کلام ایام – ۲۰۷، ماه رمضان و اوصاف آن در کلام رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

بخش ششمhou18056

کلیات

*معیار سنجش ارزش های وجودی انسان و میزان کرامت او کدام است؟!

*تقوا عامل اصلی ورود به بهشت است.

*انسان ها نیاز اجتناب ناپذیر ی به زندگی اجتماعی و روابط با یکدیگر دارند.

*اگر یک مرد از همسرش کراهتی پیدا کرد، چه عاملی می تواند موجب برقراری زندگی آن ها شود؟!

*علت ازدیاد آمار طلاق و از هم پاشیدن خانواده ها در این حد چیست؟!

*علت از بین رفتن تمایل و علاقه اولیه در بین همسران چیست؟!

*اگر یک مرد از زنش کراهت دارد و می خواهد او را طلاق دهد، حق کودکان آن ها برای زندگی کنار مادر و پدر چه می شود؟!

*در جریان از هم پاشیدن یک خانواده علاوه بر فرزندان حقوق افراد دیگری هم ضایع می شود!

*آیا وقتی یک انسان و یا یک خانواده و یا روستای متشکّل از ده خانواده بخواهند جدا از دیگران و بطور مستقل زندگی کنند، می توانند یک بیمارستان یا یک درمانگاه برای خود تأسیس کنند؟!

* * * * * * * * * *

تأثیرات تقوا در زندگی فردی و اجتماعی انسان ها

در مباحث قبلی درباره معنی «تقوا» و ضرورت تقویت و ازدیاد آن در انسان، توضیحاتی داده شد، و گفته شد که ملاک اصلی ارزش انسان ها نسبت به سایر جانداران، همین «تقوا» است. حال در ادامه بحث درباره حکمت روزه گرفتن یا ممنوعیّت خوردن و آشامیدن در حال روزه، عرض می کنیم: طبق نظر قرآن مجید میزان ارزش وجودی انسان و میزان کرامت او به میزان تقوا در وجود او ارتباط دارد. بطوریکه خداوند می فرماید:

  «يا أَيهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ» (الحجرات/۱۳) یعنی: ای کسانیکه ایمان آورده اید، ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را گروه گروه و قبیله قبیله قرار دادیم تا همدیگر را بشناسید، اما در اصل گرامی ترین ]و ارزشمندترین[ شما در نزد پروردگار کسانی هستند که تقوای بیشتری دارند، و خداوند کاملاً دانا و آگاه است. مراد این است که تفکیک انسان ها بصورت اقوام و قبایل و گروه ها و نژادها ملاک ارزشمندی و احترام نمی باشد، بلکه دارای حکمت دیگری است، اما ملاک ارزش و کرامت انسان ها از نظر خداوند، میزان تقوای آن ها است.

باز قبلاً آیاتی از قرآن مجید در مورد تقوا و ارتباط آن با بهشت ذکر شد و حاصل بحث این بود که تقوا عامل اصلی ورود به بهشت است. بنابراین میزان اهمیت و ارزش و ضرورت آن در انسان از همین موضوع آشکار می شود. اما موضوع تقوا جهت دیگری دارد که لازم است در این قسمت مورد بحث قرار بگیرد و آن اینکه علاوه بر موقعیت تقوا در زندگی فردی و شخصی انسان، لازم است نقش آن در روابط بین انسان ها و بطور کلی زندگی اجتماعی هم مورد توجه قرار بگیرد.

انسان ها نیاز اجتناب ناپذیری به زندگی اجتماعی و روابط با یکدیگر دارند. «زندگی اجتماعی و گروهی»، فواید عظیمی برای انسان ها دارد، بطوریکه بدون آن تقریباً زندگی آن ها امکان پذیر نیست و یا توأم با مشقّت ها و سختی ها و محرومیت های زیادی خواهد بود!

در این بخش جهت روشن شدن کامل موضوع، قطعه ای از مقاله ای را از ردیف «درس هائی از نهج البلاغه» عیناً می آوریم و مطالعه کامل آن مقاله را هم توصیه می کنیم.

  «انسان ها از زندگی اجتماعی ناگزیر هستند! یعنی انسان یک موجود اجتماعی است و به داشتن روابط با دیگران و کمک آن ها احتیاج شدیدی دارد. زندگی فردی برای انسانها بدون ارتباط با دیگران و بدون کمک به یکدیگر در جهاتی غیر ممکن و در جهاتی هم با مشقت ها و محرومیت های زیادی همراه خواهد بود. زندگی اجتماعی برای انسان ها دارای فواید عظیمی خواهد بود که بهره برداری از آن فواید در عمده جهات زندگی اجتناب ناپذیر است. جهت ایجاد توجه به این موضوع مثالی ذکر می کنیم :خانواده ای را در نظر می گیریم که از یک مرد و زن و چند فرزند تشکیل یافته است. افراد این خانواده طبعاً برای ادامه زندگی احتیاجاتی خواهند داشت ـ فعلاً با صرف نظر از احتیاج اولیه به ازدواج و زندگی مشترک و توضیحات مربوط به آن ـ افراد این خانواده احتیاج به غذا و آب و مسکن و لباس و امنیت و بهداشت و امثال آن ها دارند. فرضاً این عده قطعه زمینی در اختیار داشته باشند و بتوانند در آن قطعه زمین مسکنی حتی در حد یک آلونک بسازند. در بخشی از آن قطعه زمین هم زراعت کنند و بعضی از مواد عذائی خود را از طریق زراعت در آن زمین بدست آورند و در آن زمین چاهی جهت بدست آوردن آب حفر کنند. آن ها باز برای یک زندگی بسیار ساده توأم با محرومیت ها و مشقت های  زیاد، احتیاج به لوازم و ابزار هائی دارند! طبعاً آنها نمی توانند همه مواد غذائی و پوشاک و حداقل لوازم زندگی مثل چند عدد ظرف و یک چراغ برای روشنائی و بعضی لوازم کشاورزی و امثال آن ها را به تنهائی تهیه کنند و زندگی بسیار ساده ابتدائی آن ها هم  بدون کمک گرفتن از دیگران امکان پذیر نخواهد بود.اما افراد این خانواده اگر با چند خانواده دیگر همکاری کنند و یک جامعه کوچکی را به وجود آورند مثل قریه ای که در آن تعدادی خانواده کنار هم زندگی می کنند، در آن صورت افراد آن جامعه کوچک بعضی از نیازهای خود را به راحتی بر طرف می کنند. بعضی از خانواده ها می توانند به تولید مواد غذائی معینی اشتغال پیدا کنند و بعضی دیگر به تحصیل مواد دیگری بپردازند و یک یا چند نفر عهده دار تولید پوشاک  شوند و یک یا چند نفر ساختن کفش های مورد نیاز افراد آن قریه را بعهده بگیرند و عده ای بصورت نوبتی عهده دار ایجاد امنیت در آن جامعه شوند و کارهائی امثال آنچه ذکر شد. در آن صورت از ناحیه همکاری و همزیستی گروهی از انسان ها ، زندگی برای همه افراد آن جامعه آسان تر و راحت تر خواهد بود و افراد جامعه به فواید بیشتری از ناحیه همکاری و همزیستی خواهند رسید.اگر آن جامعه مثلاً فقط از ده خانواده ، تشکیل شده باشد آن ها آسایش بیشتری نسبت به زندگی در صورت انفرادی قبلی خواهند داشت اما آن ده خانواده بطور عادی نمی توانند یک نیروگاه برای تولید برق و استفاده از مزایای آن تأسیس کنند و لازمه رسیدن به این هدف فرضاً تشکیل یک جامعه از ۵۰ یا ۱۰۰یا ۲۰۰ خانواده است و اگر چنین جامعه ای از این تعداد خانواده، تشکیل شد از فواید و مزایای داشتن یک نیروگاه  برق هم بهره مند خواهد شد.و همچنین وقتی آن قریه بسیار کوچک بود و افراد کمی در آن سکونت داشتند ، در صورت ابتلاء افراد به یک بیماری ناچار خواهند شد او را بصورت  پیاده و یا سواره بر یک مرکبی مثل یک الاغ یا اسب و یا یک گاری از آن قریه به مناطق دیگر ببرند تا پزشکی او را معاینه کند و بیماری او را تشخیص بدهد و به معالجه او اقدام کند. اما وقتی افراد آن جامعه تعداد  بیشتری بودند می توانند به کمک یکدیگر حداقل یک درمانگاه کوچک با یک پزشک و چند نفر همکار در آنجا تأسیس کنند و بعضی از بیماران به آن درمانگاه مراجعه کنند و اما دارو های مورد نیاز خود را لازم است از یک دارو خانه در منطقه ای نزدیک تر به آن قریه تهیه کنند. چون تأسیس یک دارو خانه با چند کارمند در یک قریه متشکل از ۱۰ یا ۲۰ یا ۵۰ خانواده به راحتی امکان پذیر نیست! به همین صورت هر چه تعداد افراد آن جامعه بیشتر شوند امکانات رفاهی بیشتری را می  شود در آنجا مستقر کرد. بطوریکه  می شود در صورت کثرت افراد و خانواده ها در آنجا مدرسه ای دایرکرد  و همچنین بازاری متشکل از چند فروشگاه ـ حداقل ـ جهت تهیه مایحتاج زندگی عادی روز مره ایجاد کرد و اگر خانواده های ساکن آن قریه به چندین هزار بالغ شدند، امکانات و سیعتری و بیشتری برای زندگی در آن جا برقرار خواهد شد مثل یک بیمارستان مجهز با تعدادی پزشک متخصص و مدارس مختلف و یک دانشگاه با تعدادی رشته تحصیلی و تأسیسات صنعتی پیش رفته و کارخانجات و مراکز مجهز خدماتی و امثال آن ها.طبعاً در زندگی اجتماعی بین افراد یک جامعه اختلاف نظرها و اختلاف روش ها و برخوردهائی بین افراد پیش خواهد آمد و بروز اختلاف بین آن ها اجتناب ناپذیر است ! پس بنابراین جهت جلو گیری از  ضایع شدن حقوق بعضی افراد و ایجاد یک زندگی مسالمت آمیز احتیاج به بر قراری قوانینی در آن جامعه! و سازمانی برای اجراء آن قوانین و جلو گیری از تضییع حقوق بعضی از افراد از ناحیه بعضی دیگر خواهد بود! آن جامعه باید توسط افراد معینی اداره شود و آن افراد معین مثل رئیس آن قریه و مجریان قوانین قدرت و امکاناتی در اختیار داشته باشند و طبعاً برقراری آن قوانین و اجرای آنها مستلزم یک سلسله محدویت ها و ممنوعیت هائی خواهد بود! و لازم است افراد آن جامعه آن محدویت ها و ممنوعیت ها را بپذیرند و از بعضی خواسته های خود صرف نظرکنند و لازمه موفقیت در این امر داشتن صبر و تحمل مورد نیاز است.»(۱)

همچنانکه اشاره شد، در زندگی اجتماعی در کنار فواید عظیم آن طبعاً اختلاف نظرها و اصطکاک در منافع و حقوق مشترک بروز خواهد کرد و مشکلاتی برای افراد یک جامعه ایجاد خواهد شد. لذا افراد آن جامعه جهت همزیستی و زندگی مسالمت آمیز و رعایت حقوق دیگران و خودداری از ظلم به یکدیگر و تضییع حقوق دیگران باید آموزش داده شوند و برای آن نوع زندگی پرورش پیدا کنند در این وضعیت داشتن «تقوا» در افراد یک جامعه و بکار بردن آن امری اجتناب ناپذیر است و بطور کلی «تقوا» از ارکان اصلی زندگی اجتماعی و برقراری آن است. و بدون آن این نوع زندگی و رعایت حقوق دیگران و برقراری عدالت و روابط مطلوب بین انسان ها امکان پذیر نمی باشد! اگرچه عده زیادی از انسان ها از این موضوع بسیار مهم در غفلتی قرار می گیرند و به شأن و موقعیت آن توجه لازم را معطوف نمی کنند.

کلام ایام -457، پرده برداری از جمال دین خدا در نهضت عاشورا
بخوانید

لازم به توضیح است که انسان ها حتی اگر از نظر علمی و آموزشی با حقوق دیگران و برقراری روابط عادلانه و منصفانه و کریمانه با آن ها آشنا باشند، صرفاً این نوع علم آن ها را ملتزم به رعایت آن روابط نمی کند! حتی گاهی انسان ها در قلب خود تمایل به رعایت حقوق دیگران پیدا می کنند و در شرایط عادی هم به مقتضای آن تمایل عمل می کنند، اما در شرایط خاص مثل فقر و عصبانیت و نگرانی از حوادث آینده موفق به رعایت اصول اخلاقی شناخته شده (معروف) و خودداری از ظلم و اعمال خلاف (منکر) نمی شوند. بعنوان مثال: اگر بین یک مرد و یک زن ازدواجی برقرار شده و یک واحد اجتماعی کوچکی تشکیل شده است و هر کدام از طرفین این واحد اجتماعی بلحاظ احکام عقلی یا مقتضیّات فرهنگ جامعه و یا دستورات اخلاقی دینی و یا همه آن ها وظایفی را بعهده گرفته اند. ابتدای شروع این زندگی مشترک طرفین بجهت علاقه و محبتی که به یکدیگر داشتند مشکل مهمی در روابط بین آن ها و انجام وظایف خود احساس نمی کردند، اما وقتی به هر علتی اولین اختلاف نظرها پیدا شد و انتقادها از یکدیگر شروع شد و احیاناً کار به مشاجره و برخورد خشن و غیر دوستانه کشید، در آن صورت چه عاملی مانع اهانت آن دو به یکدیگر و رعایت حقوق یکدیگر از جمله احترام متقابل و کرامت همدیگر خواهد شد؟!

اگر به هر علتی یکی از طرفین از دیگری کراهت پیدا کرد، در آن صورت چه عاملی او را وادار به ابراز محبت به همسر و شریک زندگی خود خواهد کرد؟! آیا دوست داشتن یک انسان و در رأس آن ها بستگان نزدیک مثل همسر و فرزند و پدر و مادر و برادر و خواهر، با یک دستور قانونی امکان پذیر است؟ و می شود یک انسان را به دوست داشتن همسرش وادار کرد، بالخصوص وقتی در اثر رفتار نادرست و اهانت و حتی انتقاد طرف مقابل کدورتی به وجود آمده و آن محبت قبلی از بین رفته باشد!!!

باز بعنوان مثال: اگر مردی بعد از چند سال حتی چند ماه زندگی مشترک با همسرش به هر علتی از او کراهت پیدا کرد و دیگر علاقه ای در قلب خود نسبت به او احساس نکرد، مثلاً از ناحیه توجه به یک زن دیگر، در آن صورت چه عاملی می تواند آن مرد را به ابراز محبت به همسرش و رعایت حقوق او و احترام به او و بطور کلی رفتار ملاطفت آمیز با او وادار کند؟!!!

آمارهای موجود، امروزه طلاق بالاتر از هفتاد درصد بین زن و شوهرها در بعضی کشورها و در نتیجه از هم پاشیدن خانواده ها را نشان می دهد و در تعداد زیادی از کشورها آمار طلاق حدود ۵۰% و یا کمی بالاتر از آن است.(۲) در این نوع رفتار چند نکته لازم است مورد توجه قرار بگیرد و آن ها عبارتند از:

۱- چه عاملی این دو انسان را به طرف ازدواج سوق داد و آن ها با هم به تفاهم و توافق اولیه رسیدند و بنای یک خانواده تشکیل یافت؟!

 

۲- چرا آن علاقه قلبی شدید اولیه به یکدیگر از بین رفت و بلکه آن علاقه جای خود را به نفرت از یکدیگر یا نفرت یکی از طرفین از دیگری داد؟!

۳-اگر آن مرد به هر علتی می خواهد همسرش را طلاق دهد و از او جدا شود، آیا احترام او و حقوق او را حفظ خواهد کرد. یعنی اگر یک مرد به همسرش علاقه ای نداشت و یا حتی از او نفرت پیدا کرد و تصمیم گرفت او را طلاق دهد، حق اهانت و بی احترامی به او را هم بعنوان یک انسان دارد؟!

۴-اگر یک مرد فرضاً در کراهت از زنش حق به جانب بود و همسر او در بوجود آمدن  این وضعیت مقصر بود، آیا او حق دارد به وضعیت کودکان بی اعتناء شود، آن یک یا چند کودک احتیاج به مادر و محبت های او دارند و مقصر بودن پدر یا مادر ربطی به آن ها ندارد و این پدر و مادر هستند که بجهت توافق با یکدیگر اقدام به ازدواج کردند و در نتیجه یک یا چند کودک از این ازدواج به وجود آمد، آیا این پدر یا هر دو حق ضایع کردن حقوق کودکان خود را دارند؟

۵-آثار نامطلوب این تصمیم به طلاق و در هم ریختن بنای خانواده منحصر و محدود به طرفین و فرزندان آن ها نمی شود بلکه حقوقی از دیگران هم در این وضعیت به وجود آمده ضایع می شود از جمله حقوق پدر و مادر آن خانم و بستگان دیگر! آیا یک پدر و یک مادر در موافقت خود با پیشنهاد ازدواج یک خواستگار با دخترشان مقصّر بودند؟ آیا یک پدر پیر حق دارد که از ناحیه زندگی دخترش در آسایشی قرار بگیرد و سال های آخر عمر خود را با آرامش و رضایت سپری کند و یا باید نگران آینده دختر خود باشد.

۶-در این تصمیم حق جامعه و فرهنگ برقرار در آن جامعه،چه می شود؟! آیا اقدام به طلاق بین این دو نفر بجهت یک اختلاف عادی، اثر نامطلوبی در بستگان و دوستان و افراد جامعه و جوانان کم تجربه و کم سن ایجاد نخواهد کرد و آن ها از این دو نفر پیروی نخواهند کرد یا حداقل عمل طلاق را که در اصل یک عمل منفوری است (مگر در صورت داشتن عذر موجه) امری عادی و بدون مشکل تلقّی نخواهند کرد؟!

تمامی این مشکلات به موضوع تقوا و عدم آن ارتباط دارد. اگر آن مرد ملتزم تقوا بود با اندک اختلاف بروز یافته تصمیم به طلاق نمی گرفت و همچنین اگر او ملتزم تقوا بود بجهت رعایت حقوق طبیعی کودکان آن بنای مقدس خانواده را تخریب نمی کرد. یا آن زن اگر ملتزم تقوا بود یا کاری نمی کرد که همسرش از او ناراحت شود و یا با ابراز محبت زیاد خشم او را برطرف می کرد حداقل با عذرخواهی از بعضی رفتارهای خود، حتی اگر مقصّر هم نبود!!!

اگر آن مرد از تقوای زیادی بهره مند بود بجهت جلب رضایت خداوند به زندگی با همسرش ادامه می داد و ناراحتی خود را اظهار نمی کرد و بلکه با محبت زیاد به همسرش رفتارهای او را هم تغییر می داد و او از ناحیه این تحمل پاداش عظیمی از پروردگارش دریافت می کرد چون خداوند می فرماید:

«وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيئًا وَيجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيرًا كَثِيرًا» (النساء/۱۹) یعنی: با زنان با شایستگی و خوبی رفتار کنید و اگر از آن ها کراهت داشتید ]خوشتان نیامد[ چه بسا شما از چیزی کراهت دارید، اما خداوند در آن خیر فراوانی قرار داده است. و پیامبر خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم- طلاق را منفورترین عمل حلال شمرده است، یعنی اگر به علتی یک مرد زنش را طلاق دهد، این طلاق عمل حرامی نیست و در شرایط خاص تجویز می شود، اما عملی است منفور!!!

عمل کردن به این دستورات و توصیه ها احتیاج به تقوا دارد یعنی اگر انسان تمایل قلبی هم به اجرای عدالت و خودداری از ظلم و اهانت به دیگران داشته باشد، صِرف این تمایل مشکلات را برطرف نمی کند، بلکه لازم است قدرت روحی او زیاد شود و بتواند در مقابل مشکلات از جمله در حالت خشم بر خودش مسلّط شود و رفتارهای خود را در قلمرو اخلاق دینی و عقل خود قرار دهد.

در تاریخ ملل مختلف و جوامع گوناگون و در رفتارهای انسان ها با یکدیگر حتی افراد یک جامعه و حتی بستگان نزدیک با همدیگر بطور مستمر خشونت ها و ظلم ها و بی عدالتی های زیادی مشاهده می شود. انسان هائی به همدیگر اهانت می کنند و به حقوق یکدیگر تعدّی می کنند و ملتی به محل زندگی ملت دیگر حمله می کند و دست به تخریب زندگی آن ها و کشتن افراد آن ملت و آن مملکت می کنند. حتی کودکان قابل ترحّم هم از این جنگ ها و خشونت ها و غارت حقوق انسان ها معاف نمی شوند. و عامل اصلی جریان یافتن این همه ظلم و خشونت و بی عدالتی، نبود تقوا و یا اندک بودن آن در عده ای از انسان ها است.

روزه گرفتن با رعایت شرایط صحّت و کمال آن، مهمترین عامل ایجاد تقوا در روح انسان و ازدیاد آن سرمایه عظیم می شود. و عدم توجه به خواسته های «نفس طبیعی» و یا کم کردن آن موجب تقویت استعداد روحی انسان برای ورود در فضای امن و مبارک «حیات انسانی» و دریافت لوازم آن زندگی می شود. یعنی به نسبت محرومیّت از خوردن و نوشیدن و سایر لذت های جسمانی، سهم انسان روزه دار از برکات خداوند و دارائی های مورد نیاز در زندگی اخروی بیشتر می شود و به همان نسبت که توجهات انسان به زندگی دنیوی و متاع حقیر و اندک آن کم می شود، تمایل و گرایش به زندگی حقیقی و ورود در بهشت افزایش می یابد.

۱۳۹۷/۳/۶

پاورقی ها:

۱-وب سایت حکمت طریف، «درس هائی از نهج البلاغه- ۱۳»

۲-طبق آمارهای منتشر شده اخیر، آمار طلاق در کشور بلژیک ۷۱% و در ایالات متحده ۵۶% و اغلب کشورهای اروپائی تقریباً بین ۴۰% تا ۵۰% است.

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن