کلام ایام – ۷، امام رضا – علیه السلام – و ایرانیان

بخش چهارم
نماز عید فطر
علی بن ابراهیم از یاسر خادم وریّان بن صلت نقل کرده که آن ها گفته اند وقتی عید فطر رسید، پس از آن که مأمون موضوع ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام) را اعلام کرده بود و از مردم برای او بیعت گرفته بود، کسی را به نزد امام رضا (علیه السلام) فرستاد و درخواست کرد که آن حضرت سوار شود و حرکت کند و با مردم نماز عید اقامه کند و خطبه بخواند، امام شرایط پذیرش ولایتعهدی را متذکر شد که یعنی بنا بود او در کارهای حکومتی شرکت نکند و از او خواست که از خواندن نماز عید او را معاف کند.
مأمون گفت می خواهم قلوب مردم به اطمینان برسد و از فضل تو آگاه شوند، چند مرتبه قاصد بین مأمون و آن حضرت رفت و آمد کرد و سرانجام امام (علیه السلام) به او پیغام داد اگر مرا معاف کنی از خواندن نماز، من آن را بیشتر دوست دارم، اما اگر معافم نکنی و من ناچار باید نماز عید بخوانم، به صورتی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) برای نماز خارج می شدند، خارج خواهم شد، مأمون گفت هر طور دوست دارید خارج شوید، و دستور داد فرماندهان سپاه و پرده داران و سپاهیان و همه مردم اول صبح درب خانه امام (علیه السلام) جمع شوند. مردم اجتماع کردند و منتظر بیرون آمدن امام (علیه السلام) شدند، همه فرماندهان و لشکر به در خانه آن حضرت (علیه السلام) آمده و سوار بر مرکب های خود ایستاده بودند، تا این که آفتاب طلوع کرد، پس آن حضرت غسل کرده و لباس پوشیده و عمامه سفیدی از کتان بر سر بست و یک سر آن را به سینه و سر دیگر را میان دو شانه انداخت و عطر به خود زد و عصای مخصوصی در دست گرفت و به نزدیکان خود فرمود: شما هم مثل من عمل کنید! آن ها هم با او همراهی کردند و به راه افتادند و او پا برهنه حرکت می کرد، در حالی که لباس خود را تا نصف ساق بالا زده بود، او با این حال کمی راه رفت و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و تکبیر گفت و همراهانش هم با او تکبیر گفتند، سپس حرکت کرد تا بر در خانه ایستاد وقتی سپاهیان و فرماندهان او را با آن هیئت دیدند همگی از مرکب ها خود را به زمین انداختند و خوشحال ترین آن ها کسانی بودند که چاقوئی همراه داشتند که خیلی سریع بند کفش های خود را با آن پاره کنند و مثل آن حضرت پا برهنه شوند.پس حضرت بر در خانه تکبیر گفت و مردم با او چنان تکبیر گفتند که به نظر می رسید که آسمان و در و دیوار با او تکبیر می گویند. مردم که امام (علیه السلام) را با آن حال دیدند و صدای تکبیرش را شنیدند، صداها را به گریه بلند کردند، گو این که شهر مرو به لرزه در آمد، خبر به مأمون رسید! فضل بن سهل ذوالریاستین به مأمون گفت: ای امیرمؤمنان اگر رضا با این هیئت و وضعیت به مصلّی برسد مردم جوری شیفته او خواهند شد که ما باید بر خون خود بیمناک شویم [یعنی احتمال دارد مردم علیه ما بشورند.] پس به او پیغام بده که برگردد. مأمون کسی را به نزد امام (علیه السلام) فرستاد و گفت: ما شما را به زحمت و رنج انداختیم و ما دوست نداریم مشقتی به شما برسد، شما بازگردید و کسی که قبلاً این نماز را می خواند. امروز نیز آن را خواهد خواند. امام (علیه السلام) کفش های خود را خواست وسوار بر مرکب شد و بازگشت و مردم اختلاف کردند و آن روز نماز به صورت مرتب خوانده نشد.(۱)
نگرانی مأمون از ازدیاد محبوبیت امام رضا (علیه السلام)
محبوبیت رو به ازدیاد امام رضا (علیه السلام) در بین ایرانیان برای مأمون خوشایند نبود و او نگران این جریان بود و بعضی از اطرافیانش هم در این زمینه به او هشدار می دادند، به طوری که در جریان رفتن امام (علیه السلام) جهت نماز عید، فضل بن سهل ذوالریاستین به مأمون هشدار داد و او هم از امام (علیه السلام) خواست از وسط راه برگردد.
مأمون از تکریم امام رضا (علیه السلام) و انتخاب او به مقام ولایتعهدی و به طور کلی از دعوت امام رضا (علیه السلام) به ایران و تشکیل جلسات بحث و مناظره با علمای ادیان به اهداف سیاسی خود نرسید و کم کم احساس پشیمانی می کرد.
امام (علیه السلام) با رفتارهای خود و بی اعتنایی به مقام ولایتعهدی و اشتغال به بحث و گفتگوی علمی با مردم فرصت استفاده سیاسی از مقام و موقعیت او را از مأمون سلب می کرد. امام (علیه السلام) قبل از حرکت از مدینه و در بین راه و در مرکز حکومت مأمون یعنی شهر مرو و در هر فرصت مناسبی اجباری بودن این سفر و بعد پذیرفتن مقام ولایتعهدی را با شرایطی را که خواسته بود، به مردم اعلام می فرمود. و مردم ایران هم به جلالت مقام امامت او توجه داشتند و اینکه او فرزند رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است. محبوبیت امام (علیه السلام) در بین ایرانیان و شیفتگی آنان نسبت به وجود مبارک او ریشه در عقاید دینی مردم ایران و جاذبه های شخصیتی آن حضرت و همه امامان معصوم (علیه السلام) و شخص رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) داشت. اما حکومت های جامعه دینی هم در این زمینه کاری جز فشار آوردن به امام معصوم و محدود کردن او و حتی محبوس کردن و یا اقدام به کشتن امام (علیه السلام) کاری دیگر نمی توانستند بکنند. گاهی هم محدودیت ها و ممنوعیت هایی برای مردم در زمینه ارتباط با امامان برقرار می کردند. اما مقابله با امامان معصوم (علیه السلام) یعنی جانشینان حقیقی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از حادثه عاشورا و بروز قیام های مخالفان حکومت های غاصب علیه آن ها، به صورت نظامی و جنگ انجام نمی گرفت و کشتن و از میان برداشتن یک امام معصوم (علیه السلام) با روش های سیاسی و غیر آشکار و به صورت مسموم کردن، جریان می یافت.
مسموم کردن امامان (علیه السلام) و از میان برداشتن آن ها با روش های مختلف و نیرنگ ها و دسیسه ها و به صورت مخفیانه از زمان معاویه شروع شد و اولین بار در مورد وجود مبارک امام حسن مجتبی(علیه السلام) اجرا شد و بعداً استمرار پیدا کرد.
زمانی به مأمون گزارش دادند که امام رضا (علیه السلام) مجالسی منعقد می کند و مردم در این مجالس تحت تأثیر سخنان او قرار می گیرند و شیفته علم او می شوند. مأمون دستور داد که رفت و آمدهای مردم نزد امام (علیه السلام) تحت نظر گرفته شود، و ممانعت هائی برای آن ها ایجاد کنند.
سرانجام مأمون تصمیم می گیرد امام (علیه السلام) را از میان بردارد، او برای این کار از روش متداول بین حکام قبلی و پدرش هارون استفاده می کند و سرانجام با تدبیر سیاسی حساب شده ای امام (علیه السلام) را مسموم می کند. او با مهارت های سیاسی خاصی این جریان را اداره می کند، او در ظاهر برای امام (علیه السلام) عزاداری می کرد و خود را اندوهگین نشان می داد.
اما باز تیز هوشی و شعور اجتماعی و سیاسی شیعیان و طرفداران امام رضا (علیه السلام) بالخصوص ایرانیان این نیرنگ و مکر مأمون را هم خنثی کرد و همگان متوجه حقیقت موضوع شدند.
در مجموع جریانات مربوط به تشریف فرمائی وجود مبارک امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) به ایران و وادار شدن به پذیرش ولایتعهدی ظاهری مأمون نه تنها به جلالت مقام آن بزرگوار کوچکترین آسیبی وارد نشد، بلکه این جلالت تجلّی بیشتری پیدا کرد و منشأ آثار مبارک مستمری در ایران و جهان اسلام شد. از جمله آثار پر برکت این حادثه جدا سازی موضوع حکومت خلفا از معارف حقیقی دین توحیدی بود. اگر چه شیعیان و پیروان اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از همان زمان رحلت آن حضرت این دو موضوع را در افکار و عقاید خود از هم جدا می کردند، اما در این حادثه این موضوع ظهور بیشتری پیدا کرد و جاده دینداری هموارتر و آشکارتر شد. چقدر زیبا گفته است ملک الشعرای بهار:
گر چه عرب زد چو حرامی به ما داد یکی دین گرامی به ما
گر چه ز جور خلفا سوختیم ز آل علی معرفت آموختیم
حادثه شهادت امام رضا (علیه السلام) نتوانست نور افشانی آن آفتاب آسمان جلال را محدود کند، و تجلّی شخصیت آسمانی او استمرار یافت. البته این تجلّی در فضای مناسبی امکان پذیر بود و آن فضای مناسب در کشور ایران بود.
حرم باشکوه امام رضا (علیه السلام)
از زمان شهادت امام (علیه السلام) زیارت قبر شریفش هم شروع شد و بعداً آن مکان مقدس به حرم و زیارتگاه باشکوهی تبدیل شد و با گذشت زمان و به طور مستمر به شکوه و عظمت آن افزوده می شود.
حرم آن وجود مبارک پناهگاه روحی اطمینان بخشی برای انسان ها است. این پناهگاه باشکوه در طول سال و در همه زمان ها و شب و روز برای زائران باز است. سالانه میلیون ها انسان با اشتیاق شدیدی به شهر مقدس مشهد الرضا (علیه السلام) سفر می کنند، آن بزرگوار را زیارت می کنند. دائماً این زیارت منشأ تحول ها و توبه ها و کسب معرفت ها و پاکسازی قلب ها و استجابت دعاها بوده و از هدایای زائران و شیفتگان و علاقه مندان به مقام و جلالت آن حضرت، به طور دائم نیازهای عده زیادی از نیازمندان برطرف می شود.
از امام هادی علیه السلام نقل شده است که فرمود: کسی که حاجتی از خداوند عزّوجلّ دارد لازم است قبر جدم امام رضا (علیه السلام) را در طوس زیارت کند و او در حالی که غسل کرده است دو رکعت نماز در بالای سر بخواند و در قنوت نمازش حاجتش را از خداوند بخواهد. که در این صورت مستجاب خواهد شد مادام که درخواست او در گناه یا قطع رحم نباشد همانا محل قبر او بقعه ای از بقعه های بهشت است و هیچ مؤمنی او را زیارت نمی کند جز این که خداوند او را از آتش آزاد و وارد دار القرار یعنی بهشت می کند.(۲)
پاورقی ها:
۱- ارشاد شیخ مفید، ج ۲، ص ۲۵۶
۲- عیون الاخبار الرضا (علیه السلام)، ج ۲، ص ۶۲۴
الیاس کلانتری
۹۴/۶/۲۲