آموزش های آسمانی – ۳۵ ، تفسیر سوره مدثر (آیات ۱۱ – ۱۷) – بخش اول

مدثر (آیات ۱۱ – ۱۷) 

بخش اول*

کلیات*

  • تهدید خدا نسبت به دشمنان فریبکار دین خدا!

  • تهدید خدا نسبت به ولیدبن مغیره بعنوان سمبلی از کفار و دشمنان عنود.

  • عقاید مشرکان درباره الله – جل جلاله – و خالقیت او.

  • عقاید مشرکان در موضوع «ربوبیت» مخلوقات.

  • مشرکان خلقت موجودات را از ربوبیت آنها جدا می کنند و خلقت را به الله نسبت می دهند و ربوبیت مخلوقات را به رب های خیالی خود.

  • مجسمه های ساخته شده به دست بت پرستان در عقاید آنها چه جایگاهی دارد؟

  • بت پرستان عمدتاَ در اصل اعتقاد به ربوبیت بعضی از ملائکه دارند.

  • شرک و بت پرستی منحصر به اشکال قدیمی متعارف نمی باشد، بلکه به صورتها و اشکال مختلف بین عده ای از انسانها جریان دارد.

  • اهل اخلاص از هر نوع شرکی منزه می باشند و این مقام اختصاص به آنها دارد.

  • احتجاج دین توحیدی علیه عقاید مشرکان.

  • منشاء کفر ابتدائی جهل انسانها است و اگر آنها آموزش مناسب دریافت کنند، امکان ایمان آوردن آنها وجود دارد.

  • منشاء کفر عنادی، عناد و لجاجت با حق است و صاحبان این نوع کفر با مشاهده صدها معجزه از یک پیامبر هم ایمان نمی آورند.

  • علت انکار چیزی که صحت آن یقینی است.

  • آیا خدا از مخالفان دین خود انتقام می گیرد؟!

  • خدا کدام خلافکاران را علاوه بر مجازات اخروی در دنیا هم مجازات می کند؟

«ذَرْنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيدًا ـ   وَجَعَلْتُ لَهُ مَالًا مَمْدُودًا ـ   وَبَنِينَ شُهُودًا ـ   وَمَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِيدًا ـ  ثُمَّ يطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ ـ   كَلَّا إِنَّهُ كَانَ لِآياتِنَا عَنِيدًا ـ   سَأُرْهِقُهُ صَعُودًا »

این آیات با لحنی تهدید آمیز احتمالاً به منظور ارائه یک نمونه بارز از کافران مذکور در آیه قبل و توضیح رفتاری از او درباره قرآن مجید در اینجا آمده است. گفته شده است که مراد از این شخص ولید بن مغیره از کفار مشهور زمان نزول قرآن مجید     می باشد. در این صورت می شود گفت که او بعنوان یک نمونه بارز و یک سمبل از کفار در اینجا مورد نظر می باشد.

۱۱ـ «ذَرْنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيدًا» ظاهراً مراد این است که مرا با این انسان طاغی که خودم او را آفریدم واگذار که به مقابله و مخالفت با من و رسول من و کتاب نازل شده از طرف من بر خواسته است!

۱۲ ـ ۱۴ «وَجَعَلْتُ لَهُ مَالًا مَمْدُودًا ـ وَبَنِينَ شُهُودًا  ـ وَمَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِيدًا»  ممدود: گسترده و فراوان، در حال رشد تمهید: تهیه و آماده کردن فراهم آوردن.  یعنی این من بودم  که مال زیادی یا مال افزایش یابنده ای برای او قرار دادم ـ و همچنین فرزندانی که کنار او هستند و او آنها را نزد خود حاضر می یابد و از کمک های آنها بهره مند است.

مراد این است که این شخص طاغی و مخالف خدا و پیامبرش و کتاب نازل شده از طرف پروردگار عالمیان در حالیکه اصل حیات خود را از من گرفته و همچنین مال و دارائی و امکانات زندگی خود را  هم بطور مستمر از من دریافت می کند،  و من هستم که علاوه بر اصل خلقت، ربوبیت و اداره زندگی او را هم به عهده دارم. حال او در مقابل دریافت این همه نعمت و اینکه زندگی او در دست من و اختیار من است، بجای شکرگذاری و بندگی، در مقابل من که «خالق» و «رب» او هستم به سرکشی و دشمنی بر خواسته است!!

۱۵ـ « ثُمَّ يطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ» یعنی: سپس او طمع دارد مال و دارائی و امکانات زندگی او را زیادتر کنم.

ظاهراً مراد این است که نه تنها اصل خلقت و حیات خود را از من گرفته بلکه مال و دارائی و لوازم بهره مندی از نعمت ها را هم من به او عطا کرده ام و همچنین او جهت ادامه زندگی و بدست آوردن مال و دارائی مستمر و  حیات فرزندانش مستمراً به من احتیاج دارد، اما با وجود  همه این ها این شخص طاغی و کافر با من و دین من به مخالفت بر خواسته و علیه آن فعالیتی به راه انداخته و نقشه هائی  می کشد و حیله هائی به کار می برد.

لازم به توضیح است که هم مخاطب خدای تعالی در این آیات که وجود مبارک رسول اکرم- صلی الله علیه وآله وسلم – می باشد و هم تمام پیروان قرآن مجید می دانند، که شخص مشرک مورد بحث در اصل خلقت و همچنین ربوبیت زندگی خود به الله «جل جلاله» وابسته و نیازمند است. و همچنین خود آن شخص مشرک هم خلقت خود را از ناحیه الله می داند، بنابراین ذکر موضوع خلقت و اعطاء مال و فرزند به او می تواند جنبه تذکر داشته باشد، تا بلکه غفلت او از بین برود و متذکر نیاز دائمی خود به الله و قدرت و الطاف او باشد و شاید این تذکر فرصتی برای او جهت اصلاح کار و راه خود و بازگشت از تبهکاری و عناد با حق فراهم کند.

قابل تذکر است که عموماً مشرکان عالم به خلقت موجودات از طرف «الله» جل جلاله  عقیده دارند و منکر خلقت خودشان و همچنین اشیاء مورد پرستش خودشان ، یعنی ربّ های خیالی  خود از طرف الله نیستند. این موضوع یعنی عقیده مشرکان به «خالقیت الله» ـ  جلّ جلاله ـ در چند آیه از قرآن مجید مورد تصریح قرار گرفته است! از جمله :

« وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يعْلَمُونَ » (لقمان/۲۵) یعنی : اگر از آنها (مشرکان) بپرسی کیست آنکه آسمانها و زمین را آفریده است، قطعاً خواهند گفت الله، بگو حمد مخصوص الله [و منحصر به او] است، بلکه اکثر آنها نمی دانند.

پس بنابراین اگر کسی بگوید مگر عقاید پیروان  دین توحیدی برای مشرکان قابل قبول است که در این آیات علیه شخص مورد نظر بعنوان نمونه و سمبلی از کفار احتجاجی شده و او مورد مؤاخده  قرار گرفته است؟! در جواب می گوئیم : در این آیات هم، استدلال برهانی و هم، استدلال جدلی ـ جدل منطقی ـ علیه شخص مورد نظر و افراد همفکر و هم عقیده او و عموم مشرکان بعمل آمده است. توضیح اینکه: مشرکان عالم ـ همچنانکه قبلاً اشاره شد ـ «خلقت» همه موجودات را از طرف «الله» ـ جل جلاله ـ قبول دارند و به آن معتقد هستند. اما «ربوبیت» موجودات را به بعضی از مخلوقات الله ـ جل جلاله ـ نسبت می دهند، و ربوبیت را از خلقت جدا می کنند. و ربّ های خیالی خود را شرکای الله در ربوبیت و اداره موجودات می دانند و تصور می کنند ربّ های  مورد اعتقاد آنها عمدتاً از ملائکه و عده ای از افراد برتر انسانی مثل نمرود و فرعون و سایر حکام و پادشاهان بزرگ  و قدرتمند هستند. اما جهت تکمیل این بحث هم عرض می کنیم : آن اشیاء ساخته شده به دست بت پرستان  مثل مجسمه های سنگی و چوبی و غیر آنها ، در نظر مشرکان عکس ها و تمثالهائی از ربّ های خیالی  آنها می باشند. یعنی آنها وقتی معتقد به رب هائی بجای الله برای خودشان بودند طبعاً در اثر یاد کردن های مکرر به همان ربّ های خیالی  و توهمی علاقه و اشتیاق پیدا می کردند و این علاقه و اشتیاق از ناحیه نوعی اعتیاد، شدیدتر  هم می شد، لذا آنها یعنی مشرکان بجهت علاقه شدید به رب های خیالی خود.، صورت هائی و تمثالهائی از آنها ـ مطابق ذهنیات خود ـ می ساختند و به آن مجسمه ها و عکس ها تبرک می جستند و متوسل می شدند و از آنها حاجت می خواستند و خود آن اشیاء را به جای  صاحبان آنها مورد عبادت قرار می دادند.

البته شرک و بت پرستی منحصر به آن اشکال قدیمی فوق الذکر  نمی باشد و بلکه  به صورت ها و اشکال  مختلف در بین عده ای از انسانها بطور مستمر جریان دارد و بطور کلی «شرک» انواعی دارد، حتی نوعی از آن در افکار و اعمال بعضی از مؤمنان هم وجود دارد، جز مؤمنان اهل اخلاص  و دارای ایمان در مراتب متعالی  و بصورت خالص یعنی «مخلصین» بطوریکه خدای تعالی می فرماید:

آموزش های آسمانی - ۳۷ ، تفسیر سوره مدثر (آیات ۱۸ - ۲9)
بخوانید

   «وَمَا يؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ» (يوسف/۱۰۶) یعنی: ایمان نمی آورند اکثر آنها به الله مگر اینکه مقداری شرک هم در آنها وجود دارد.

لازم به ذکر است که مشرکان ربّ های خیالی خود را شرکا و نماینده های الله ـ جلّ جلاله ـ  در ربوبیت اشیاء تصور می کردند و می شود گفت آنها ارتباط الله با جهان را مثل ارتباط یک پادشاه و حاکم با یک مملکت تلقی می کردند. یعنی همچنانکه یک حاکم و یک پادشاه به تنهائی نمی تواند یک مملکت را اداره کند و به وزراء  و نماینده ها و همکارانی احتیاج دارد، تصور می کردند که «الله» ـ جلّ جلاله ـ  هم شخصاً عالم و موجودات عالم را اداره نمی کند ، بلکه این کار را به موجوداتی از مخلوقات خود واگذار کرده است و آنها را خود «الله» انتخاب کرده و به آنها قدرت داده است.

در آیات زیادی از قرآن مجید علیه این عقیده مشرکان احتجاجاتی به عمل آمده و حاصل آن احتجاجات و استدلالها این است که همچنانکه الله خالق موجودات است و خود مشرکان هم به این حقیقت اعتراف دارند، همچنان ربّ  آنها هم می باشد. چون «ربوبیت» در حقیقت «خلقت های پی در پی» موجودات است و خلقت یک موجود هم حتی طبق عقیده خود مشرکان کار موجودی جزء ذات قدوس الله  ـ جلّ جلاله ـ  نمی تواند باشد و اینکه چون موجودی غیر از الله نمی تواند «خالق» باشد، پس ربّ هم نمی تواند باشد چون همچنانکه اشاره شد ـ ربوبیت موجودات یعنی پرورش و اداره حیات آنها، در حقیقت خلقت های پی در پی است.

در طول زمان همیشه عده زیادی از مشرکان و گاهی فقط عده اندکی از آنها در اثر آموزش های مستمر پیامبران خدا از شرک خود و آلودگی های ناشی از آن فاصله می گرفتند و به ربوبیت الله و نبوت پیامبران ایمان می آوردند و عده ای  هم با وجود استدلالها و آموزش های روشن وحی  و کتابهای آسمانی و رفتارهای جاذب و معقول  و حکیمانه پیامبران خدا، همچنان در فضای آلوده و تاریک شرک باقی می ماندند و حتی با دین خدا به مخالفت بر می خواستند.

در آیات مورد بحث پروردگار عالمیان موضع دین خدا را آشکار کرده و متذکر چند نکته در این زمینه شده است از جمله:

۱ـ الله خالق همه موجودات از جمله خود کفار و مشرکان و همچنین همین شخص کافر هست که بجای عبودیت برای پروردگارش به مخالفت با او و پیامبر او برخاسته است.

۲ـ این شخص طاغی و این سمبل کفر و شرک ، تمامی دارائی ها و امکانات زندگی و فرزندان متعدد خود را از ناحیه الله و خلقت و ربوبیت او دریافت کرده است.

۳ـ او با استفاده از اصل حیات و نعمت های الله از جمله فرزندان خود قدرتی یافته و با آن قدرت عطا شده از طرف الله به مخالفت و مقابله با او برخاسته است.

۴ـ او علاوه بر امکاناتی که از خلقت و ربوبیت پروردگار عالمیان دریافت کرده، در ادامه زندگی هم بطور مستمر به ذات قدوس الله و الطاف  او احتیاج دارد و طمع دارد به مال و دارائی خودش افزوده شود.یعنی هم در اصل خلقت خود به الله احتیاج داشته  و هم جهت ادامه زندگی و هم بدست آوردن مال و دارائی و فرزندانی که در کنار او قرار دارند و پشتیبان او هستند. همچنین در جهت ازدیاد مال و دارائی و قدرت ناشی از داشتن فرزندان و حضور آنها در نزد خود.

۱۶ـ « كَلَّا إِنَّهُ كَانَ لِآياتِنَا عَنِيدًا» یعنی: نه چنین است! چون او در برابر آیات ما عناد می ورزد. مراد این است که این شخص با آیات خدا مقابله  می کند و مقابله  و مخالفت  او از ناحیه عناد و لجاجت  او است و نه فقط از روی جهل! و اینکه خدای قهار و قدرتمند به او مهلت سرکشی و یاغی گری و ادامه تبهکاری نخواهد داد! و او دیگر  نخواهد توانست از نعمت های الله بهره مند شود و با او یعنی  خالق و ربّ خود به مخالفت بر خیزد.

لازم به تذکر است که این نوع تهدید و اراده الله ـ جلّ جلاله ـ در جهت در هم کوبیدن قدرت و مال کفار و اراده نابودی آنها و از جمله شخص مورد نظر شامل  افرادی از کفار می شود که کفر آنها عمدی و از ناحیه عناد با حق و لجاجت است. یعنی صاحبان کفر عنادی، توضیح اینکه  کفر از یک نظر به دو قسم تقسیم می شود و آنها عبارتنداز :

کفر ابتدائی و کفر عنادی! منشأ کفر ابتدائی انسانها جهل به بعضی از حقایق موجود در عالم است! اما کفر ابتدائی امکان دارد در اثر آموزش های عالمانه پیامبران خدا و پیروان و آموزش یافته های آنها از بین برود و صاحب آن نوع از کفر به الله و زندگی اخروی و پیامبران خدا و حقایق دیگر  ایمان بیاورد و اکثر ایمان آوردنده ها به دین توحیدی و صورت کامل و نهائی آن یعنی شریعت حضرت محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ ازابتدای زمان ظهور آن حضرت و شروع دعوت دینی از همین گروه بودند.

اما کفر عنادی از روی عناد و لجاجت و انکار عمدی حقایق دین توحیدی و نشانه های آشکار آن به وجود می آید و دارنده این نوع کفر با وجود علم یقینی  به حقایق دین خدا و نشانه های روشن همراه پیامبران،  نسبت به آن کفر می ورزد و اگر صدها دلیل عقلی روشن هم نسبت به حقایق دینی به او عرضه شود و از جهت علمی هم مورد قبولش  قرار بگیرد، باز به آن ایمان نخواهد آورد. بطوریکه: خدای تعالی درباره قوم فرعون در کلام خود فرمود:

«فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ آياتُنَا مُبْصِرَةً قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِينٌ ـ  وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ كَيفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ» (النمل/ ۱۳ـ ۱۴) یعنی: و هنگامی که آیات روشنگر  ما به سوی آنها آمد، گفتند این سحری است آشکار و در حالیکه که دلهای آنها به آن حقایق و آن معجزات یقین داشت، از روی ظلم و سرکشی  آنها را انکار کردند.

مراد این است که قوم فرعون با وجود دیدن معجزات متعدد از حضرت موسی ـ علیه السلام ـ و یقین کامل به صحت آنها، از روی عناد و فسادِ نفوذ کرده در دلهایشان، آنها را انکار کردند و به آنها ایمان نیاوردند.

در این آیات هم بحث روی فردی از کفار مشهور است که از روی عمد و عناد باحق به مقابله با پیامبر خدا برخاسته بود و آیات قرآن را با وجود نشانه های آشکار در آنها، انکار می کرد و نسبت سحر به آنها می داد، در حالیکه شخص مطلع و ادیبی بود و از ناحیه آشنائی عمیق با ادبیات عرب، جنبه اعجازی قرآن مجید برای او کاملاً آشکار بود.

نقل کرده اند که بعد از نزول این آیات، ولید به تدریج اموال و فرزندان خود را از دست داد و سرانجام خودش هم به هلاکت رسید.

حاصل بحث در این قسمت اینکه پروردگار عالمیان در صورت خلافکاری  بندگانش  مدتی به آنها مهلت می دهد و فوراً آنها را نابود نمی کند، تا بلکه توبه کنند و دست از خلافکاری  خود بردارند. اما اگر این مهلت فرصت به توبه و برگشت آنها از خلافکاری ها منتهی  نشد و آنها به خلافکاری  و تبهکاری  و فساد خود و بالخصوص اشاعه فساد بین مردم ادامه دادند، اراده خدای تعالی بر نابودی یا فضیحت و سرکوبی آنها جریان می یابد.

الیاس کلانتری

۱۳۹۷/۱۱/۲۵

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن