درسهائی از نهج البلاغه ـ ۲۹، تفسیر خطبه متقین ( همام )

کلیات*

  • نفس انسانی عظیم ترین و گرانبهاترین مخلوق خدای سبحان در دنیا است.
  • مراد اصلی از خلقت انسان پرورش روح انسانی اوست و کسب استعداد لازم برای ورود به یک زندگی متعالی.
  • زندگی متعالی و حقیقی انسان از عالم دنیا شروع می شود، اما تحقق کامل آن در عالم بعد از دنیا خواهد بود.
  • وقتی قوه عقل در وجود انسان فعال شد، او در فضای آموزشهای مخصوص انسانی از طرف خدا قرار می گیرد.
  • آخرین مرحله از رشد و تکامل حیوانات اولین مرحله از حیات انسانی و شروع آن در انسان است.
  • زندگی جانداری مقدمه زندگی حقیقی انسان  و راهی برای ورود در فضای آن است.
  • تفاوت ادراکات و موقعیت انسان و سایر جانداران درباره غذا و آب و لذتهای طبیعی.
  • اشتراکات بین کودکان خردسال با جانداران.
  • در موضوع مبارزه با نفس مراد نفس جانداری و خود طبیعی انسان است.
  • کلامی از امیرالمؤمنین درباره عقل و نفس و تقابل آن دو با یکدیگر.
  • دو نوع رفتار انسانها درباره نفس خود.
  • کار کردن برای خود حقیقی و  نفس انسانی در فضای زندگی دنیوی.
  • حاصل اعمال عده ای از انسانها برای خود آنها نیست و نصیب موجود بیگانه ای می شود.
  • اگر نفس اماره انسان قدرت زیادی پیدا کند در مقابل خود حقیقی او و پروردگار عالمیان سرکشی خواهد کرد.
  • نفس انسان اثرپذیر و قابل آموزش مطلوب می باشد.

در تفسیر عبارتی از خطبه شریف امام امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ در بیان اوصاف متقین حقیقی به بحثی تفصیلی درباره «نفس انسان» و انواعی از نفس ها پرداختیم و سه شماره از این سلسله مقالات ، شماره های ۲۶ و ۲۷ و ۲۸ به همین بحث اختصاص یافت.این تفصیل به جهت عظمت این پدیده یعنی: نفس و روح انسان لازم بود! چون نفس و روح انسان عظیم ترین مخلوق خدای سبحان است، بطوریکه ذات قدوس الله جهت آفرینش آن خود را «احسن الخالقین » خوانده است، همچنانکه قبلاَ ذکر شد.

حاصل و خلاصه مباحث در سه شماره گذشته و در تعریف نفس انسانی این شد که : انسان از یک نظر دارای دو نوع نفس و روح است و آن دو عبارتند از « نفس جانداری» و «نفس انسانی» و مراد اصلی از خلقت انسان پرورش و تکامل روح انسانی اوست و کسب استعداد لازم برای یک زندگی متعالی که از عالم دنیا شروع می شود و اما تحقق کامل آن در عالم بعد از دنیا خواهد بود. اما انسان ابتداءَ یک زندگی مشترک با سایر جانداران دارد با تفاوتی نسبت به آنها یعنی ابتداءَ زندگی جانداری در وجود او فعال می شود و به تدریج در فضای زندگی انسانی قرار می گیرد و ارتباطش با زندگی جانداری کمتر می شود و در وجود او قوه شریف «عقل» فعال می شود.

وقتی قوه عقل در انسان فعال شد، او در فضای آموزش های مخصوص انسانی از طرف خدای سبحان قرار می گیرد و پیامهای پروردگارش را توسط پیامبران و سفیران او دریافت می کند و بطرف مقصد اصلی آفرینش خود حرکت می کند.

حیات طبیعی و فعالیت های نفس جانداری در وجود انسان قبل از تولد شروع می شود و انسان در دوره نوزادی و کودکی در فضای نوعی زندگی قرار می گیرد که مشترکات زیادی با زندگی سایر جانداران دارد، همراه با بعضی تفاوت ها. اما در سالهای بعدی از عمر خود به تدریج از زندگی مشترک سایر جانداران فاصله می گیرد و ارزش های زندگی انسانی مورد توجه او قرار می گیرد و لذتهای عقلی مربوط به زندگی انسانی در وجود او شروع می شود و گسترش می یابد.

در بعضی از مقالات قبلی که به بحث درباره « حیات جانداری» و «حیات انسانی» پرداختیم ـ مثل همین مقالات ـ متذکر شدیم که خوردن غذا و نوشیدن آب و در نتیجه رشد بدنی در جانداران دیگر غیر از انسان، آخرین مرحله تکاملی آنها و زمان تحقق هدف از خلقت آنها است! اما این مرحله و مراحل پایانی آن، شروع زندگی انسانی است.یعنی همه جانداران احتیاج به خوردن غذا دارند و خدای سبحان که خالق و پروردگار آنها است تمایلی در وجود آنها نسبت به غذا قرار داده است و لذتی که آنها را به خوردن غذا وادار می کند و از این طریق حیات آنها ادامه می یابد. اما جانداران غیر از انسان فقط از خوردن اصل غذا لذت می برند و شعوری نسبت به اینکه غذای مورد نیاز آنها از کجا تهیه شده و مال چه کسی است و اینکه آیا موجود دیگری هم به آن احتیاج دارد و امثال آنها ندارند.

 اما در مورد انسان این جریان متفاوت با سایر جانداران است! بطوریکه انسانها در سنین عقلی و در صورت فعال بودن آن قوه شریف علاوه بر اصل غذا و تمایل به خوردن آن به موقعیت آن هم توجه می کنند مثل اینکه آن را با پرداخت بهایش تهیه کنند و از طریق حلال و با روش شرافتمندانه بدست آورند و با روش مؤدبانه و رعایت آداب و رسومی مطلوب و شناخته شده آن را مصرف کنند و در بدست آوردن و مصرف آن موقعیت دیگر انسانها را هم در نظر بگیرند و در صورت شناختن نیازمندان، مقداری از مواد غذائی خود را به آنها هدیه کنند و رفتارهای دیگری امثال آنها.

اما کودک انسان در سنین اولیه عمر خود که هنوز قوه عقل در وجودش فعال نشده ، رفتاری مثل جانداران دیگر از خود نشان می دهد، مثلاَ غذای کودک دیگر را به زور از او می گیرد و بدون رضایت یک کودک دیگر اسباب بازی او را می گیرد و یا وقتی از جلو مغازه ای عبور می کند اشیاء مورد علاقه خود را بدون اطلاع صاحب آن اشیاء بر می دارد و در صورت ممانعت دیگران گریه می کند و فریاد می زند و رفتارهائی امثال آنها.

علاوه بر کودکان خردسال و آموزش نیافته، گاهی انسانهای دیگری هم در سنین بالای عمر رفتارهائی مثل رفتارهای آنها و همچنین مثل رفتارهای حیوانات دارند. بطوریکه اموال دیگران را غصب می کنند یا آنها را سرقت می کنند و حتی برای بدست آوردن اموال و دارائی های دیگران به آنها اهانت می کنند و یا ضربه ای به آنها می زنند و حتی گاهی اقدام به کشتن صاحبان آن اموال می کنند. یعنی در جهت بدست آوردن اشیائی موانع رسیدن به خواسته خود را به هر صورتی شده از سر راه خود برمی دارند، حتی از طریق کشتن یک یا چند انسان.

این نوع رفتارها، هم در مقیاسهای فردی از تبهکاران و دزدان و راهزنان سر می زند و هم در مقیاسهای بزرگتر توسط حکومت ها و زمامداران و جباران و افراد تحت فرمان آنها و باندهای تبهکار در سطح جهان.

این نوع رفتارها هم از نوع رفتارهای جانداران و در ردیف همان رفتارها است با این تفاوت که رفتارهای جانداران و کودکان خردسال صورت طبیعی دارد و اعمال زشتی محسوب نمی شود، چون آنها شعور از نوع انسانی ندارند. اما این گونه اعمال درباره انسانهای در سنین عقلی رفتارهای ناپسند و رذیلانه و زشت و خلاف قوانین اجتماعی و قوانین دینی محسوب می شود، اما خواه و ناخواه عده ای از انسانها مرتکب این اعمال ضدانسانی می شوند.

وقتی گفته می شود که انسان باید با نفس خود مبارزه کند مراد نفس طبیعی و خود طبیعی انسان است که منشأ همه فسادها و تباهیها و گرفتاریها و مشقت ها است، همان نفسی که اگر تحت رهبری و هدایت عقل انسان و برنامه آموزشی دین آسمانی قرار بگیرد سبب آسایش ها و بهره مندی ها و رفاه و امنیت انسان خواهد شد.

در این مبارزه خود حقیقی انسان و قوه عقل او و جهت انسانی وجود او در مقابل حیات جانداری وقوای آن قرار می گیرد و در صورت پیروزی خود حقیقی، انسان به مراتب متعالی حیات راه می یابد و از اسارت «نفس اماره» و قوای حیات جانداری آزاد می شود و در فضای نورانی و مطلوب حیات انسانی قرار می گیرد و با پیامبران و سفیران خدای سبحان در پیمودن جاده حیات حقیقی همراه می شود.

درس هائی از نهج البلاغه - 8
بخوانید

توجه کامل به خود حقیقی و «نفس لوّامه» و تقویت آن و مبارزه با خود طبیعی وتلاش برای آزاد شدن از سلطه آن بطور مکرر در کلام و رفتارهای رهبران آسمانی به انسانها سفارش شده، همچنانکه وجود مبارک رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ این مبارزه را «جهاد اکبر » نامید و پیروان دین توحیدی را به آن سفارش فرمود.

امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ در وصف سالک راه خدای سبحان فرمود:

« قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ »(۱) یعنی چنین انسانی عقل خود را زنده کرد و نفس اماره خود را کشت.

در این کلام شریف نفس مقابل عقل قرار گرفته است و طبعاَ مراد از آن همان نفس اماره یا خود طبیعی است و عقل هم همراه نفس لوّامه و خود حقیقی و نفس انسانی قرار دارد و یا خود همان و یا یکی از قوای آن است.

امام ـ علیه السلام ـ درباره نفس انسان که همان خود حقیقی اوست می فرماید:

« الدُّنْيَا دَارُ مَمَرٍّ لَا دَارُ مَقَرٍّ وَ النَّاسُ فِيهَا رَجُلَانِ رَجُلٌ بَاعَ نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا »(۲) یعنی: دنیا محل عبور است و نه محل اقامت و استقرار، و انسانها در آن دو نوع هستند، انسانی که نفس خود را فروخت و پس خود را به هلاکت انداخت و انسانی که نفس خود را خرید و آن را آزاد ساخت.

امام ـ علیه السلام ـ باز در یکی از خطبه های خود در این زمینه فرمود:

« أَلَا وَ إِنَّ الْيَوْمَ الْمِضْمَارُ وَ غَداً السِّبَاقُ وَ السَّبْقَةُ الْجَنَّةُ وَ الْغَايَةُ النَّارُ أَ فَلَا تَائِبٌ مِنْ خَطِيئَتِهِ قَبْلَ مَنِيَّتِهِ أَلَا عَامِلٌ لِنَفْسِهِ قَبْلَ يَوْمِ بُؤْسِهِ »(۳) یعنی: هشیار باشید امروز زمان تلاش و فردا روز سبقت (مسابقه) است، سبقت بسوی بهشت و نتیجه عقب ماندن ‍‍‍[ سقوط در] آتش [جهنم] است، آیا توبه کننده ای از گناه خود قبل از رسیدن مرگش نیست؟ آیا کسی نیست که قبل از روز سخت و گرفتاری برای خود کاری کند؟

بطور ضمنی از این کلام شریف بر می آید که خیلی از اعمال انسانها نفعی برای خود آنها و خود حقیقی آنها نخواهد داشت و صاحبان آن اعمال در حقیقت برای بیگانه ای کار می کنند و نه برای خود و امام ـ علیه السلام ـ با این سخنان به آنها هشدار می دهد و آنها را متوجه خود حقیقی و فریبکاریهای خود طبیعی و نفس اماره خودشان می نماید.

بعد از توجه به توضیحات لازم درباره دو نوع نفس در انسان ـ از یک نظر و توجه به اهمیت و ضرورت مبارزه با نفس و معنی آن به توضیح چگونگی این مبارزه و پیروزی در آن می پردازیم .

 امام ـ علیه السلام ـ در کلام شریف خود با وصف رفتاری از آنها راه پیروزی در این مبارزه را آشکار می کند و می فرماید:

« إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فِیما تَکْرَهُ لَمْ یُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِیمَا تُحِبُّ » منظور این است که اگر نفس انسان مورد وصف یعنی اهل تقوای حقیقی و کامل در مقابل او سرکشی کرد و از فرمان او اطاعت نکرد، او آن نفس سرکش را رام می کند از طریق تضعیف آن و محروم کردن آن نفس از خواسته ها و محروم کردن آن از اشیاء مورد علاقه او.

سرکشی نفس انسان در مقابل عقل او و دستورات خدای عزیز حکیم وقتی انجام می گیرد که آن قدرت زیادی پیدا کرده و بر قوای دیگر وجود انسان تسلط یافته باشد و آموزشهای مناسب را دریافت نکرده باشد! و در آن صورت آموزشهای عادی متداول بین انسانها هم در او بی اثر یا حداقل کم اثر خواهد بود. لذا لازم است با محروم کردن آن از بعضی خواسته ها آن را تضعیف کرد و از قدرتش کاست.

اهل تقوا توجه دارند به اینکه چه تمایلاتی در روح آنها از ناحیه عقل و معارف دین آسمانی و آموزشهای مربوط به آن است و چه نوع تمایلاتی از ناحیه نفس اماره است. لذا آنها در مقابل تمایلات نفس اماره استقامت می ورزند و با آن مقابله می کنند و با قدرتی که از ناحیه تقوا و عبودیت برای پروردگارشان کسب کرده اند. در مقابل او و خواسته ها و تمایلاتش قرار می گیرند و آن را تحت قدرت عقل و احکام عبادی پروردگار عالمیان قرار می دهند.

چند نکته علمی و اخلاقی در این قطعه از کلام شریف ملحوظ است از جمله:

یکم: از این کلام بطور ضمنی برمی آید که رسیدن نفس انسان به خواسته های خود عامل قدرت یافتن آن می شود.

دوم: محرومیت نفس از خواسته هایش سبب تضعیف آن و کاسته شدن از قدرتش می شود.

سوم: نفس انسان اثرپذیر و قابل آموزش می باشد و می شود آن را پرورش داد و بصورت مطلوب و مفیدی در آورد.

چهارم: نفس انسان در صورت رسیدن به قدرت زیاد، سرکشی خواهد کرد و برقوای دیگر انسان سلطه پیدا خواهد کرد و امیر و حاکم بر وجود او خواهد شد.

پنجم: احتمالاَ این نوع قدرت در نفس انسان از ناحیه عادت کردن ( اعتیاد) به بعضی از اشیاء مورد علاقه آن باشد و آن علاقه و تمایل در اصل یا از ناحیه فطرت اوست یا دخالت شیطان در ادراکات آن. یا و به بیان دیگر اصل آن از ناحیه فطرت ، و شدت و کثرت آن از ناحیه عادت به مطلوبهای خودش خواهد بود! پس لازم است نفس انسان باعبادت خدای سبحان و ذکر و یاد او و با کلام او مأنوس شود و لذت ذکر الله فضای نفس را پرکند و جائی برای علاقه و اشتیاق نسبت به اشیاء بی ارزش و بیهوده در آن باقی نماند.

ششم: نفس اماره انسان اگر قدرت زیادی پیدا کند عقل او را اسیر خود خواهد کرد و آن را تحت سلطه خود قرار خواهد داد و در آن صورت انسان به برده ای برای شیطان تبدیل خواهد شد. امام امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ در انتهای نامه خود به « شریح قاضی » آورده است:

«  إِذَا وَقَعَ الْأَمْرُ بِفَصْلِ الْقَضَاءِ ـ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ ـ [غافر/۷۸] شَهِدَ عَلَى ذَلِكَ الْعَقْ لُ إِذَا خَرَجَ مِنْ أَسْرِ الْهَوَى وَ سَلِمَ مِنْ عَلَائِقِ الدُّنْيَا »(۴) یعنی: وقتی داوری [در روز قیامت] واقع شد و در آن هنگام باطل گرایان دچار خسران می شوند. و عقل به این موضوع شهادت می دهد اگر از اسارت هوای نفس رها شود و از علائق دنیا سالم بماند.

از این کلام شریف برمی آید که عقل انسان گاهی در اسارت هوای نفس اماره و تحت سلطه او قرار می گیرد و لازم است از این اسارت آزاد شود. در غیر این صورت عقل انسان قدرت ادراکی حقیقی و کارائی خود را ازدست خواهد داد و آن رویداد اولین مرحله از یک فاجعه زیانبار خواهد بود. چون در آن حال انسان اشیاء بی ارزش و پوچ و بیهوده را ارزشمند تصور خواهد کرد و اشیاء و پدیده های زیبا و ارزشمند را زشت و بی ارزش خواهد دید و امکانات زندگی و مال و دارائی و فرصت های عمر خود را برای آنها صرف خواهد کرد و در دام انواع اعتیادهای مخرب زندگی خود و دیگران گرفتار خواهد شد.

الیاس کلانتری

۱۴۰۰/۹/۱۵

 پاورقی ها:

  1. نهج البلاغه، خطبه ۲۲۰
  2. همان، حکمت ـ۱۳۳
  3. همان، خطبه ـ۲۸
  4. همان، نامه ـ۳
دکمه بازگشت به بالا
بستن