۲۷-چرا در قرآن دستور قتل مشرکان و کافران داده شده است؟

imagesسؤال: چرا در قرآن بارها دستور قتل مشرکین و کافرین داده شده تا آنجا که گفته: «واقتُلُوهُم حَیثُ ثَقِِِِفتُمُوهُم» «بکشید آنها را هر جا که آنها را یافتید» (بقره، ۱۹۱/۲) آیا این دستور قرآن ، ترویج خشونت و تروریسم نیست؟

پاسخ:

كسي كه اندك آشنايي با معارف دين توحيدي داشته باشد، به‌خوبي متوجه مي‌شود كه خشونت در اخلاق ديني جايي براي خود ندارد و در اين نظام اخلاقي مؤمنان به مهرباني و رأفت با انسان‌ها دعوت شده‌اند و احترام به حقوق انسان‌ها يكي از اركان اين نظام اخلاقي را تشكيل مي‌دهد به‌طوري‌كه در قرآن كريم آمده است: «…وَالصُّلْحُ خَيْرٌ…» (نساء، ۱۲۸/۴) يعني صلح بهتر است. روش پيامبر اكرم(ص) اين بود كه در جنگ‌هايي كه دشمنان دين عليه مسلمين راه می‌انداختند از طرق مختلف سعي مي‌كرد جلوي جنگ را بگيرد و كار به صلح بكشد، حتي با به خطر انداختن وجود شريف خود.

اما گر بنا باشد گروهي از انسان‌ها به‌نام مشركان اقدام به جنگ و سلب آسايش از انسان‌ها بكنند و جوامع انساني را به آشوب بكشان ند و اقدام به قتل انسان‌ها بكنند با آن‌ها چه‌كار بايد كرد؟! عقلاي عالم در اين چنين موارد چه روشي را در پيش مي‌گيرند؟! آيا عاقلانه است كه عده‌اي تبهكار آدم‌كش را آزاد گذاشت تا به هر نحوي که مي‌خواهند اقدام به ايجاد اغتشاش و جنگ و قتل و غارت انسان‌ها كنند؟ آن موقع چه كسي بايد از حقوق انسان‌هاي ضعيف و زنان و كودكان دفاع كند؟

مسلماً جنگ پديده‌اي نامطلوب و از بين‌برنده آسايش و حقوق انسان‌ها و برهم‌زنندة نظام اجتماعات بشري و نابودكنندة انسان‌ها و وسايل زندگي آن‌ها و طبعاً اين پديده در اخلاق ديني پديدة نامطلوب و منفوري تلقي مي‌شود. اما اين اوصاف در مورد جنگ هجومي و شروع‌كنندة جنگ صدق مي‌كند، نه در مورد دفاع از حقوق خود و ديگر انسان‌ها. طبعاً به همان علت كه جنگ هجومي و اوليه رفتاري است منفور و نامطلوب، در مقابل جنگ دفاعي عملي است با عظمت و قداست و ضروري براي ادامة زندگي انسان‌ها و تأمين آسايش آن‌ها. البته اگر به طرق ديگري بشود انسان‌هاي تبهكار و ظالم را از تبهكاري و ظلم بازداشت و آن‌ها را اصلاح كرد، كه خيلي مطلوب است، اما اگر اقدامات ديگر نتوانست انسان‌ها را از ظلم به يكديگر منصرف كند، آن موقع راهي جز جنگ دفاعي باقي نمي‌ماند. اين نوع جنگ از روي ناچاري است و اين مشركان هستند كه در اصل باعث آن مي‌شوند.

سؤال مي‌كنيم که آيا در جنگ بين پيامبران خدا و پيروانشان از يك طرف و مشركان از طرف ديگر كدام گروه شروع‌كنندة جنگ بودند؟! با اندك مطالعه در تاريخ زندگي پيامبران جواب اين سؤال كاملاً روشن مي‌شود.

به‌جاي اين‌كه سؤال شود كه چرا در قرآن دستور جنگ با مشركان صادر شده، بايد از مشركان سؤال كرد كه چرا با خدا و پيامبران و پيروان پيامبران مي‌جنگند؟ و چرا اصلاً جنگ را شروع مي‌كنند؟

اگر سؤال كننده به بقية همين آيه توجه مي‌كرد جواب سؤال خود را دريافت مي‌كرد و آن اين‌كه خداوند مي‌فرمايد:

«وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِن قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذَلِكَ جَزَاء الْكَافِرِينَ». اين صورت كامل آيه است كه بخشي از آن در سؤال ذكر شده‏، (آية ١٩١ سورة بقره). در اين آيه دستور جنگ با مشركان را مي‌دهد و مي‌فرمايد با آن‌ها بجنگيد و آن‌ها را از منطقه اخراج كنيد، هم‌چنان‌كه آن‌ها شما را اخراج كردند. يعني ايمان آورنده‌ها به قرآن مجيد و پيامبر خدا گروهي از انسان‌ها بودند كه مشركان آن‌ها را از محل زندگي خود اخراج كردند، گروهي از آن‌ها را كشتند و گروهي را شكنجه كردند، و پيروان دين توحيدي در اثر فشارها و خشونت‌ها و قتل‌ها و شكنجه‌هاي مشركان ناچار دست از خانه و زندگي و منطقة مسكوني خود يعني شهر مقدس مكه كشيدند و هجرت كردند و به شهر يثرب رفتند. عجيب است كه مشركان حق فرار را هم براي مؤمنان به رسميت نمي‌شناختند! فلذا آرام ننشسته و امكانات خود را جمع كردند و به شهر يثرب (مدينه) لشكر كشيدند و به قصد كشتن پيامبر خدا و پيروان او جنگ‌هايي به راه انداختند. در اين صورت از مشركان بايد سؤال كرد شما که اجازة زندگي به پيروان دين خدا را نمي‌دهيد، حتي اجازة فرار و ترك وطن را هم نمي‌دهيد؟

سرانجام اين‌كه مشرك كسي است كه منكر ربوبيت خداوند عالم و مخالف دين خداست و برای كسي جز هم‌عقيده‌هاي خود حق حيات قائل نيست، حتي حق فرار و پناه‌بردن به مناطق ديگر زمين را هم در مورد ديگران قبول نمي‌كند. شرك يك عقيده قابل‌دفاع نيست و منشأ همة ظلم‌ها و تباهي‌ها در جوامع بشري است. علت اصلي و كامل به قدرت رسيدن زمام‌داران جبار و ظالم، مشركان هستند. دين توحيدي با مذاكره و بحث و گفت‌وگوي علمي و عقيدتي مي‌خواهد مشركان را از رفتارهاي ظالمانه باز دارد، طبعاً اگر آن‌ها همين روش را پذيرفتند كه مشكلات برطرف مي‌شود، در غير اين‌صورت راه ديگري جز جنگ باقي نمي‌ماند و عامل اين جنگ‌ها هم خود آن‌ها هستند.

77- قرآن به چه صورت معجزه است و تحدّی آن از چه نوعی است؟
بخوانید

در آية مورد بحث فرمود با آن‌ها نزد مسجد الحرام نجنگيد، مگر اين‌كه آن‌ها با شما در همان مكان جنگ را شروع كنند كه در اين صورت شما هم مجاز هستيد با آن‌ها بجنگيد. يعني خداوند مكان معيني را به‌عنوان پناهگاه انسان‌ها تعيين فرموده است و آن شهر مكه و مسجد الحرام در آن شهر مي‌باشد. اين خانه محل امني براي انسان‌ها استو كسي حق جنگ و درگيري با ديگران در آن مكان را ندارد. اما كفار تبهكار اين امنيت را براي انسان‌ها از بين برده بودند، فلذا خداوند در قرآن دستور داده که اگر آن‌ها يعني مشركان و كافران در آن مكان جنگي را شروع كنند شما هم با آن‌ها مقابله كنيد.

توجه سؤال‌كنندة محترم و ديگران را به آية قبل از اين ايه مورد بحث هم جلب مي‌كنيم! و آن اين‌كه خداوند مي‌فرمايد:

«وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ» (بقره، ۱۹۰/۲) يعني در راه خدا بجنگيد با كساني كه با شما مي‌جنگند، و [از حدود معيني] تعدي نكنيد كه خداوند از حد گذرندگان را دوست ندارد.

در اين آيه مشركان را معرفي مي‌كند؛ آن‌هايي كه با پيروان دين خدا مي‌جنگند و اين‌كه اجازة جنگ با آن‌ها را صادر مي‌كند. ديگر اين‌كه اين جنگ بايد در راه خدا باشد، يعني نه به قصد انتقام‌جويي و به‌راه‌انداختن خشونت. ديگر اين‌كه جنگ هم بايد مطابق قوانين و عدالت و جوانمردي باشد. فلذا از تعدي يعني از حد گذشتن در جنگ نهي مي‌كند.

لازم به ذكر است ـ به‌طوري‌كه اشاره شد ـ جنگ آخرين راه حل مشكلات به‌وجودآمده از ناحية مشركان مي‌باشد و پيروان دين خدا دستور دارند، با فعاليت‌هاي ديگر و از طرق مختلف جلو جنگ را بگيرند و مشركان را دعوت به صلح كنند. خداوند ابتدا دستور به مذاكره در اين زمينه را صادر مي‌كند، و در صورت مؤثرنبودن فعاليت‌هاي بازدارنده از جنگ اجازة جنگ را صادر مي‌كند.

خداوند خطاب به پيامبرانش مي‌فرمايد: «وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَعْلَمُونَ» (توبه، ۶/۹) يعني اگر يكي از مشركان از تو پناه خواست به او پناه بده تا [نزد شما بيايد و] كلام خدا را بشنود‏، سپس او را به محل امن خود برسان‏، اين از آن جهت است كه آن‌ها قومي بي‌اطلاع هستند.

در اين آيه دستور عجيبي صادر شده و آن اين‌كه به مشركان اعلام كنند كه در امنيت كامل مي‌توانند به نزد مسلمين حاضر شوند و كلام خدا را بشنوند و با آن‌ها بحث و گفت‌وگو كنند. اگر به خداوند و پيامبر او ايمان آوردند كه مشكل برطرف مي‌شود و اگر ايمان نياوردند باز اين پناه به قوت خود باقي است تا آن‌ها برگردند و به محل زندگي يا اردوگاه خود برسند. حتي مسلمین كمك مي‌كنند كه او برگردد و به مكان امن خود برسد.

آيا اين نوع رفتار با اين بزرگواري مي‌تواند مورد انتقاد عقلا واقع شود؟ دستور جنگ با مشركان جهت تامين حقوق انسان‌ها صادر شده است و از نمونه‌های شكوهمند اخلاق ديني است و مهم‌ترين عامل بازدارنده از شيوع تباهي‌ها و فسادها مي‌باشد.

البته رفتار دين توحيدي با پيروان اديان قبلي رفتار ديگري است. آن‌ها با مشركان تفاوت دارند. اين بحث مربوط به سؤال در مورد جنگ با مشركان بود. مجموعاً رفتار مسلمين با ملل ديگر حتي در جنگ‌ها بسيار جوانمردانه بود، يعني رفتارهاي ديني كه مطابق با دستورات قرآن مجيد و روش زندگي پيامبر خدا(ص) بود. اين نوع رفتار زبانزد اقوام و ملل مختلف در تاريخ فرهنگ‌ها و ملت‌ها مي‌باشد. از مشركاني كه در جنگ بدر به‌دست مسلمن اسير شده بودند، نقل شده است كه مي‌گفتند: رفتارهاي مسلمين با ما از ميدان جنگ تا مدينه طوري بود كه ما از بزرگواري آن‌ها خجالت مي‌كشيديم! آن‌ها بهترين غذاي خود را به ما مي‌دادند و خودشان غذاهاي نامرغوب مي‌خوردند. نقل كرده‌اند كه يك روز فرماندة سپاه مسلمين در جنگ‌هاي صليبي در خيمه‌اش بود كه به او گفتند يك خانم مسيحي از شما اجازه ملاقات مي‌خواهد، او اجازه داد و اين خانم به حضورش آمد و گفت دختر بچه‌اي دارم كه گم شده است و من به شما پناه آورده‌ام و راه‌حل مشكلم را از شما مي‌خواهم. اين فرمانده در حال جنگ با مسيحيان دستور داد بگردند هر طور هست اين دختربچة گم‌شده را پيدا كنند. دختر پيدا شد و او را به مادرش تحويل دادند و آن دو را به محل امنشان رساندند. اين جوانمردي در حال جنگ با فردی از طرف گروه دشمن جلوه‌اي از شهرت جوانمردي و بزرگواري مسلمين در جنگ‌ها با مخالفان بود كه آن خانم مسيحي هم آن را شنيده بود.

الیاس کلانتری

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن