کلام ایام – ۱۷۱، امتحانات ملکوتی در نهضت عاشورا
بخش ششم
کلیات
*مرزهای دین توحیدی خط قرمز نهضت مقدس حسینی ـ علیه السلام ـ بود و هیچ دشمنی با هیچ قدرتی نمی توانست به آن مرزها نزدیک شود.
*میزان قدرت و قداست و بصیرت به کار رفته در نهضت مقدس عاشورا فوق ظرفیت روحی حتی انسانهای متعالی است و آن ظرفیت اختصاص به مقام عصمت و امامت دارد.
*در رفتارهای همراهان امام ـ علیه السلام ـ جوانمردی و وفاداری و غیرت و بصیرت موج می زند.
*خواب کوتاه امام ـ علیه السلام ـ بر روی اسب و تلاوت آیه استرجاع و حمد پروردگار .
*محاوره حضرت علی اکبر با امام ـ علیهما السلام ـ درباره علت استرجاع آن حضرت.
*پیشنهاد جناب زهیر به امام ـ علیه السلام ـ جهت جنگ با سپاه حر و باز کردن راه با جنگ و پاسخ آن حضرت.
*رسیدن ابن سعد با سپاه چهار هزار نفری کوفه به کربلا و محاصره کاروان امام حسین ( علیه السلام ).
*رسیدن نامه این زیاد به ابن سعد که متضمن دستور سختگیری بر امام حسین ـ علیه السلام ـ و بستن راه آب به روی همراهان آن حضرت بود.
**********
مذاکرات بین امام حسین – علیه السلام – و حرّ بعد از برگزاری نماز ادامه یافت. اما به نتیجه روشن و معینی نرسید. امام – علیه السلام – خطاب به سپاه کوفه می فرمود: من با دعوت شما به اینجا آمده ام، حال اگر از نظر قبلی و دعوت خود منصرف شده اید من بر می گردم به جائی که از آنجا آمده ام! اما حرّ می گفت من مأموریت دارم شما و همراهانت را بازداشت کنم و به شهر کوفه و نزد امیر عبید الله بن زیاد ]لعنه الله[ ببرم، امام – علیه السلام – از اینکه تحت اختیار سپاه کوفه قرار بگیرد و بصورت بازداشت شده به کوفه برود بشدت اجتناب می کرد. و حرّ هم از رفتار امام – علیه السلام – بطور قطع فهمید که تسلّط بر آن حضرت غیر ممکن است، بلکه او و همراهانش برای کشته شدن آماده اند، اما هرگز اسارت را نخواهند پذیرفت!
امام – علیه السلام – حرکت کرد و حرّ هم ناچار شد با آن حضرت توافقی کند، و آن اینکه امام – علیه السلام – به راهی برود که نه به مدینه منتهی شود و نه به کوفه، تا اینکه او با امیر کوفه مکاتبه کند و نظر او را جویا شود. سپاه کوفه با اندکی فاصله بدنبال سپاه امام – علیه السلام – حرکت می کرد.
حرّ مأموریت برای جنگ با امام – علیه السلام – را نداشت و خودش هم علاقه ای به این کار نداشت و برخورد او با آن حضرت با ادبی همراه بود. امام – علیه السلام – به راه خود ادامه می داد و گاهی سپاه حرّ از حرکت آن حضرت جلوگیری می کردند و می خواستند که آن ها را بطرف کوفه سوق دهند، اما به این کار موفق نمی شدند، چون امام – علیه السلام – و همراهانش بشدت مقاومت می کردند، و حرّ سرانجام یقین کرد که آن حضرت تحت سلطه سپاه او در نخواهد آمد و اگر او به سماجت خود ادامه دهد، کار به جنگ خواهد کشید، اما همچنانکه گفته شد، حرّ نه مأموریت برای جنگ داشت و نه علاقه ای به آن. اما جنگیدن با سپاه حرّ هم برای همراهان امام کار خیلی سخت و سنگینی نبود، اگرچه تعداد افراد سپاه امام – علیه السلام – کمتر بودند، اما شجاعت فوق عادی خود آن حضرت و همچنین قدرت روحی و صلابت و استقامت قهرمانان همراه او در سطحی بود که هیچ اعتنائی به قدرت سپاه هزار نفری همراه حرّ نمی کردند.
کاروان امام – علیه السلام – در یک روز از منزلی حرکت کرد و به راه خود ادامه می داد تا اینکه چند لحظه در حالیکه آن حضرت سوار بر اسب بود، حالت خوابی سبک بر او عارض شد و وقتی آن حالت برطرف شد، کسانیکه نزدیک او بودند شنیدند که او می فرمود:
«إِنّا لِلّهِ وَإِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ و اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ» یعنی آیه استرجاع را می خواند و خدا را حمد می کرد. آن حضرت دو یا سه بار این عبارت را به زبان آورد.(۱) فرزند امام – علیه السلام – حضرت علی اکبر – سلام الله علیه – کنار پدر بزرگوارش حرکت می کرد، و وقتی کلام او را شنید، پیش آمد و عرض کرد علت استرجاع و حمد شما چه بود. آن حضرت فرمود: پسر جان من اندکی به خواب رفتم و دیدم شخصی سوار بر اسب بر من ظاهر شد در حالیکه می گفت: این قوم می روند و مرگ ها بسوی آن ها می روند، پس دانستم که آن روح های ما است که خبر مرگ ما را می دهد! او عرض کرد: پدر جان خداوند برای شما بدی پیش نیاورد، مگر ما بر حق نیستیم؟!!! امام – علیه السلام – فرمود: بلی قسم به آنکه بسوی او است برگشت بندگان! فرزندش علی – علیه السلام – عرض کرد: پس وقتی ما بر حقّیم با کی از کشته شدن نداریم! امام – علیه السلام – به او فرمود: خداوند به تو پاداش دهد، بهترین پاداشی که از طرف پدر به فرزند می دهد.
حرکت کاروان امام – علیه السلام – ادامه یافت تا اینکه صبح شد، آن حضرت نازل شد و نماز صبح را بر پا کردند، سپس با شتاب حرکت کردند، در این وقت حرّ جلو آمد تا کاروان امام – علیه السلام – را از سمتی که می رفتند بطرف کوفه برگرداند و همراهان آن حضرت مقاومت می کردند، تا اینکه با این وضعیت به «نینوی» رسیدند، آن حضرت در آنجا نازل شد. در این زمان سواری از طرف کوفه رسید که سلاح جنگی با خود داشت و به حرّ و سپاهش سلام کرد و به امام – علیه السلام – و اصحابش سلام نکرد و نامه ای را به حرّ تسلیم کرد. نامه از طرف عبیدالله بن زیاد، امیر کوفه بود. در آن نامه نوشته شده بود که، وقتی نامه من بتو رسید، و فرستاده من نزد تو آمد کار را بر حسین سخت بگیر، و او را در زمینی خشک و بدون آب و گیاه فرود آور و من فرستاده خودم را دستور دادم که همراه تو باشد و از تو جدا نشود تا به من گزارش دهد که به دستور من عمل کردی.
حرّ بعد از دریافت نامه ابن زیاد به امام – علیه السلام – و یارانش گفت: این نامه امیر عبیدالله است که به من دستور می دهد در مکانی که نامه اش به من رسیده، بر شما سخت بگیرم و این فرستاده او است که دستور داده است از من جدا نشود تا ببیند که دستورش را اجراء کردم.
یکی از همراهان امام – علیه السلام – بنام یزید بن مهاجر به قاصد ابن زیاد نگاه کرد و او را شناخت و به او گفت: مادرت به عزایت بنشیند در این نامه چه آورده ای ]یعنی بجهت اطاعت از ابن زیاد او را سرزنش کرد[ او گفت: امام خود را اطاعت کردم و به بیعت خودم وفا کردم. ابن مهاجر به او گفت: بلکه پروردگارت را نافرمانی کردی و از پیشوای خودت در مسیر هلاکت خود اطاعت کردی و ننگ و آتش را کسب کردی، و چه بد امامی است امام تو.خداوند می فرماید:
« وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيوْمَ الْقِيامَةِ لَا ينْصَرُونَ»(القصص/۴۱) (۲) [یعنی آنها را امامانی (پیشوایانی) قرار دادیم که بسوی آتش جهنم دعوت می کنند، و روز قیامت یاری نخواهند شد]
حرّ بعد از دریافت نامه ابن زیاد کار را بر امام حسین ـ علیه السلام ـ سخت گرفت و از او خواست که در همان مکان که نه آبی آنجا بود و نه قریه ای فرود آید! امام ـ علیه السلام ـ به او فرمود: وای بر تو بگذار در این قریه و یا آن دیگری یعنی«نینوی» و «غاضریه» و یا آن دیگر یعنی «شفیّه» فرود آئیم ! حرّ گفت:به خدا قسم نمی توانم، این مردی است که مراقب من است یعنی بعنوان جاسوس انتخاب شده است. زهیر بن القین از اصحاب امام ـ علیه السلام ـ عرض کرد: ای فرزند رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ آنچه من می بینم جزء این نیست که کار از آنچه اکنون می بینید سخت تر خواهدشد.. [یعنی سپاه عظیم تری از طرف حکومت خواهد آمد] و جنگیدن با این گروه آسان تر است از آنچه بعد از اینها خواهد آمد، به جان خودم قسم که پس از اینها لشکری خواهد آمد، که ما قدرت مقابله با آنها را نخواهیم داشت! امام ـ علیه السلام ـ فرمود: من نمی خواهم شروع کننده جنگ باشم، (۳) سپس در همان مکان نازل شد و آن روز پنجشنبه دوم محرم سال شصت و یک هجری بود. . فردای آن روز عمربن سعد بن وقاص با چها هزار نفر از کوفه رسید و در قریه نینوی یعنی نزدیک کاروان محاصره شده امام ـ علیه السلام ـ نازل شد. ابن سعد خواست قاصدی نزد امام بفرستد و از او بپرسد که به چه منظوری به آنجا آمده است، اما به هر یک از رؤسای قبائل و افراد سر شناس آن مأموریت را پیشنهاد کرد، آنها از قبول آن خود داری کردند، چون اکثر آنها از افرادی بودند که به آن حضرت نامه نوشته بودند و او را به کوفه دعوت کرده بودند، حال خجالت می کشیدند که به عنوان قاصدی نزد او بروند. سر انجام قرهّ بن قیس حنظلی آن مأموریت را قبول کرد و نزد خیمه های امام ـ علیه السلام ـ آمد و سلام کرد و پیغام ابن سعد را ابلاغ کرد. آن حضرت در جواب فرمود: اهل شهر شما به من نامه نوشتند و مرا دعوت کردند، پس اگر آمدن مرا خوش ندارید من منصرف می شوم و برمی گردم .
ابن سعد بطور کامل در جریان نامه های اهل کوفه بود و موضوع برای او ناشناخته نبود، و خود او بجهت عظمت این کار یعنی جنگ با امام حسین ـ علیه السلام ـ و آثار و نتایج و عواقب آن ، علاقه ای به آن نداشت و از ابن زیاد خواسته بود که او را از این مأموریت معاف کند و شدیداً تمایل داشت به حکومت ری انتخاب شود اما ابن زیاد انتخاب او را به حکومت ری مشروط به جنگ با امام ـ علیه السلام ـ کرده بود.
ابن سعد سر انجام در مقابل وسوسه های شیطان تسلیم شده بود و امارت سپاه کوفه را بعهده گرفته بود، سپاهی که برای جنگ با امام حسین ـ علیه السلام ـ اعزام شده بود. اما باز تلاش می کرد ، بلکه بتواند از آن معرکه فرار کند و گرفتار حادثه خطرناک جنگ با امام ـ علیه السلام ـ نشود.
ابن سعد حاصل پیغام خود به امام حسین ـ علیه السلام ـ و جواب او را در نامه ای به امیر کوفه یعنی ابن زیاد نوشت و حتی به دروغی هم متوسل شد و آن اینکه گفت حسین [علیه السلام ] حاضر است بر گردد و نزد یزید برود و با او مصالحه کند. البته این مطلب کاملاً دروغ بود و ابن سعد فقط جهت جلوگیری از درگیری با امام و جنگ با او آن دروغ را ساخت.
سر انجام ابن زیاد نامه ای با لحن تندی به ابن سعد نوشت و به او دستور داد که با امام و همراهانش با شدت و خشونت رفتار کند و آب را به روی آنها ببندد و نگذارد آنها حتی قطره ای آب بنوشند، و در توجیه دستورش نوشت ، همچنانکه دیگران در مورد عثمان بن عفان آن گونه رفتار کردند.
این بخش از حوادث مربوط به قیام و نهضت مقدس حسینی ـ علیه السلام ـ از کتاب ارشاد شیخ مفید نقل شد و در ادامه بحث به تفسیر و توضیح ـ بعضی از حوادث از دیدگاه موضوع اصلی مورد بحث یعنی موضوع امتحان خداوند می پردازیم :
جلوه های زیادی از امتحان مورد نظر در این حوادث مشاهده می شود و ما به ذکر و توضیح چند مورد از آنها اکتفاء می کنیم :
۱ـ از تمام تک تک رفتارها ی امام ـ علیه السلام ـ از وقتی که او را در مدینه به دار الاماره احضار کردند و در دوره اقامت در مکه و زمان خروج از مکه و در منازل بین راه و زمان برخورد با سپاه حّر و مذاکره با او ، بطور آشکار بر می آید که آن بزرگوار هرگز و به هیچ وجه حاضر به تسلیم در مقابل خواست حکومت نبود. یعنی او هرگز حاضر نمی شد حکومت یزید را بعنوان حکومت دینی تأیید و در این جهت هیچ گونه نرمش و مدارا از آن بزرگوار دیده نشد. اما نرمش و مدارا با دشمن و تحمل سختی ها و مشقت ها و حتی ملاطفت با دشمن و حتی ترحم به آنها در رفتارهای آن حضرت آشکار بود.
آن بزرگوار برای رسیدن به آن هدف متعالی یعنی جدا کردن حقیقت دین خدا ، از رفتارهای غیر دینی و ضد دینی حکومت بنام دین و ارائه چهره حقیقی دین خدا به انسانها تمام خطرات درگیری با حکومت زمان ، حتی کشته شدن خود و افراد خاندان و اصحاب با وفای خود را پذیرفت ، و این درس شکوهند را به انسانها آموخت که « دین خدا » و برقراری آن و پاکسازی آن از زوایدی که به آن آمیخته شده از چنان اهمیتی برخوردار است که لازم است انسان تمامی دارائی های از جمله جان خود و عزیزانش را هم برای آن هزینه کند. یعنی تحمل خطر کشته شدن برای برقراری صورت حقیقی دین خدا . در آن وضعیت برای امام – علیه السلام – یک مقصد مطلوب خاصی به وجود آمده بود که مطلوبیت آن بر همه اهداف و مقاصد دیگر برتری داشت و آن عبارت بود از حفاظت از «دین خدا» و تقویت آن، حتی با چشم پوشی از حقوق مهم زندگی و بالاتر از همه حق حیات خود و عزیزان خود که از برترین انسانهای روی زمین بودند.
در رفتارهای امام – علیه السلام- در جریان آن نهضت مقدس مواردی دیده می شود که از قدرت و قداست عظیمی نشأت گرفته بود، به طوری که آن میزان قدرت و قداست و بصیرت فوق ظرفیت روحی حتی انسانهای بسیار متعالی است و آن موقعیت اختصاص به مقام عصمت و امامت دارد.ما بخواست خداوند مواردی از این رفتارهای اختصاصی مقام امامت را در مباحث مربوط به حوادث روز عاشورا با تحلیلی خواهیم آورد.
۲- علاوه بر رفتارهای شخص امام – علیه السلام- که از عظمت و جلالت فوق عادی برخوردار بود ، رفتارهای قهرمانانه توأم با اخلاص عظیمی از همراهان آن بزرگوار جلوه کرد، بطوریکه میزان جوانمردی و وفاداری و غیرت و بصیرت و بالاتر از همه اخلاص در دین در آن رفتارها موج می زد. آن رفتارهای شکوهمند از همراهان امام ـ علیه السلام- بطور مستقیم و غیر مستقیم منشأ تحولات مبارکی در مجموع فرهنگ جهانی شده است.منشأ آن رفتارهای عظیم در حقیقت آیات قرآن مجید و رفتارها و آموزشهای وجود مبارک رسول خدا – صلّی الله علیه و آله وسلّم- و امیر المؤمنین علی و امام حسن و امام حسین ـ علیهم السلام ـ بود. یعنی آن رفتارها در اصل محصول قرآن مجید بود با روش آموزشی رهبران آسمانی.
۳- در جهت مقابل همراهان امام ـ علیه السلام ـ افراد سپاه حکومتی قرار داشتند که قبلاً با اصرار و التماس جهت رفتن به کوفه از آن حضرت دعوت به عمل آورده بودند، و بعداً با دستور امیر کوفه به جنگ با آن حضرت آمده بودند!یعنی اقدام به کاری کرده بودند، که دنیا و آخرت آنها را بر باد داد و سرانجام هم به جهت همان رفتارهای خودشان کشته شدند!(گروهی در جنگ روز عاشورا و گروه دیگری در جریان قیام توّابین و قیام مختار ) و عجیب تر اینکه عمده آن افراد علاقه ای و تمایلی به آن کار یعنی جنگ با امام حسین ـ علیه السلام ـ نداشتند و برخلاف میل و خواسته های قلبی خود در آن پرتگاه سقوط کردند.
آن رفتارهای بسیار رذیلانه و ظالمانه سپاه حکومت هم نتیجه فاصله گرفتن از حقیقت دین خدا و آموزشهای آن بود.
این که گروهی از انسانها برخلاف میل خود در مسیر منتهی به جهنم راه بیافتند و در حالی که جاده هموار و روشن عبودیت خداوند در کنار آنها است. و جنگ با حجت پروردگار عالمیان و بستن راه آب بسوی کودکان یعنی جنگ با خدا ! به جهت دستور یک حاکم پلید و یک تبهکار حقیر و جلب رضایت او خیلی شگفت انگیز است و در اصل این روحیه محصول کفر و نفاق و کج اندیشی در مورد دین خدا و اصول اخلاقی انسانی است.
آن رفتارهای پست رذیلانه جلوه های از استبداد و حکومت یک فرد به یک جامعه است بر خلاف میل و رضایت آنها. یعنی نوعی بردگی در مقابل حکومت های ضد دینی و خدمت به آنها در مسیر ظلم و آدم کشی.
۴ـ کار هر دو گروه عجیب و شگفت انگیز است،گروه اول کسانی هستند که در راه دفاع از حقوق انسانها و کمک به آنها و انتشار فضائل اخلاقی و آزادگی و بطورکلی تقویت دین خدا حاضر می شوند از تمامی حقوق خود و حتی حق حیات خود صرف نظر کنند و در راه دفاع از رهبران آسمانی، در مسیری حرکت کنند که خطر قطعی کشته شدن در آن مسیر برقرار است.
گروه دوم هم کسانی هستند که برای طاعت ار یک حاکم جبار پلید و یک شخصیت سیاسی پست و رذل در مسیری حرکت کنند که قطعاً به جهنم منتهی می شود و در دنیا هم خطر کشته شدن آنها را تهدید می کند یعنی کشته شدن به جهت دستور حاکم تبهکار و سقوط در جهنم.
۵ـ امتحان مورد بحث نتایج پر ارزش زیادی داشته و به خواست خداوند در مقالات بعدی به بعضی از آنها اشاره خواهیم داشت و در قسمت پایانی این مقاله به ذکر و توضیح یک نکته اکتفا می کنیم و آن اینکه: در این حادثه دو سپاه مقابل هم قرار گرفتند. یکی از آنها همراهان و اصحاب امام حسین ـ علیه السلام ـ بودند که همگی از پیروان خالص و کامل دین خدا بودند. سخنان و رفتارهای آنان فضای روح انسانهای سالم را روشن و معطر کرده است. و رفتارهای گروه مقابل هم به تاریکی ها و تعفن زندگی غیر دینی و رذایل اخلاقی و پستی ها و دنائـت ها افزوده است. و عجیب اینکه این گروه هم ادعای پای بندی به دین خدا را داشتند و خود را دین دار معرفی می کردند، یا چنین تصوری در مورد خودشان دارند! و این موضوع بسیار شگفت انگیز است.
سرانجام اینکه باید روشن شود سیراب کردن سپاه دشمن و آب دادن به اسب های آنها رفتاردینی است؟!! یا بستن آب به روی انسانها حتی کودکان در حدی که آنها به حالت تشنگی کشنده بیافتند!!!
طبعاً یکی از این دو وضعیت منشأ دینی دارد و دیگری محصول نفاق و دین داری دورغین و نوعی بت پرستی است.پرستش و اطاعت یک حاکم و یا ترس از مخالفت با او.
الیاس کلانتری
۱۳۹۶/۸/۱۷
پاورقی ها:
۱-کلامی که به زبان امام – علیه السلام – جاری شده عبارت است از بخشی از آیه ۱۵۶ سوره بقره است به اضافه حمد پروردگار. این بخش از آیه به «آیه استرجاع» مشهور است. و آن را در وقت روی دادن یک مصیبت و شنیدن خبر رحلت یک انسان و امثال آن می خوانند.
۲ـ سوره قصص آیه ۴۱، ابن مهاجر به قاصد ابن زیاد که موقعیت خود را در همکاری با ابن زیاد توجیه کرد و آن را اطاعت از امام و وفا به بیعت معرفی کرد، این آیه را تلاوت کرد و یزید را از رهبران به سوی آتش معرفی کرد
۳ـ ارشاد شیخ مفید، انتشارات علمیه اسلامیه ج ۲ص۸۶