کلام ایام – ۲۱۵، صلح و جنگ در جهت حفاظت از دین خدا

hou18056بخش چهارم

در مقاله قبلی در توضیح و بیان جریان صلح امام حسن مجتبی- علیه السلام- گفته شد که آن حضرت رفتار خودش در موضوع صلح و کنار رفتن از حکومت جامعه و اعتراض شیعیان و طرفدارانش را به موضوع مصاحبت حضرت موسی و حضرت خضر- علیهما السلام- تشبیه فرمود و منظورش این بود که در ورای این رفتار بظاهر زیانبخش، حکمتی وجود دارد و این اقدام منافع بسیار زیادی برای جامعه دینی خواهد داشت و بطور ضمنی از نظرات شریف آن حضرت بر می آمد که منافع فراوان این صلح بعداً آشکار خواهد شد.

امام- علیه السلام- با معترضان به اقدام خود هم بسیار کریمانه و بزرگوارانه برخورد کرد و نارضایتی و انتقاد آن ها را هم تا حدّی موجه جلوه داد، یعنی قصد آن ها در این ابراز نارضایتی و حزن و اندوه آن ها مقبولیّتی داشت. نظر مبارک آن حضرت این بود که چون آن ها منافع آن اقدام را نمی دانند، به آن جهت به او اعتراض می کنند، همچنانکه حضرت موسی- علیه السلام- حکمت کارهای فوق عادی حضرت خضر را نمی دانست، لذا به او اعتراض می کرد.

تشبیه اعتراض مخالفان تصمیم امام- علیه السلام- به رفتار پیامبر خدا یعنی حضرت موسی، بسیار بزرگوارانه و مؤدبانه و حکیمانه بود. یعنی امام- علیه السلام- به حزن انگیز بودن آن اقدام و زیان آور بودن آن از جهتی اذعان داشت و از افراد ناراضی هم به اندازه قدرت درک عادی آن ها انتظار داشت اما بصیرت مقام امامت و آینده نگری و وسعت فضای ادراکی او موضوع دیگری است.

در مقاله قبلی در مقام بیان تحلیلی موضوع صلح به چند نکته اشاره شد و در این بخش چند نکته دیگر را در ادامه آن بحث و به دنبال نکات قبلی ذکر می کنیم:

۴-علوم و معارف دین توحیدی در اصل مشتمل بر فواید و برکات بی پایانی است. اما این فواید و برکات در سطوح و مراتب مختلفی در فضای زندگی انسان ها جریان می یابد. در ورای ظواهر معارف دینی و احکام آن حکمت ها و فوایدی وجود دارد که در توجه سطحی و اولیه و برای بعضی از افراد آشکار نمی شود! لذا برای درک این حکمت ها و رسیدن به آن فواید عظیم لازم است در معارف دینی تعمّق بعمل آید و تحقیقات علمی مستمری انجام بگیرد و در این زمینه دانشمندان و پژوهشگران نقش مهمی خواهند داشت. جوامع دینی هم لازم است امکانات تحقیقی و پژوهشی و فرصت های لازم را در اختیار دانشمندان قرار دهند و آن ها را در این فعالیت پرفایده و پرثمر یاری کنند.

اما بالاتر از این، موضوع رهبری علمی و اجتماعی وجود مبارک رسول خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم- و رهبران آسمانی و حجت های پروردگار عالمیان و موقعیت علمی اختصاصی و قدرت ادراکی و بصیرت فوق عادی آن ها است. یعنی صاحبان مقام عصمت به مراتب برتری از علوم و معارف دین توحیدی دسترسی دارند که اختصاص به خود آن ذوات مقدسه دارد. این موضوع برای کسانیکه اهل تدبّر در قرآن هستند، قطعی و یقینی است و دیگران هم می توانند با اندکی تدبّر در آیات قرآن و سخنان رهبران آسمانی با این حقیقت آشنا شوند.

مخالفان دین خدا از یک نظر به دو گروه تقسیم می شوند، گروه اول کسانی هستند که با اصل دین خدا مخالفت دارند و در فکر انهدام ارکان و پایه های اصلی آن می باشند. این گروه در زمان حیات رسول خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم- عمدتاً همان مشرکان و کفار منطقه جزیرة العرب بودند که مرکزیت آن ها در شهر مکه قرار داشت و علیه دین خدا و پیامبر خاتم- صلّی الله علیه و آله و سلّم- جنگ های زیادی راه انداختند به خواسته های خود نرسیدند و سرانجام شکست خوردند و در مقابل طرفداران رو به ازدیاد دین خدا عقب نشینی کردند و تسلیم شدند و بعد از مشرکان عرب حکومت قدرتمند روم به قصد نابودی دین خدا جنگ هائی با مسلمین به راه انداخت و آن ها هم با وجود قدرت عظیم نظامی خود موفق به انهدام ارکان دین خدا نشدند.

اما گروه دوم کسانی بودند که با اصل دین خدا مخالفتی نداشتند و بلکه ظاهراً آن را پذیرفته بودند و از بعضی فوایدش هم بهره مند می شدند، اما آنها معارف دین خدا را با جهل خود می آمیختند و بصورتی مطابق هواهای نفسانی خود در می آوردند. و در آن صورت پوششی از جهل روی حقایق آن را می گرفت. البته این مشکل اختصاص به دین آسمانی ندارد، بلکه هر فضیلت و هر کمال و هر علمی وقتی دست افراد جاهل می افتد و بالخصوص وقتی افراد جاهل در جامعه زیاد باشند، از این جهت دچار آسیب ها می شود.

مخالفان دین خدا از گروه دوم عمدتاً در داخل جامعه دینی بوده اند و پای بندی ظاهری آنها به اصل دین خدا عامل فریب عده زیادی از انسان ها حتی عامل فریب خود آنها هم بوده است! و خطر این گروه از مخالفان از گروه اول بیشتر بوده. و اکنون هم آنها در فضای وسیع جوامع دینی مستقر هستند، و دین خدا بیش از همه از ناحیه این گروه جاهل و گاهی مغرض آسیب دیده است.

ظلم این گروه به انسان ها در جلوگیری از آشنائی آنها با حقایق دین آسمانی بیش از حد محاسبه است و جهل نفوذ یافته در ذهن این گروه فاجعه ها آفریده است و گاهی دو گروه از افراد جامعه دینی را بجان هم انداخته و در نتیجه کسانی که منافع مشترک فراوانی با یکدیگر داشتند با هم جنگیده و یکدیگر را به قتل رسانده اند.

در این بخش جهت روشن شدن بیشتر موضوع بخشی از مقاله ای را که قبلاً درباره سیره شریف امیرالمؤمنین علی- علیه السلام- نوشته شد، می آوریم:

«نقل شده است که روزی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جمع بعضی از اصحاب خود فرمود:

«إِنَّ مِنْكُمْ مَنْ يُقَاتِلُ عَلَى تَأْوِيلِ هَذَا الْقُرْآنِ كَمَا قَاتَلْتُ عَلَى تَنْزِيلِهِ»(۱) یعنی از بین شما کسی است که برای «تأویل» قرآن خواهد جنگید، همچنانکه من بر تنزیل آن جنگیدم. وقتی آن حضرت این کلام را بیان فرمود، اصحاب حاضر در مجلس سؤال کردند، شخص مورد نظر او چه کسی است؟ آن بزرگوار به امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) اشاره فرمود. در سخنان دیگری هم از ائمه معصومین (علیهم السلام) موضوع جنگ آن حضرت جهت تأویل قرآن ذکر شده است، از جمله امام صادق (علیه السلام) در «دعای ندبه» می فرماید:

«وَ يُقَاتِلُ عَلَى التَّأْوِيلِ وَ لا تَأْخُذُهُ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لائِمٍ» یعنی او ]امیرالمؤمنین علی علیه السلام[ برای تأویل قرآن مبارزه می کرد، و در راه خدا ملامت کننده ای او را باز نمی داشت. در این کلام شریف بطور ضمنی کلامی از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) همان کلام مورد بحث، و در قسمت دوم آیه ای از قرآن مورد اشاره قرار گرفته است. آیه مورد نظر آیه ۵۴ از سوره مائده است. که فرمود:

«يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يحِبُّهُمْ وَيحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يؤْتِيهِ مَنْ يشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» در بین مفسران مشهور است که مورد نزول آیه، وجود مبارک امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است. طبعاً آن حضرت افضل مصادیق این آیه می باشد و در سیره شریفش اوصاف ذکر شده در آیه مثل دوست داشتن خدا و رفتار نرم و محبت آمیز با مؤمنان و سختگیری با کافران و مقاومت در مقابل آن ها و جهاد مستمر در راه خدا و بی اعتنائی به ملامت ملامتگران و نترسیدن از آن ها کاملاً آشکار بود.

در این مقاله وارد بحث و گفتگو در معنای مفصل «تأویل» و در مقابل آن «تنزیل» و بررسی نظرات گوناگون مفسران و اختلاف نظر آن ها نمی شوم و فقط اشاره ای می کنیم به اینکه منظور از «تنزیل» در این کلام رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ظواهر قرآن و اصل آن و معنای ظاهری الفاظ آن است. و منظور از «تأویل قرآن» حقایق رفیع و عمیق و سطوح برتر از معارف آن است. و بطور کلی تأویل قرآن از سنخ لفظ و معنا نیست، بلکه حقایقی است که الفاظ آیات صورت تنزیل یافته از آن می باشند.(۲)

منظور رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در کلام شریفش این بود که خود آن حضرت برای استقرار اصل قرآن و ظواهر و معانی اولیه آن در سطح جامعه دینی جنگید و مخالفان توحید و وحی و پیامبران خدا و کتاب های آسمانی را شکست داد. اما بعداً کسانی ظهور خواهند کرد که بر حسب ظاهر اصل قرآن را قبول دارند و خود را پیرو دین خدا می دانند، اما هواهای نفسانی خود و رهبران جاهل و مفرض خود را پیروی می کنند و اعمال ضد دینی را بعنوان رفتار دینی بر دیگران تحمیل می کنند. یعنی صورت تقلّبی از دین ساخته اند و آن را بنام دین ترویج می کنند.

رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیشگوئی فرمود که امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) با این گروه ها خواهد جنگید. و این پیشگوئی در زمان حکومت ظاهری آن حضرت تحقّق پیدا کرد و آن حضرت با سه گروه «ناکثین» و «قاسطین» و «مارقین» جنگید و چهره جمیل و حقیقی دین خدا را بجای چهره مخدوش و تقلبی آن به عالمیان نشان داد، و سرانجام هم در همین جهت و جهاد در راه خدا به مقام شهادت رسید.

در اواخر عمر مبارک رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دین خدا در منطقه عربستان و بعضی مناطق همجوار با قدرت تمام استقرار یافت، علاوه بر آن، شهرت قابل توجهی هم در بلاد مختلف و در بخش وسیعی از جهان آن روز پیدا کرد! سلطه فرهنگی دین توحیدی گسترش زیادی پیدا کرد، بطوریکه مردم گروه گروه و با اشتیاق بسوی آن روی آوردند و وارد فضای نورانی آن شدند. بطوریکه خداوند می فرماید:

  «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ —  إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ — وَرَأَيتَ النَّاسَ يدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا– فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا»

اما بعد از این مرحله بلحاظ اینکه در اخلاق دینی انسان ها به صِرف اظهار اسلام، عضو جامعه دینی محسوب می شوند – حتی اگر این اظهار اسلام بر حسب واقع دروغی و مصلحتی بوده باشد – این وضعیت موجب بروز یک سلسله مشکلات و نابسامانی ها در جامعه دینی شد و این مشکل در اصل اجتناب ناپذیر است اما راه حل های عملی و مؤثری برای آن وجود دارد. البته مراد این نیست که این مشکل قابل پیش بینی نمی باشد و یا نسبت به آن غفلتی در کار بوده است، نه بلکه در اصل این موضوع از کمالات و فضائل ارز ش های دین خدا می باشد. یعنی قبول عضویت فردی که صرفاً به ظاهر اظهار اسلام کرده است، حتی برای یک مصلحت سیاسی توضیح اینکه در اخلاق دینی شخصیت اخلاقی انسان ها مورد توجه و احترام زیادی قرار می گیرد. و باصطلاح به انسان هاو شخصیت آن ها بها داده می شود. لذا وقتی کسی ادعای اسلام کرد به او گفته نمی شود که تو دروغ می گوئی!  و یا ادعای خود را ثابت کن و امثال آن ها!

از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است که به پیروانش فرمود: اگر نیزه شما به اندازه چهار انگشت با سینه دشمن فاصله داشت اگر در همین حال او گفت «لا اله الّا الله» نیزه خود را برگردانید و به او نزنید منظور آن حضرت این بود که از کشتن او صرفنظر کنید. اصحاب گفتند: اگر چه از روی ترس از مرگ این عبارت را به زبان آورده باشد آن حضرت فرمود: اگر چه!!! یعنی اگر صرفاً به قصد نجات از کشته شدن این عبارت را به زبان آورده باشد باز هم نباید او را بکشید.

از جهت دیگر این اخلاق دینی منشأ فواید زیادی است و آن اینکه وقتی یک انسان به راحتی و با صِرف ادعای اسلام، عضو جامعه دینی محسوب شد، او می تواند از این طریق وارد جامعه دینی شود و در مسیر رفتارهای کریمانه پیروان دین آسمانی و جاذبه آیات قرآن و علوم منتشر شده در فضای جامعه دینی قرار بگیرد و در صورت تمایل به صورت حقیقی دین خدا ایمان بیاورند.

منظور این است که این اخلاق دینی یعنی پذیرش انسان ها به صِرف ادعای اسلام، فواید و آثار اخلاقی ارزشمند زیادی دارد، اما مثل هر شئی ارزشمندی مورد سوء استفاده هم قرار می گیرد و در ساختن صورت تقلبی از دین از آن بهره برداری هم می کنند.

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در دوره امامت خود یعنی از روز رحلت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تا روز شهادت خود حتی آخرین ساعت عمرش در جهت نشان دادن چهره حقیقی و با شکوه دین خدا تلاش کرد و با تبهکاران و دروغگویان و ظالمان و سازندگان دین تقلبی مبارزه کرد.

آن بزرگوار با رفتارها ی کریمانه و تحمل سختی ها و مشقّت ها و با مراتب برتر از علوم وحی و با کلام و سخن خود چهره تبهکاران و منافقان و دین سازان دروغگو را به جهانیان نشان داد و سرانجام در مسیر همین جهاد مقدس به مقام رفیع شهادت رسید. و چقدر مناسب است که آن بزرگوار شهید تأویل قرآن نامیده شود.»(۳)

مشکل بزرگ امام حسن مجتبی- علیه السلام- هم در دوره امامتش همین بود. بطوریکه جامعه دینی در اثر یاغیگری معاویه که بعنوان امیر منطقه شامات از طرف حکومت قبلی منصوب شده بود، دچار بحران عظیمی شد. معاویه در آن منطقه قدرت نظامی زیادی پیدا کرده بود، بطوریکه وقتی حکومت جامعه دینی در اختیار امیرالمؤمنین علی- علیه السلام- قرار گرفت معاویه شروع به یاغیگری کرد و سپاهی را برای جنگ با حکومت مرکزی و امیرالمؤمنین علی- علیه السلام- بسیج کرد. مردم شامات تازه با اصل دین خدا آشنا شده بودند و به راحتی فریب آن مکّار مشهور تاریخ را خوردند. معاویه فعالیت های ضدّ دینی خود را تحت پوشش احکام دینی انجام می داد و مردم آن منطقه برده های فکری حکومت او بودند. و تمامی خواسته های او را اجراء می کردند. او یک صورت تقلّبی از دین خدا ساخته بود و از جهل عامه مردم برای اهداف سیاسی خود بهره می برد.

مشکل به وجود آمده بعد از شهادت امیرالمؤمنین علی- علیه السلام- با ابعاد وسیعتر به حکومت امام حسن مجتبی- علیه السلام- منتقل شد.

امام- علیه السلام- در وضعیتی بحرانی قرار گرفته بود. ادامه جنگ با سپاه یاغی معاویه نتیجه ای جز شکست حکومت مرکزی و مردم سست خسته شده از جنگ و پیروزی نظامی یاغیان و تضعیف جامعه دینی نداشت! و در صورت ادامه جنگ و پیروزی نظامی معاویه، خطر انهدام اساس دین خدا شیوع می یافت و خطر حمله ارتش قدرتمند روم به جامعه اسلامی، تشدید می شد. لذا امام- علیه السلام- مصلحت را در آن دید که از جنگ منصرف شود و به فعالیت فرهنگی در دفاع از دین خدا و تقویت آن اکتفاء کند.

در بعضی از مقالات قبلی تحلیلی از اقدام امام حسن- علیه السلام- درباره صلح با معاویه بعمل آمد و در این مقاله جهت تکمیل بحث موردنظر قطعه ای از آن مقاله را نقل می کنیم:

کلام ایام تاریخی ـ 546، ماه رجب و روزهای پرفضیلت و تاریخی آن
بخوانید

« 1- تأسیس حکومت کامل دینی احتیاج به زمینه های فرهنگی و اجتماعی مناسبی دارد و این زمینه در زمان امامت امام حسن مجتبی (علیه السلام) در جامعه وجود نداشت. همچنان که شرایط مساعد برای ئأسیس این نوع حکومت در زمان بعد از قتل عثمان در جامعه اسلامی از بین رفته بود. یعنی در طول دوره حکومت سه خلیفه اول و در آن بیست و پنج سال که از رحلت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گذشته بود زمینه حکومت دینی در جامعه از بین رفته بود، و برای همین هم وقتی مردم به امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) روی آوردند و از آن حضرت تقاضا کردند که حکومت جامعه را بپذیرد، آن حضرت خودداری می کرد، تا اینکه اصرار و سماجت عموم مردم در این زمینه تکلیف دیگری برای آن حضرت بوجود آورد و او ناچار به پذیرش حکومت شد.

حکومت دینی باید با پذیرش عمومی مردم، حداقل با پذیرش عده تأثیر گذار برقرار شود و اگر این نوع حکومت از ناحیه قوه قهریه و یا فعالیت نظامی تأسیس شود، دین خدا و معارف آن در نظر مردم قداست خود را از دست خواهد داد! و در آن صورت جاذبه های آسمانی آن از بین خواهد رفت، و امام معصوم (علیه السلام) این وضعیت را برای دین خدا و پیروان آن مناسب نمی داند و به چنین وضعیتی راضی نمی شود.

۲-مردم زمان امام حسن (علیه السلام) از جنگ های زمان امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) خسته شده بودند، اگرچه اهمال خود آن ها و بی اعتنائی آن ها نسبت به وظایف اجتماعی خود، آن جنگ ها را طولانی کرده بود، اما در هر صورت جنگ هائی از طرف گروهی منافق به حکومت آن حضرت و پیروانش تحمیل شده بود و لازم بود با جدیّت مردم و اطاعت کامل از مقام امامت، آن فتنه ها دفع شود، اما سستی مردم در اطاعت از امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) و فریب خوردن آن ها از منافقان و حاکم شدن فرهنگ ناشی از رفتار دستگاه های خلافت در جامعه و آمیخته شدن فرهنگ حقیقی دینی با فرهنگ حکومتی، عامل تضعیف روحیه مردم و تقویت منافقین، اعم از اصحاب جنگ جمل و صفین و نهروان شده بود.

ادامه جنگ در چنین وضعیتی نتیجه ای جز کشته شدن عده زیادی از افراد جامعه و تضعیف مجموع جامعه دینی و پیدا شدن زمینه مساعد برای دشمنان دین خدا بالخصوص ارتش قدرتمند روم برای حمله به جامعه اسلامی، نمی توانست داشته باشد.

۳-اگر در جامعه دینی وضعیت خاصی برقرار شود که در آن وضعیت امکان برقراری نظام کامل دینی از بین برود، وظیفه حجت پروردگار و رهبر آسمانی و پیروان دین توحیدی، حفاظت و مراقبت از اساس دین است. در این صورت با بقای ظواهر دین خدا و اساس آن و برقراری کتاب خدا و حداقل بعضی از احکام آن، می شود فرصت راهیابی عده ای متفکر و دانشمند به عمق معارف دینی و انتشار علوم آن ها را ایجاد کرد، حتی اگر در آن زمان هم این فرصت حاصل نشد، امکان دارد برای آیندگان و زمان های بعدی چنین مجالی را ایجاد کرد. اما در غیر این صورت امکان دارد اساس دین خدا و همه معارف آن بطور کلی از ناحیه فعالیت های دشمنان و جنگ هائی که ایجاد می کنند از بین برود.

۴-اکثر افراد جامعه اسلامی در زمان امامت امام حسن مجتبی (علیه السلام) پیرو و تابع رؤسای قبائل و افراد سرشناس جامعه بودند، یعنی آن استقلال فکری شکوهمندی که در اثر تعالیم پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جامعه اسلامی بوجود آمده بود، در زمان بعد از رحلت آن حضرت و بیست و پنج سال حکومت سه خلیفه اول از بین رفته بود. وضع فکری مردم به وضعی شبیه آنچه در زمان جاهلیت برقرار بود، برگشته بود. در چنان وضعیتی با خریدن و تحت تأثیر قرار دادن یک رئیس قبیله می شد رأی و نظر تمام افراد یک قبیله را در اختیار گرفت. در این وضعیت یأس آور، مکّاریهای معاویه در افکار مردم کاملاً مؤثر واقع می شد، بطوریکه عده ای از رؤسای قبائل به معاویه نامه نوشتند و اظهار اطاعت از او کردند، در وقتی که او یک یاغی بود و امام حسن مجتبی (علیه السلام) از طریق شرعی و قانونی حکومت جامعه را به عهده داشت. آن ها در نامه های خود به معاویه نوشتند که اگر او به عراق بیاید آن ها حاضرند امام (علیه السلام) را یا غفلتاً بکشند، یا او را بازداشت کرده و به معاویه تحویل دهند!!!

اکثر مردم جامعه هم- بطوریکه ذکر شد- پیرو و تابع محض رؤسا و بزرگان خود بودند. حال در چنین وضعیتی ادامه جنگ و کشته شدن بی حاصل گروه هائی از مردم چه دردی را دوا می کرد. این کار جز تقویت معاویه و پیروان نادان و فریب خورده او و تضعیف دین توحیدی نتیجه دیگری نداشت.

۵-بطوریکه گفته شد تأسیس حکومت دینی احتیاج به زمینه های فرهنگی و فکری دارد، و امام حسن (علیه السلام) امکان داشت در فرصت بدست آمده از قطع جنگ امکانات خود را برای ایجاد چنین زمینه ای بکار بگیرد و در این زمینه فعالیت کند و شخصیت های علمی و فکری و اخلاقی جامعه یعنی آن عده قلیل از پیروان خود و دوستداران خاندان رسالت را، برای این منظور بکار بگیرد، همان افرادی که با قطع جنگ از کشته شدن آن ها جلوگیری کرد.

۶-معاویه آن سیاستمدار مکار اگر در ادامه جنگ به امام حسن (علیه السلام) مسلّط می شد و او را بازداشت می کرد، به جهت ملاحظات سیاسی و نیت ضدّ دینی خود، هرگز اقدام به کشتن آن حضرت نمی کرد، بلکه بعد از تخریب شخصیت او و اهانت های زیاد نسبت به او و پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورتی مزورانه و منافقانه او را آزاد می کرد و باصطلاح می بخشید! از این طریق و احترام ظاهری به پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با بخشیدن فرزند او، نفاق و تبهکاری خود را برای همیشه پنهان می کرد. و این خود یک فاجعه زیانباری بود، و اگر چنین وضعیتی پیش می آمد، تمام عزت و شکوه و جلال مقام امامت از بین می رفت، و بعداً می توانست با دسیسه ها و توطئه های سیاسی بصورتی پنهانی آن حضرت را به قتل می رساند، مثلاً از طریق مسموم کردن، همچنان که سرانجام دست به چنین اقدامی زد!

۷-در زمان حیات رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) حقیقت دین توحیدی و علوم و معارف آن در زیباترین و باشکوه ترین صورت ها تجلّی کرد و گروه های زیادی از مردم منطقه ظهور آن حضرت، با علاقه و اشتیاق قلبی به سوی دین خدا روی آوردند. اما آن تجلّیات در جهات محدودی جریان یافت! و لازم بود در زمان امامت جانشینان حقیقی آن حضرت یعنی ذوات مقدسه معصومین (علیهم السلام) جلوه های دیگری از آن تحقّق یابد. به عنوان مثال: در زمان نبوت و رسالت آن حضرت بعد از هجرت، جنگ های زیادی واقع شد و آن وجود گرامی که رحمتی از ناحیه خدا برای عالمیان بود بیشتر عمر خود را در این دوره صرف دفاع از اساس دین توحیدی کرد و جلو شکسته شدن ارکان آن را گرفت. آن جنگ ها را دشمنان دین خدا و بت پرستان و سایر تبهکاران به قصد نابودی دین خدا و کشتن پیروان آن به راه انداختند. اما سرانجام از ناحیه شجاعت و همت و استقامت و مدیریت خود وجود گرامی پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و قهرمانان شجاع از پیروان دین خدا، همه دشمنان شکست خورده و پراکنده شدند. و دین خدا از خطر سقوط نجات یافت.

در آن حوادث و آن جنگ ها عمدتاً شجاعت و صلابت و قدرت روحی پیروان دین خدا و در محدوده ای رأفت و رحمت آن ها که حاکی از تأثیرات آموزش های دینی بود تجلّی کرد. اما لازم بود در زمان های بعدی رأفت و نوعدوستی و صلح طلبی و عوامل رفاه و آسایش هم تجلّی کامل بیابد. لذا ضرورت داشت جانشینان حقیقی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این جهات دیگر را هم با اعمال و رفتار خود برای مردم دنیا آشکار کنند، چون چنین فرصتی به لحاظ شرایط زمانی برای خود آن حضرت پیش نیامد –  مگر در محدوده کوچکی – لازم بود صلح طلبی و رأفت پیروان دین توحیدی و تمایل به کمک به انسان ها  که از معارف همان دین است، برای جهانیان آشکار شود. و این مطلوب در طول زمان های بعدی امکان تحقّق داشت.»(۴)

در پایان این مقاله بعنوان خلاصه و نتیجه مباحث و تکمیل آن ها به چند نکته اشاره ای می کنیم:

الف: کمالات دین آسمانی در جهات گوناگونی تجلّی می یابد و شجاعت در جنگ ها و قدرت نظامی و دفع دشمن با قوه قهریّه یکی از آن تجلّیات است.

ب: تحمل سختی ها و صرف نظر کردن از حق خود جهت ایجاد آرامش در جامعه و آسایش در زندگی انسان ها یکی دیگر از آن تجلّیات است و مقام آن پائین تر از شجاعت در جنگ ها و فداکاری ها در جهت پیروزی بر دشمن پائین تر نیست! و رفتار امیرالمؤمنین علی- علیه السلام- در این جهت و قهرمانی آشکار او در تحمل حادثه غصب حق حکومتش مثل قهرمانی بی نظیر او در میدان های جنگی بود.

ج: رسیدن به فواید و منافع عظیم و گسترده و گوناگون معارف دینی مستلزم برقراری اصل نظام دینی در جوامع انسانی است. و اگر اصل نظام دینی منهدم شود یا آسیب شدید ببیند، دیگر چنین فرصتی پیش نخواهد آمد. گاهی در دوره امامت یکی از آن بزرگواران وضعیتی در جامعه دینی استقرار می یافت که اصل دین و نظام آن به خطر می افتاد، مثل زمان بعد از رحلت رسول اکرم- صلّی الله علیه و آله و سلّم- و شروع دوره امامت امیرالمؤمنین علی- علیه السلام- و حادثه غصب خلافت. طبعاً در چنان شرایطی امام معصوم و حجت خدا- حفاظت از اصل دین و نظام آن را به عهده می گیرد و مانع انهدام آن می شود، و در آن صورت اصل دین برقرار می ماند و کتاب آسمانی در اختیار مردم قرار می گیرد و بعضی از آثار و برکات آن در بین مردم جریان می یابد، تا در زمان های بعدی و شرایط مناسب کمالات بیشتری از آن ظهور یابد و بین مردم منتشر شود.

د: انسان ها ذاتاً و فطرتاً صلح دوست هستند، و احکام و اخلاق دینی هم انسان ها را به صلح و آرامش دعوت می کند. لذا رفتارهای صلح آمیز پیامبران خدا و جانشینان پیامبر خاتم- صلّی الله علیه و آله و سلّم- یعنی امام معصوم- علیهم السلام جاذبه زیادی در قلوب انسان ها ایجاد می کند. و اگر آن بزرگواران ناچار نمی شدند و مورد حمله دشمنان قرار نمی گرفتند و یا مردم تحت فشارها و ظلم های حکومت ها قرار نداشتند، آن ها اقدام به جنگ نمی کردند.

جنگ در نظام دین توحیدی به منظور دفاع از حقوق انسان ها و دفع ظلم از آن ها تجویز می شود و وقتی جنگی این آثار و ثمرات را نداشته باشد، راه انداختن و یا ادامه آن کار معقول و مشروعی نخواهد بود.

ه: مطلب آخر اینکه امام حسن مجتبی- علیه السلام- به فواید عظیمی در مورد آن صلح اشاره فرمود و بخشی از آن فواید عظیم همان بود که عرض شد و اما بخش بسیار مهم آن می تواند امروزه در دفاع از حریم دین حقیقی تجلّی یابد. توضیح اینکه در زمان ما گروهی سیاستمدار مخالف دین خدا به هر علتی اقدام به تخریب کمالات و ارزش های دین خدا کرده اند و در این جهت گروه های سیاسی تبهکاری را آموزش داده و مسلّح کرده اند و اعمال جنایتکارانه آن گروه را بعنوان رفتار دینی معرفی می کنند. این گروه های سیاسی تبهکار دست به هر جنایتی می زنند در حدّی که بعضی از جنایات آن ها در تمام تاریخ حیات انسان ها سابقه نداشته و سیاستمداران ضدّ دین در جهت اهداف سیاسی خود از این وضعیت بهره برداری می کنند طبعاً در چنین شرایطی انتشار سیره صلح طلبانه رسول خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم- و امیرالمؤمنین و همه امامان معصوم- علیهم السلام- و آشنا کردن مردم با آن رفتارها، می تواند این نوع دروغ ها و حیله ها و مکرهای سیاسی را خنثی یا کم اثر کند. و صورت حقیقی و جاذب دین خدا را به انسان ها نشان بدهد. حتی بر عکس تصور عده ای که از سطحی نگری و عدم تدبّر در حوادث تاریخی، نشأت گرفته، وجود مبارک حضرت سیدالشهداء امام حسین- علیه السلام- هم، همان روش صلح طلبانه جدّ بزرگوارش رسول خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم- و پدر قهرمان و شجاع خود و همچنین برادر بزرگوار و شجاع خود امام حسن مجتبی- سلام الله علیهم- را به کار می بست و آشکارترین دلیل این ادّعا تحمل حکومت غاصبانه معاویه در طول دوره امامت آن حضرت بود. یعنی او هم مثل برادر بزرگوارش ده سال- در دوره امامت خود- حکومت معاویه را ناچار تحمل کرد و فقط به فعالیت های آموزشی و علمی و اخلاقی در معرفی دین خدا اکتفاء کرد. اما وقتی شرایط جامعه عوض و شخص پلید فاسقی بنام یزید حکومت جامعه را بدست گرفت که هیچ التزامی به رعایت احکام دینی، حتی بصورت ظاهر هم نداشت و اصل دین خدا در معرض خطر انهدام قرار گرفت، آن بزرگوار قیام کرد و در تمام مراحل آن قیام هم روش صلح آمیز و فعالیت برای جلوگیری از جنگ آشکار بود.

اما حاکم غاصب و پلید جامعه از آن حضرت می خواست که حکومت او را بعنوان حکومت دینی تایید کند و باصطلاح با او بیعت کند و آن چیزی نبود که امام حسین ـ علیه السلام ـ بپذیرد و در مقابل این خواسته حکومت تسلیم شود.

در مجموع  فعالیت های اصلی همه امامان معصوم (علیهم السلام) در جهت حفاظت از دین خدا و جلوگیری از تخریب آن انجام می گرفت. و وقتی که امکان تشکیل حکومت دینی به رهبری یک امام معصوم امکان پذیر نبود. آن بزرگواران از حکومت فاصله می گرفتند و به فعالیت های فرهنگی و آموزشی در حد امکان می پرداختند ! و در حقیقت چه اقدام آنها جهت برقراری حکومت دینی و چه انصراف از آن و همچنین صلح و یا جنگ آنها بطور کلی برای حفاظت از دین خدا و ارائه چهره  حقیقی آن برای انسانها بود.

۱۳۹۷/۳/۲۰

پاورقی ها:

۱-این حدیث شریف در منابع متعددی از شیعه و اهل سنت نقل شده است.

۲-علامه طباطبائی (ره) در تفسیر المیزان آیه هفتم از سوره آل عمران و همچنین در کتاب «قرآن در اسلام» بحث قرآنی مفصل و بسیار دقیقی در معنای کلمه «تأویل» طرح کرده است، علاقه مندان به بحث در این زمینه، می توانند به آن مراجعه کنند.

۳-وب سایت «حکمت طریف»- کلام ایام- ۱۴۳، «امیرالمؤمنین علی- علیه السلام- شهید تأویل قرآن کریم»

۴-همان، کلام ایام- ۱۱۰، «حادثه شهادت امام حسن مجتبی- علیه السلام»، (بخش سوم)

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن