل نوجوانی و جوانی رسید غالباً از رفتارهای قبلی و کودکانه خود و دیگران فاصله می گیرد و اسباب بازی و خوراکی جوانان هم سن و سال و یا کودکان و افراد دیگر را به زور نمی گیرد و یا اصلاً اعتنائی و توجهی به آن اشیاء نمی کند و اهمیتی به آنها نمی دهد و اگر هم تمایل به بعضی از اشیاء داشت سعی می کند آن اشیاء را از طرق معقول و مؤدبانه و قانونی و مشروع بدست آورد یا اصلاً از آنها صرف نظر کند و به ضروریات زندگی و رفتارهای عاقلانه و عالمانه بپردازد.

این نوع تغییر رفتارها در بین کودکان و جوانان و افراد در سنین بالاتر از ناحیه فعالیت قوه عقل به وجود می آید که در سنین اولیه کودکی این قوه متعالی در انسان فعال نیست و فعالیت آن بتدریج و در اثر حوادث زندگی و آموزش ها و تجربیات شروع می شود و ادامه می یابد.

در زندگی عادی اغلب انسانها رفتارهای کودکانه در سنین بالاتر در مجموع به رفتارهای نوع دیگر یا نوع برتر تبدیل می شود. در رفتارهای نوع دوم غالباً عقل انسان و آموزشهای اخلاقی و اجتماعی دخالت دارد و بعضی از کارها از نظر عقلی و آموزشهای اجتماعی ممدوح وکریمانه و قابل تحسین محسوب می شوند و اغلب انسانها به انجام آن نوع کارها تمایل و علاقه پیدا می کنند مثل کمک به نیازمندان و احسان به والدین وتکریم شخصیت های ممتاز علمی و اجتماعی و تلاش برای رسیدن به رتبه های بالای علمی و هنری و اجتماعی و امثال آنها. و در مقابل بعضی از اعمال و رفتارها از همین دیدگاه، اعمال بی ارزش یا زشت و پست و رذیلانه تلقی می شوند، مثل اهانت به دیگران، فحاشی و راه انداختن دعوا و مشاجره و دزدی و خیانت و امثال آنها، بطوریکه عقلا و افراد تحصیل کرده وشریف و بزرگوار که آموزش های اخلاقی دریافت کرده اند به این نوع اعمال و رفتارها در شرایط عادی زندگی و حالت اعتدال روحی تمایل و علاقه ای پیدا نمی کنند و حتی گاهی نفرتی هم نسبت به آنها در وجود خود احساس می کنند.اما بعضی از افراد انسانی اگرچه در سنین بالاتر از کودکی وحتی جوانی قرار دارند، باز هم کارهای غیرعاقلانه از آنها سر می زند.

این موضوع اصلی و محوری در این مباحث یعنی علت اقدام انسانها در سنین فعالیت عقلی به کارهای خلاف عقل و زیانبار توأم با خشونت و ضدانسانی که گاهی و بلکه غالباً پشیمانی بعدی هم برای مرتکبین خواهد داشت، جهات مختلفی دارد و ما بخواست خدا درباره آن و جهات مختلف آن وارد بحثی تفصیلی خواهیم شد. و در بخش آخر همین نوشتار می خواهیم توجهات عمدتاً معطوف این نکته شود که چرا انسانها گاهی عملی انجام می دهند و رفتاری از آنها سر می زند که در حال عادی هیچ علاقه  وتمایلی به انجام آن ندارند و بعد از ارتکاب آن عمل هم بشدت پشیمان می شوند و گاهی به پشیمانی رنج آوری مبتلا می شوند، بطوریکه آن پشیمانی تا آخر عمر آنها در وجودشان برقرار است؟! گاهی انسانها بجهت رسیدن به نفعی و خواسته ای و لذتی دست به کاری می زنند که زجری طولانی بجهت انجام آن کار عایدشان خواهد شد، یعنی یا اصلاً به لذتی که به آن تمایل داشتند نمی رسند و آن لذت توهمی بیش نبود، یا به یک لذت مربوط به زندگی جانداری ـ و نه انسانی ـ می رسند و در زمانی کوتاه آن لذت تبدیل به پشیمانی و درد و رنج می شود، مثل اینکه انسان بجهت رسیدن به لذتی از ناحیه خوردن مقداری غذا، بخشی عظیم از دارائی خود و یا تمام آن را از دست بدهد.

امام امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ در این زمینه می فرماید:

« اذْكُرُوا انْقِطَاعَ اللَّذَّاتِ، وَ بَقَاءَ التَّبِعَاتِ» (۱) یعنی: به یاد بیاورید [ مورد توجه قرار دهید] از بین رفتن لذتها و بقا [و دوام و برقراری ] نتایج و آثار آنها را.

سرانجام اینکه خیلی از انسانهای تحت تأثیر قوه عقل و بلکه عموم آنها تمایل دارند که مقابل کشش و قدرت طغیان کرده «قوای نفس جانداری» استقامت پیدا کنند و مغلوب آن نشوند و به لذت های برتر و متعالی تر از نوع لذتهای حقیقی و انسانی برسند، اما عده ای از رسیدن به این مرحله ناتوانند و در نتیجه تحت سلطه قوای حیات جانداری به زندگی توأم با سختی ها و مشقت ها و محرومیت ها و زیانها ادامه می دهند.

و گاهی بخاطر یک رفتار چند لحظه ای که از هوای نفس طغیان گر یا از خشم و غضب شدید نشأت گرفته، یک عمر با پشیمانی به سر می برند و یا حتی گاهی حیات خود را از دست می دهند و گرفتار مجازات اعدام می شوند. و گاهی بالاتر از آن خود را به عذاب ابدی در جهنم مبتلا می کنند.

قابل توجه است که قوای زندگی جانداری و تمایلات طبیعی وجود انسان در اصل برای ادامه حیات و رسیدن به مقاصد آفرینش انسان از ضروریات است، اما لازم است انسان از مرحله حیات جانداری عبور کند و به زندگی متعالی مخصوص نوع خود برسد، اما گاهی عده ای از انسانها در همان زندگی جانداری و در حصاری از آن محبوس می شوند و حیات انسانی در وجود آنها فعال نمی شود. و اینکه حیات انسانی گاهی و یا غالباً با حیات جانداری مقابل هم قرار می گیرند و قدرت یافتن یکی موجب تضعیف دیگری می شود. لذا لازم است انسان قوای زندگی انسانی را تقویت کند و زندگی خود را از سلطه قوای حیات جانداری آزاد کند و لازمه رسیدن به این هدف متعالی امساک از خواسته های روح جانداری و خودداری از اطاعت آن و باصطلاح «مبارزه با نفس» است که البته مراد همان «نفس جانداری» یا به تعبیر قرآن مجید «نفس اماره بالسوء» است.

امساک از خوردن و آشامیدن در طول روز یعنی روزه گرفتن بهترین و موفق ترین راه و روش برای تضعیف قوای حیات جانداری و تقویت قوای حیات انسانی است. چون در طول یک روز چند بار تمایل به خوردن و نوشیدن در روح انسان فعال می شود، اما شخص روزه دار از خوردن و نوشیدن بجهت روزه خودداری می کند. تضعیف نفس جانداری و قرار دادن آن تحت قدرت و مدیریت نفس انسانی و قوه عقل پیروی از آموزشهای دین خدا را امکان پذیر می کند و سبب بهره مندی کامل انسان از اصل حیات و قوای وجودی خود می شود و سرانجام به مقصد اصلی آفرینش و حیات اخروی و حیات بهشتی منتهی می شود.

ما ان شاء الله تعالی در بخش بعدی موضوع هدایت مخصوص انسان و ارتباط آن را با قرآن مجید و نزول آن در ماه رمضان و اعمال معین شده برای آن ماه و تمام ایام عمر انسان را با تفصیلی مورد بحث قرار خواهیم داد.

الیاس کلانتری

پاورقی:

۱ـ نهج البلاغه، بخش حکمت ها، شماره ـ۴۳۳

 

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن