۳۴-چرا خداوند باید موجودی به اسم آدم را خلق می کرد؟

man-and-creationسؤال: چرا خداوند باید موجودی به اسم آدم را خلق می کرد؟ ازل چه مفهومی دارد؟ چرا انسان باید نیاز به پرستش داشته باشد؟ چرا باید بابت زندگی که نا خواسته واردش شدم بعدها چرا پس بدهم به کسی که خودش خلق کرده، خودش قانون گذاشته، خودش حکم می کند و اجرا می کند؟

من دلم می خواهد بدانم این چه اختیاری است که به اصطلاح انسان دارد، امّا حتی نمی تواند در مورد بودن یا نبودنش تصمیم بگیرد. و خیلی از سؤال های دیگر. نمی خواهم وقت شما را بگیرم فقط درخواست معرفی کتابی را دارم که بتواند پاسخگو باشد، به دور از هر گونه تعصب دینی، پیشاپیش ممنون هستم.

پاسخ: خیلی خوشحالیم که سؤالات خود را برای ما فرستادید و امیدواریم جواب های ما شما را قانع کند و در غیر این صورت خواهش می کنیم باز هم با ما تماس بگیرید و نظریات خود را اعلام بفرمائید. امّا این که درخواست کرده اید کتابی برای شما معرفی کنیم که پاسخگوی سؤالات شما باشد، به عرض می رسانیم که چنین کتابی که جواب  همه سؤالات شما را در خود داشته باشد طبعاً به راحتی پیدا نمی شود و جواب همه سؤالات شما باید در کتاب های متعددی باشد پس ما به سؤالات شما جواب می دهیم و اگر در مورد بعضی از سؤالات نیاز به معرفی کتابی بود، این کار را به خواست خداوند انجام می دهیم.

سؤالات فعلی شما را که به دست ما رسیده در چهار عنوان با شماره های ۳۴ و ۳۵ و ۳۶ و ۳۷ در وب سایت «حکمت طریف» جواب می دهیم.

سؤال: چرا باید خداوند موجودی به اسم آدم را خلق می کرد؟!

پاسخ: حتماً منظورتان از آدم، انسان است نه شخص حضرت آدم (علیه السلام) که اولین انسان و اولین پیامبر بود. شما می خواهید در حقیقت حکمت خلقت انسان را بدانید. یعنی به طور ضمنی قبول دارید که کارهای خداوند باید حکمتی داشته باشد، چون خداوند حکیم است و هیچ کار بی حکمت انجام نمی دهد. این سؤال برای عده ای از انسان ها مطرح است و می خواهند حکمت آفرینش انسان را بدانند.

حکمت کارهای خداوند از یک لحاظ سه گونه خواهد بود، یعنی سه نوع حکمت برای کارهای او می شود در نظر گرفت.

یکم: حکمت هائی که یا خود به خود آشکار است و یا با اندک تفکری روشن می شود.

دوم: حکمتی که درک آن احتیاج به تفکر و تدبر و دقت زیادی دارد.

سوم: حکمتی که برای انسان های عادی و با علم بشری، روشن نخواهد شد.

حداقل تا وقتی که در دنیا هستند وبعد از انتقال از دنیا به جهان آخرت و ظهور حقایق به آن علم پیدا خواهند کرد. البته این نوع سوم امکان دارد از طریق علم پیامبران و امامان معصوم (علیهم السلام) برای کسانی که ظرفیت علمی و روحی مناسبی دارند، در محدوده علمی و فکری آن ها روشن شود.

در مورد نوع اول به عنوان مثال:

انسان برای ادامه زندگی خود احتیاج به خوردن غذا و نوشیدن آب دارد و این نیاز ضروری و اجتناب ناپذیر است. خداوند عالم جهت حصول این غرض یعنی تأمین نیاز بدن انسان، در یک جهت در وجود انسان حالتی قرار داده است که به آن «حس گرسنگی» می گوئیم، این حس ابتدا به انسان اطلاع می دهد که بدنش احتیاج به غذا دارد و بعداً این حس شدیدتر می شود و اگر انسان به آن اعتنا نکند و نیاز بدنش را با خوردن غذا تأمین نکند.این حس رنج دهنده می شود، تا جائی که انسان را وادار به خوردن غذا می کند. همچنین است حس تشنگی.

در جهت دیگر خداوند عالم در غذاها طعم مطلوب و گاهی عطری قرار داده است که خوشایند انسان است و انسان از آن طعم و عطر لذت می برد و تمایل به خوردن غذا پیدا می کند، از ناحیه لذتی که از طعم غذا احساس می کند اما وقتی مقداری غذا خورد، حس لذتی که از خوردن غذا وجود داشت ضعیف تر می شود و اگر به خوردن غذا ادامه دهد، آن لذت از بین می رود و اگر از ناحیه عادت و یا اصرار دیگران مقدار دیگری بعد از سیر شدن به خوردن غذا ادامه دهد، حالت نفرت از غذا در او پیدا می شود. نتیجه این که احساس گرسنگی و لذت بردن از غذا در وجود انسان دارای حکمتی است و خداوند به اقتضاء حکمت خود این نوع احساس را در انسان و این نوع خاصیت را در غذاها قرار داده است، و این حکمت برای انسان خود به خود و یا بعد از اندکی تفکر روشن می شود.

اما در مورد نوع دوم باز به عنوان مثال می گوئیم:

انسان گاهی در بخشی از بدن خود دردی احساس می کند و این درد گاهی خیلی شدید است و آرامش انسان را بر هم می زند و برای او رنج و عذابی را همراه دارد. گاهی این احساس درد به شدت او را رنج می دهد و گاهی غیر قابل تحمل می شود. طبعاً انسان از چنین احساسی یعنی احساس درد ناراحت می شود و این که اگر این احساس از بین برود خوشحال خواهد شد. یعنی اگر مصرف کردن یک نوع داروی مسکن درد باعث قطع درد او بشود، در شرایط عادی آن داروی مسکن را به دست می آورد و مصرف می کند و از قطع درد و یا کم شدن آن لذت می برد.

انسان احتمال دارد در وقتی که مبتلا به یک درد شدید بدنی شده، تصور کند که این احساس درد در بدن او حکمتی ندارد و نبود این احساس هم مطلوب اوست اگر چه با مصرف داروی مسکن و یا بی حسی و یا بیهوشی در حین یک عمل جراحی و امثال آن.

اما اگر انسان در این موضوع تحقیق علمی و تفکر کند، متوجه خواهد شد که احساس درد یکی از کمالات روح انسان و جلو ه ای از رحمت پروردگار عالم است که در روح انسان قرار داده است. چون احساس درد در یکی از اعضاء بدن و یا قسمتی از بدن انسان، علامت آسیب دیدن آن عضو و آن قسمت از بدن است و این احساس درد انسان را  متوجه ضایعه ای می کند که در قسمتی از بدن پیدا شده است و باید آن آسیب و آن ضایعه بر طرف شود و آن عضو از بدن ترمیم شود.

یعنی احساس درد اولاً به انسان اطلاع می دهد که عضوی از بدن او آسیب دیده، ثانیاً او را وادار می کند به معالجه و اصلاح عضو آسیب دیده. یعنی همین احساس نا خوشایند در انسان مانع خرابی عمیق بدن و مرگ ناشی از آن و یا حداقل فساد کامل یک عضو از بدن و محرومیت ناشی از آن می باشد.

یا باز به عنوان مثال: وقتی یک ماده غذائی و اغلب میو ه ها مقداری از زمان پختن آن ها و یا رسیدن آن ها بگذرد طعم آن ها تغییر می کند و یک وقت بوی نا مطلوبی از آن ها منتشر می شود، یعنی مقداری غذا اگر مصرف نشد و زمانی بر آن گذشت طعم و عطر طبیعی خود را از دست می دهد و گاهی بسیار بد طعم و بد بو می شود، به طوری که طبع انسان از طعم آن و بوی آن حالت نفرت در خوداحساس می کند.این بوی بد و طعم بد غذای مانده علامتی است برای این که انسان نباید آن غذا را بخورد، چون فاسد شده و ارزش غذائی خود را از دست داده است. این بوی بد و طعم نا مطلوب غذای مانده فاسد یک نوع بازدارنده است برای انسان از خوردن آن غذا، پس حکمت پیدا کردن آن وضعیت در غذا، ممانعت طبیعی از خوردن آن می باشد. اما همان غذای فاسد را یک حیوان مثل گربه و سگ با میل و رغبت می خورد و همان غذای فاسد از نظر انسان و خواص جسمانی او عامل رشد آن حیوان می شود و طعم بد آن غذای فاسد در روح آن حیوان غالباً میل و رغبت نسبت به آن ایجاد می کند. چون آن حیوان عمدتاً به این منظور آفریده شده است یعنی غذای مانده و زائد انسان ها را بخورد و محیط زیست آن ها را پاک کند و مانع شیوع بیماری ها شود. اما چون آن غذا به هر حال غذای آلوده ای هست حکمت خداوند و رحمت او ایجاب کرده که دستگاه گوارشی آن حیوان مجهز به موادی باشد که حالت ضد عفونی کنندگی شدیدی دارد و عوامل بیماری زا را در دستگاه گوارشی حیوان از بین می برد.

35-ازل چه مفهومی دارد؟
بخوانید

این توضیحات مقدمه ای بود برای سؤال شما و سؤالات دیگری از این نوع. خلاصه این که تمامی افعال خداوند دارای حکمتی است، چون خداوند حکیم است اما گاهی حکمت بعضی از کارهای او برای انسان ها روشن نیست. واحتیاج به تفکر وتعقل و مطالعه و سؤال از دانشمندان وجود دارد.

اما در مورد حکمت آفرینش انسان لازم به توضیح است که انسان مقصود آفرینش عالمی است که آن را می شناسیم! و همه آن چه در زمین را برای انسان آفریده است همچنان که خداوند در قرآن کریم می فرماید:

«هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعأ ثم استوی الی السماء» (البقره آیه ۲۹)

یعنی او است آن که آن چه را در زمین است همه را برای شما آفرید، سپس به آسمان پرداخت.

اما این که اگر همه چیز برای انسان آفریده شده، پس خود انسان به چه منظور آفریده شده، احتیاج به توضیحی دارد که به طور فشرده آن را با چند مثال بیان می کنیم: فرض کنیم یک کودک چهار، پنج ساله ای همراه پدرش به مزرعه ای رفته است، او می بیند پدرش مقداری گندم از کیسه ای بر می دارد و در زمین می پاشد و مجددأ این کار را تکرار می کند! تا سرانجام هم گندم هائی که در کیسه بود در زمین پاشیده شد و تمام گشت. در حالی که پول زیادی برای خریدن آن کیسه گندم هزینه شده بود. فرض کنیم این کودک از پدرش تقاضا می کرد، چیزی برای او بخرد و او می گفت پولی برای این کار ندارد، اما مقداری قابل توجهی پول را برای خریدن یک کیسه گندم هزینه کرد و حالا گندم ها را آورد و در زمین پاشید و روی آن ها خاک ریخت و به طرف منزل خود راه افتاد.

علت این که آن کودک از رفتار پدرش تعجب کرده این است که او نسبت به همه جهات کار پدرش علم ندارد و فقط بخشی از کار پدر برای او آشکار است و آن هم پاشیدن گندم ها در زمین و دست خالی برگشتن به طرف خانه.

اما اگر چند ماه بگذرد و فصل برداشتن محصول برسد و از مزرعه پدر او مثلأ هفتاد کیسه گندم حاصل شود، یعنی مقدار گندمی که کاشته شده بود به هفتاد برای مقدار قبلی تبدیل شود، آن کودک حکمت کار پدرش را خواهد فهمید.

مثال دیگر: در یک اطاق عمل در بیمارستانی، یک عمل جراحی روی بدن یک مریض در حال انجام است. و یک گروه متشکل از یک یا چند پزشک و دستیار های آن ها مجموعأ در حال انجام یک عمل جراحی هستند و سینه آن مریض را که روی تخت بیمارستان خوابیده است باز کرده اند و مشغول جراحی هستند. اگر در این حال یک کودک از طریق تلویزیون اوضاع داخل اطاق عمل را ببیند، چه ذهنیتی و نظری نسبت به آن جریان خواهد داشت. فرضأ خواهد گفت: چند نفر انسان یک نفررا گرفته و روی تخت خوابانده اند و با چاقو سینه اش را شکافته اند و قصدشان مثلأ کشتن آن انسان است. اما صورت کامل و حقیقی آن جریان خیلی متعالی تر از ادراکات آن کودک است. یعنی عده ای پزشک و دستیار و پرستار با کمک گرفتن از فراورده های علمی که بیش از دو هزار سال سابقه تحقیق و پژوهش در آن ذخیره شده و با ابزارها و وسایل پیشرفته پزشکی و مهارت لازم دارند عضو آسیب دیده داخلی یک مریض را اصلاح می کنند، تا سرانجام او سلامت خود را باز یابد و به زندگی عادی خود بر گردد یعنی مریضی او از بین برود.

حاصل بحث این که وقتی انسان به یک حادثه و یک عمل و یک پروژه مثلأ علمی یا صنعتی، علم ناقصی دارد و تمامی جهات آن را نمی تواند در نظر بگیرد، برای او سؤالاتی پیدا خواهد شد و یا نسبت به یک حقیقت نظر نادرستی خواهد داشت.

حال وقتی به زندگی دنیا توجه داریم و آن قسمت از حیات را که بررسی ما آشکار شده فقط مورد توجه قرار می دهیم، نسبت به آفرینش انسان و جهان نظر نامطلوبی خواهیم داشت. در این صورت نظر ما نسبت به آفرینش مثل نظر آن کودک خواهد بود نسبت به یک عمل جراحی و یا نظر یک کودک خواهد بود نسبت به حادثه پاشیدن بذر گیاهان در زمین.

زندگی دنیوی بخش کوچکی از حقیقت زندگی انسانی است. و آن زندگی حقیقی در عالم دیگری تحقق خواهد یافت. این زندگی دنیوی جاده وصول به آن زندگی با عظمت و حقیقی در جهان بعدی است. قصد خداوند عالم از آفرینش انسان رسیدن به آن زندگی بسیار متعالی و متکامل در جهان بعدی است.

خداوند می فرماید:

«افحسبتم انما خلقنکم عبثأ و انکم الینا لا ترجعون» (المؤمنون آیه ۱۱۵ )

یعنی آیا پنداشتید که ما شما را بیهوده آفریدیم و شما به سوی ما بر نمی گردید؟!

یعنی اگر بازگشت به سوی خدا و زندگی در عالم بعدی نباشد، خلقت انسان بیهوده خواهد بود.

در عالم آخرت زندگی با عظمت و جلالت و نورانیت و مطلوبیتی عظیمی جریان دارد به طوری که تمامی اشیاء نفیس و ارزشمند و تمامی لذت هائی که در دنیا وجود دارد، در مقابل ارزش ها و عظمت های و لذت های زندگی در بهشت، چیزی به حساب نمی آید و این دو نوع زندگی اصلأ با یکدیگر قابل مقایسه نیستند.

اما گاهی انسان ها به جهت خروج از جاده حقیقی حیات و گرفتار شدن در بیراهه ها و گرداب های مشکلات به اصل حیات اشکال می گیرند. این درد و رنج ها و نابسامانیها  و محرومیت ها از خوسته های حقیقی و طبیعی از ناحیه اصل نظام آفرینش خداوند نیست و بلکه از ناحیه خروج انسان ها از جاده حیات اخروی است.

باید با شناسائی حقیقت حیات و حرکت در مسیر منتهی به بهشت و سعادت حقیقی و لذت های حقیقی زندگی در آن، مشکلات زندگی دنیوی را برطرف کرد. و ما به خواست خداوند در سؤال ۳۷ مباحثی را طرح خواهیم کرد که مکمل این بحث خواهد بود.

الیاس  کلانتری

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن