کلام ایام – ۲۰۸، ماه رمضان و اوصاف آن در کلام رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

hou18056بخش هفتم

کلیات

*انسان هم دارای قلب و چشم و گوش جانداری است و هم قلب و چشم و گوش انسانی.

*دو گانگی وجود انسان در آیاتی از قرآن مجید و بطور مکرر در کلام رهبران آسمانی به کار رفته است.

*در وجود انسان علاوه بر علم عادی متعارف آموزشی علم دیگری وجود دارد که از طریق نوعی وحی [ الهام ] به او عطا شده است.

*دشمن ترین و خطرناک ترین دشمنان انسان.

*من انسانی، اصل و حقیقت وجود او است و همان است که پایدار می ماند.

*من طبیعی در اصل ابزار و وسیله من حقیقی برای رسیدن به مقصد حیات است.

*پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: با هواهای نفسانی خود جهاد کنید همچنان که با دشمنان خود جهاد می کنید.

*تشابه زندگی انسان در دنیا به آزاد شدن یک اسیر و زندانی و بازگشت او به مملکت خود.

*سه نوع فعالیت ضروری انسان در عالم دنیا.

*خسران عظیم خانه ساختن در زمین دیگران.

در مقالات قبلی اشاره ای شد به اینکه انسان بلحاظ یک نوع تقسیم بندی دارای دو نوع حیات است و متناسب با هر دو نوع حیات، ادراکاتی متفاوت دارد، یعنی ادراکات مخصوص به هر دو نوع و آن ها عبارتند از: حیات جانداری و حیات انسانی. یعنی انسان دارای چشم و گوش و قلب جانداری و چشم و گوش و قلب انسانی است.

در وجود انسان حیات جانداری مقدمه و عامل ورود به حیات انسانی است و انسان لازم است قوای وجودی و تمامی امکانات عمر خود را جهت رسیدن به آن مرحله متعالی صرف کند.

توضیح اینکه حیات جانداری و به کمال رسیدن آن در جانداران هدف اصلی از خلقت آن ها است و پایان سیر تحوّل آن ها، اما در وجود انسان حیات جانداری و به کمال رسیدن آن، هدف اصلی نیست و بلکه مقدمه ورود به فضای حیات انسانی است. لذا انسان دارای دو جهت وجودی می باشد و از آن دو به «من طبیعی» و «من حقیقی» تعبیر می شود.

این دوگانگی وجود انسان در آیاتی از قرآن مجید و در کلام رهبران آسمانی در موارد زیادی به کار رفته است و در ادبیات ما هم جایگاه روشنی دارد. بعنوان مثال: خداوند می فرماید:

  «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا–  فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا–  قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا–  وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا» (الشمس/ ۷- ۱۰) سوگند به نفس و آنکه آن را «تسویه» کرد و اعمال زشت و خلافکاری ]همچنین[ تقوا و پاکی را به آن الهام کرد. پس رستگار شد هر کس آن را رشد داد ]و پاک کرد[ و زیانکار شد هر کس که آن را ضایع و خراب و آلوده ساخت.

در این آیات دو حقیقت، مورد نظر قرار گرفته و یکی از آن دو «نفس انسان» است که خداوند آن را تسویه و تعدیل و تنظیم کرده و علم و ادراکی را به آن الهام فرموده است. دیگری آن حقیقتی است که لازم است نفس خود را تزکیه کند. و به بیان دیگر یک موجود در این کلام اصل وجود انسان و موجود دیگر نفس او است که لازم است آن را پرورش دهد.

باز خداوند می فرماید:

«يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيكُمْ أَنْفُسَكُمْ لَا يضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيتُمْ» (المائدة/۱۰۵) یعنی: ای کسانیکه ایمان آورده اید بر شما باد نَفْس های شما یعنی مراقب نَفْس  خود باشید، وقتی شما هدایت پذیرفتید، کسی که گمراه شده است به شما زیانی نمی رساند.

در این آیه انسان ایمان آورده مورد خطاب قرار گرفته و به او توصیه شده که مواظب خودش باشد. یعنی در این کلام اولاً: شخص ایمان آورنده و مخاطب. ثانیاً: نفس او مورد نظر می باشد. یعنی دو تا خود یا دو تا من مورد نظر می باشند.

در احادیث فراوانی از این دو حقیقت ذکری به میان آمده است!

بعنوان نمونه: در کلام پیامبر اکرم- صلّی الله علیه و آله و سلّم- آمده است که فرمود:

«أَعْدَى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْك»(۱) یعنی: دشمن ترین ]خطرناک ترین[ دشمن تو، نفس تو است که بین دو پهلوی تو قرار گرفته است.

از امام امیرالمؤمنین علی- علیه السلام- هم نقل شده است که فرمود:

«غايةُ المُجاهَدَةِ أنْ يُجاهِدَ المَرءُ نَفْسَهُ»(۲) یعنی: نهایت جهاد، جهاد انسان با نفس خود است.

از وجود مبارک رسول الله- صلّی الله علیه و آله و سلّم- نقل شده است که فرمود:

«جَاهِدُوا أَهْوَاءَكُمْ كَمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَكُم»(۳) یعنی: با هواهای ]نفسانی[ خود جهاد کنید همچنانکه با دشمنان خود جهاد می کنید.

خلاصه مطلب اینکه در احادیث زیادی انسان بصورت یک موجود دو بُعدی معرفی شده است و بُعدی از وجود او مورد خطاب قرار گرفته و به او سفارش شده است که مراقب و مواظب بُعد و جهت دیگر وجودش باشد و آن را تحت نظر و اراده خود قرار دهد و با آن مجاهدت ورزد و آن را مثل دشمن خود تلقّی کند. می شود گفت آن بُعد و جهت وجودی انسان که مورد خطاب خداوند در آیات قرآن و مورد خطاب در احادیث اخلاقی قرار گرفته، «من حقیقی» و یا «خود حقیقی» انسان است و آن جهتی که دستور جهاد با آن داده شده، «من طبیعی» و یا «خود طبیعی» او است.

من حقیقی انسان اصل و حقیقت وجود او است و همان است که پایدار می ماند و باید جاده حیات حقیقی را در عالم دنیا طی کند و به مقصد آفرینش او یعنی زندگی در بهشت برسد.

اما من طبیعی در اصل ابزار و وسیله من حقیقی است و خود آن و قوای موجود در آن هدف خلقت انسان نیست بلکه لازم است قوای آن در مسیر حیات من طبیعی به کار گرفته شود. یعنی غذای دنیوی و لذت بردن از آن مقصد اصلی در آفرینش انسان نیست، بلکه وسیله حیات و حرکت حقیقت وجود انسان یعنی من حقیقی بسوی مقصد است. مثل اینکه یک انسان برای طی یک مسافت احتیاج به مرکب و وسیله نقلیه ای دارد و لازم است به آن مرکب سوار شود و به مقصد معینی برسد و آنجا آن مرکب و وسیله نقلیه را رها کند و وارد آن مقصد شود. جهت توضیح بیشتر موضوع مثالی ذکر می کنیم:

فرض می کنیم شخصی در جریان یک سفر یا یک جنگ و امثال آن ها بازداشت شد و در کشور دیگری غیر از کشور و وطن خود زندانی شده است. و بنا شده مدت معین یا نامعینی در آن زندان به سر ببرد. این شخص دائماً در فکر یا آرزوی آزادی خود از آن زندان و برگشت به وطن و محل زندگی اعضاء خانواده و بستگان و دوستان خود به سر می برد. تا اینکه سرانجام یک روز مدت حبس و بازداشت او در آن زندان یا اردوگاه- یا اگر او محکوم به تبعید از وطن خود شده بود- به پایان می رسد و او آزاد می شود و به او گفته می شود که لازم است شما سوار این وسیله نقلیه شوید و تحت مراقبت و تحت الحفظ و یا آزادانه بطرف فلان شهر و فرودگاهی در آنجا حرکت کنید و آنجا از این مرکب- مثل یک اتومبیل- پیاده شوید و هواپیمائی در آن فرودگاه قرار دارد و لازم است شما سوار آن هواپیما شوید و بطرف مملکت خود بروید!

این شخص زندانی در آن بازداشت گاه در تمام مدتی که در آن حبس قرار داشت در آرزوی آزادی و بازگشت به وطن خود بود! و لذت نزدیک شدن به زمان آزادی و اصل آزادی و بازگشت به وطن تمام فکر و همّ و غمّ او را به خود مشغول می کرد! البته او در مدت بازداشت و حبس احتیاج به غذا خوردن و لباس پوشیدن و استراحت و خواب و گاهی خروج از اطاق زندان و رفتن در حیاط یا کتابخانه زتدان یا در صورت ابتلاء به بیماری رفتن به درمانگاه و بیمارستان داشت. طبعاً اگر اطاق زندان او وسیع تر بود و یا غذای مرغوبی برای او می آورند و یا او مجاز بود هر چند وقت یکبار با کسانی از بستگان و دوستان خود ملاقات کند و یا گاهگاهی چند ساعت از زندان مرخص شود و گردشی در خارج از زندان داشته باشد، و امثال آن ها، برای او لذت و سروری ایجاد می کرد و بر عکس اگر او در آن زندان در محدودیت ها و ممنوعیّت های بیشتری باشد و از نظر غذا خوردن و آب نوشیدن و خوابیدن و لباس پوشیدن و رفتن به خارج از اطاق زندان و یا ممنوعیّت ملاقات و ممنوعیّت مرخصی در مضیقه ای باشد، طبعاً برای او ناراحت کننده خواهد بود. اما نه غذای مرغوب و نه لباس خوب پوشیدن و نه جای وسیع مثل اطاق بزرگ در زندان و نه حق ملاقات با بستگان و دوستان و امثال آن ها خواسته و آرزوی مهمی برای او نخواهد بود. و نه محدودیت ها و کمبود امکانات رفاهی مصیبتی و فاجعه ای برای او محسوب خواهد شد! بلکه لذت حقیقی او و آزادی و خروج از زندان و زمان نزدیک شدن دوره بازداشت و یا آزادی ناگهانی و قبل از زمان تعیین شده و رسیدن به این مرحله تمام آرزوها و رویاهای او را تشکیل خواهد داد.

بعد از خروج از زندان و سوار شدن به آن مرکب و وسیله نقلیه هم همان طور، تمام فکر و اندیشه او در رسیدن سریع به آن فرودگاه و سوار شدن به آن هواپیما و رسیدن به وطن خود متمرکز خواهد شد.

طبعاً او در آن چند ساعت فاصله برای رسیدن به آن فرودگاه و انتظار چندین ساعته تا زمان سوار شدن به هواپیما و شروع پرواز آن احتیاج به مقداری غذا و آب خواهد داشت و یا از اینکه چند ساعت در آن فرودگاه در فضای مناسبی استراحت کند و یا آسایش و راحتی او در آن وسیله نقلیه برای او بی اهمیت نخواهد بود. اما لذت مقداری غذا خوردن و نوشیدن نوشابه ای مرغوب و یا وضعیت آن وسیله نقلیه، اصلاً قابل مقایسه با لذت اصل آزادی و رسیدن سریع به وطن و ملاقات اعضاء خانواده و بستگان و دوستان، بسیار عظیم تر و باشکوه تر خواهد بود و لذت رفاه و آسایش در آن چند ساعت یا یک روز در مقایسه با آن لذت عظیم چیزی به حساب نمی آید. و اگر فرضاً آن شخص بازداشت شده و زندانی یا در حال تبعید، در مدت بازداشت و یا تبعید خود به کاری اشتغال پیدا کرد و مزدی بابت آن اشتغال دریافت کرد و مقداری مال و دارائی ذخیره کرد، رفتار عاقلانه آن خواهد بود که آن مال و دارائی را حفظ کند و وقت رسیدن به وطن در جهت ایجاد رفاه و آسایش برای خود و اعضاء خانواده خود به کار ببرد و مثلاً اگر پس انداز قابل توجهی داشت و یا مالی بعنوان هدیه به او داده شده بود و یا وقتی بی گناهی او ثابت شد و یا جهت رفتار معقول از زندان و یا بعنوان خسارت مقدار زیادی مال به او داده شد، بهتر است با آن اندوخته مالی بعد از رسیدن به وطن خانه ای برای زندگی خود و افراد خانواده تهیه کند و وسیله نقلیه مناسبی بخرد و مقداری از آن را در کارهای خیری مصرف کند! اما عاقلانه نیست که او آن مال ذخیره شده و یا مقدار زیادی از آن را جهت امور بی ارزش و یا کم ارزش مصرف کند. مثل اینکه بجای سوار شدن به آن اتومبیل تعیین شده جهت رفتن به آن فرودگاه، اتومبیل دیگری را به قیمت زیادی اجاره کند و یا خریداری کند و بعد از رسیدن به آن فرودگاه آن اتومبیل را در همانجا رها کند. و یا چیزهائی را خریداری کند که نمی تواند با خود به وطنش ببرد. مثل اینکه برای چند ساعت اقامت در آن فرودگاه و استراحت در آن یک دست مبل و صندلی بسیار قیمتی بخرد و چند ساعت از آن ها استفاده کند و بعد آن ها را در همان فرودگاه رها کند و برود! یا اگر او بتواند بجای سوار شدن به آن هواپیمای تعیین شده که بابت آن پولی هم پرداخت نخواهد کرد، یک یا چند روز در همان شهر و اطراف آن فرودگاه اقامت کند و بعداً با هواپیمای دیگر بطرف وطنش پرواز کند و برای اقامت یک یا چند روز در آن شهر و در غربت پول بسیار زیادی را هزینه کند، در حالیکه احتمال بازداشت و زندانی شدن مجدّد او هم وجود دارد!!!

کلام ایام ـ 267، ماه رجب نهری سرشار از رحمت و برکات خدا
بخوانید

وضعیت و موقعیت انسان در زندگی دنیوی

وضعیت و موقعیت انسان در زندگی دنیوی شبیه وضعیت و موقعیت آن شخص مورد مثال است. انسان در دنیا باید تمام سعی خود را در جهت آماده شدن برای خروج از زندان طبیعت و بدست آوردن آزادی و حرکت بطرف مقصد آفرینش خود به کار ببرد و باید عمده امکانات وجودی خود را در جهت آسایش و رفاه و سرور خود در آن مقصد صَرف کند! و در عالم دنیا از امکانات و دارائی های خود در حدّ معقول و محدود بهره برداری کند.

جای بسیار تأسف است که انسان های زیادی «جاده حیات» را بجای «مقصد آفرینش» خود و محل زندگی حقیقی می گیرند، درست مثل کسانی که همه امکانات و دارائی های خود را برای اقامت چند روزه در اطاق یک مسافرخانه مصرف می کنند و با دست خالی و حتی بدهکاری زیاد اجباراً از فضای زندگی دنیوی خارج می شوند.

 بر می گردیم به بحث موضوع اصلی:

دوگانه بودن وجود انسان در ادبیات و فرهنگ ما

موضوع دوگانه و دو بُعدی بودن وجود انسان که منشأ آن آیات قرآن و معارف دینی و کلام رهبران آسمانی است در ادبیات و فرهنگ جامعه ما و در کلام حکما و دانشمندان علم اخلاق و شعرا هم جایگاه آشکاری دارد. در نظریات تفسیری و فلسفی مفسّر بزرگ تاریخ مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر شریف المیزان و نظریات فلسفی و مباحث تفسیری حکیم صدرا بالخصوص در تفسیر سوره واقعه به ذکر و توضیح این موضوع مهم اخلاقی و عقیدتی پرداخته شده. در تألیفات دانشمند و متفکر بزرگ معاصر مرحوم محمد تقی جعفری بالخصوص در کتاب «ترجمه و تفسیر نهج البلاغه» و «تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی جلال الدین محمد مولوی» در موارد زیادی این موضوع مورد توجه قرار گرفته است.

حافظ شیرازی گفته است:

در اندرون من خسته دل ندانم کیست           که من خموشم و او در فغان و غوغا است

باز او گفته است :

تو را ز کنگره عرش می زنند صفیر             ندانمت که در این دامگه چه افتاده است

مراد این است که جایگاه وجود حقیقی انسان عالم دنیا نیست و فقط جسم خاکی او در این دام افتاده است و او باید به فکر خروج از این دام و پرواز به عالم قدس باشد.

مولوی می گوید:

در زمین دیگران خانه مکن                 کار خود کن کار بیگانه مکن

کیست بیگانه تن خاکی تو                    کز برای اوست غمناکی تو

تا تو تن را چرب و شیرین می‌دهی            جوهر جان را نبینی فربهی

گر میان مشک تن را جا شود                 وقت مردن گند آن پیدا شود 

مشک را بر تن مزن بر جان بمال           مشک چه بود نام پاک ذوالجلال

سرانجام اینکه: انسان جهت بهره مندی از نعمت های بهشتی و رسیدن به آن فضای قدسی با ارزش ها و لذت های بی پایان لازم است از نعمت های دنیوی فقط در حدّ ضرورت و رفع نیازها بهره برداری کند! و متاع زندگی دنیوی آن مقدار ارزش و شایستگی را ندارد  که انسان فکر و اندیشه و قوای وجودی و امکانات زندگی خود را برای آن مصرف کند.

توجه عمیق به زندگی دنیوی و در نظر گرفتن آن بعنوان مقصد و رسیدن به خواسته ها عادی و متداول در آن مثل غذای مرغوب و لباس قیمتی و خانه بزرگ بسیار پر هزینه و با قیمت خیلی زیاد و در نتیجه غفلت از زندگی اخروی و آماده نشدن برای ورود به آن، مثل خانه ساختن و یا کاشتن درخت در ملک دیگران است. و نصیبی برای خود آن شخص نخواهد داشت!

کسانی که تمام توجهات خود را به زندگی دنیوی معطوف می کنند و تمام دارائی ها و امکانات زندگی را برای آباد کردن و تزئیین آن مصرف میکنند،مثل شخصی هستند که در یک مسافرت چند روزه همه یا بخش عظیمی از مال و دارائی و وقت و امکانات خود را جهت تزیین اطاق یک مسافرخانه و فضای ظاهری آن مصرف کند، سرمایه ای که در تمام طول عمر هم خودش و هم اعضاء خانواده اش به آن احتیاج خواهندداشت و می شد با بخشی از آن زندگی چند نفر نیازمند را هم به راه انداخت و نیازهای آنها را تأمین کرد.

اگر آن شخص مسافر تحقیق کند و در آن شهر یک نقاش هنرمند ماهری را شناسائی کند و بخش عظیمی از دارائی خود را به او بدهد، تا او در دیوار اطاق مسافرخانه یک تابلوی بزرگ زیبائی نقاشی کند، در حالیکه او فقط چند روز در آن اطاق خواهد بود و بعد به وطن خودش مراجعه خواهد کرد، این کار با معیارهای عقلی چگونه خواهد بود؟ آیا انسانهای عاقل چنین کاری انجام می دهند؟! البته امکان دارد آن تابلو و آن نوع تزیین بسیار زیبا هم باشد و توجه بیننده ها را به خود جلب کند و آن شخص مورد مثال از زیبائی آن لذتی ببرد!

امیر المؤمنین علی ـ علیهالسلام ـ درباره عالم دنیا و زندگی در آن می فرماید:

«أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا الدُّنْيَا دَارُ مَجَازٍ وَ الاخِرَةُ دَارُ قَرَارٍ. فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّكُمْ لِمَقَرِّكُمْ وَ لَا تَهْتِكُوا أَسْتَارَكُمْ عِنْدَ مَنْ يَعْلَمُ أَسْرَارَكُمْ وَ أَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْيَا قُلُوبَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا أَبْدَانُكُمْ فَفِيهَا اخْتُبِرْتُمْ وَ لِغَيْرِهَا خُلِقْتُمْ»(4) یعنی ای مردم جز این نیست که دنیا گذرگاهی است ناپایدار و آخرت محل استقرار [و اقامت] دائمی است. از گذرگاه خود اندوخته کنید برای محل استقرار خود، و پاره نکنید پرده های خود را نزد خداوند که اسرار شما را می داند، و دل های خود را از دنیا بیرون ببرید، قبل از آنکه بدن های شما از دنیا خارج شود. شما در این دنیا مورد آزمایش [پرورش] قرار گرفته اید و برای غیر دنیا[سرای آخرت] آفریده شده اید.

امام ـ علیه السلام ـ در ادامه این کلام شریف می فرماید:« إِنَّ الْمَرْءَ إِذَا هَلَكَ قَالَ النَّاسُ مَا تَرَكَ وَ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ مَا قَدَّمَ؟» یعنی : وقتی یک انسان از دنیا می رود، مردم می گویند چه چیزی را [فراهم کرده] و پیش فرستاد، یعنی مردم در دنیا دارائی دنیوی او را که بصورت ارث از خود باقی گذاشته مورد توجه قرار می دهند و آن را دارائی او حساب می کنند! اما ملائکه بلحاظ توجه به زندگی اخروی و علمی که به حقایق پشت پرده دارند، اعمال و ذخایر او را مورد توجه قرار می دهند و می گویند چه چیزی برای زندگی اخروی تهیه کرده و پیش فرستاده است.

انسانها در عالم دنیا لازم است به سه موضوع اساسی از زندگی خود توجه کنند و به اقتضای آنها عمل کنند:

یکم: انسانها باید بطور مستمر و در اعمال و رفتارهای خود مقصد آفرینش را در نظر بگیرند توجهات خود را به این موضوع به این موضوع معطوف کنند که مقصدو در محل استقرار دائمی آنها در آخرت است و جهت ورود آن مقصد نهائی خود را آماده کنند.

دوم: توجه به اینکه هم در مقصد آفرینش و هم در جاده منتهی به آن احتیاج به لوازم زندگی دارند یعنی باید برای سکونت در بهشت مسکنی تهیه کنند، طبعاً مسکنی با شرایط متناسب با بهشت! یعنی قصرهای با شکوه بهشتی با اوصاف خاص آنها.

سوم: انسان لازم است اندکی از دارائی و امکانات خود را در دنیا مصرف کند چون هم، زمان زندگی دنیوی خیلی کوتاه است و اصلاً قابل قیاس با زمان زندگی اخروی و ابدیت نیست. دیگر اینکه توجه به تمتعات دنیوی باز دارنده است و مانع حرکت سریع بسوی مقصد و مانع توجه کامل به آن می شود. انسان بدون آموزش های دین توحیدی علم کامل به آثار و خواص اعمال خود ندارد و نسبت به عالم آخرت و نوع زندگی در آنجا بی اطلاع است. دیگر اینکه انسان از شناسائی کامل روح خود ناتوان است، لذا احتیاج به علم خداوند و پیامبران او دارد!و مطابق علم خداوند، روزه گرفتن و اعمال دیگر ماه رمضان مثل قرائت زیاد قرآن و توجه به معانی و معارف و دعاهای زیاد و دعاهای مخصوص، آمادگی لازم را برای ورود به زندگی مطلوب اخروی و بهشت را در انسان ایجاد می کند.

یک جهت از علت ممنوعیت خوردن و آشامیدن در حال روزه هم این است که رزق حقیقی انسان در زندگی بهشتی به او عطا خواهد شد و به آن «رزق کریم» گفته می شود،و تمتعات دنیوی وسیله ادامه حیات و استمرار حرکت بسوی مقصد است، لذا در ماه مهمانی خداوند،آن ذات قدّوس می خواهد با رزق بهشتی و نعمتهای عظیم آن از مهمانانش پذیرائی کند و لازمه بهره مندی مطلوب از نعمتهای بهشتی امساک از رزق دنیوی و اکتفاءبه آن در حد ضرورت و نیاز است.

۱۳۹۷/۳/۸

پاورقی ها:

۱-این حدیث مشهور در منابع زیادی از منابع حدیثی شیعه و اهل سنت آمده است.

۲-غررالحکم و دررالکلم، آمُدی، مؤسسه انتشاراتی امام عصر (علیه السلام)، ص ۵۲۴، حدیث ۶۲۹۶

۳-بحارالانوار، مجلسی، ج ۶۵، ص ۳۷۰

۴ ـ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۳

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن