کلام ایام ـ ۲۹۴، خانه خدا و بهای حفظ حرمت و شرافت و کرامت آن

20190711131746608در این ایام که زمان برگزاری عبادت عظیم حج و مراسم باشکوه آن بود، به همین مناسبت مقاله‌ای در دو بخش درباره خانه خدا یعنی کعبه مقدسه و آن عبادت مخصوص نوشته شد، مراسمی که از قدیم جنبه جهانی پیدا کرده و بین اقوام و ملل مختلف متداول بوده و جنبه جهانی آن امروزه بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. در تاریخ برگزاری این مراسم باشکوه حوادث شگفت‌ انگیزی هم واقع شده است و در رأس آنها اعمال و رفتار هائی قرار دارد که از پیامبران و حجت های پروردگار عالمیان ظاهر شده است و حاکی از حرمت و شرافت و کرامت این خانه بوده است.

 در بین این حوادث، خروج غیر منتظره حضرت سیدالشهداء امام حسین- علیه السلام- و همراهانش از مکه و آن اجتماع عظیم جهانی و سفر او بطرف عراق بوده است که در سال ۶۰ هجری واقع شد و منتهی شد به حادثه تاریخی عاشورا و مراحل نهائی آن نهضت مقدس. در تاریخ نهضت مقدس حسینی آشکار است که وقتی بزرگوار از طرف حکومت ضدّ دینی بنی امیه و حاکم پلید آن تحت فشار شدید سیاسی قرار گرفت

با عده‌ای از افراد خاندان خود و عده ای از طرفدارانش از مدینه خارج شده و به طرف شهر مکه و جوار خانه خدا هجرت کرد و چند ماه در آنجا اقامت داشت تا اینکه ماه ذیحجه و زمان مراسم حج رسید و طبعاً آن بزرگوار و همراهانش هم در فضای آن مراسم قرار گرفتند.

 امام- علیه السلام- در آن چند ماه در کنار خانه خدا و شهر مکه در بین همراهان و طرفداران فراوان خود در امنیتی به سر می‌برد و از تجمع مسلمین در آن شهر جهت ترویج معارف دینی و نشان دادن چهره کریه نفاق و حکومت ضد دینی یزید بهره برداری می کرد.

 از جهت دیگر در این فاصله هزاران نامه توسط عده زیادی از فرستادگان از اهل عراق بالخصوص شهر مشهور کوفه به امام- علیه السلام- رسید که آنها از خودداری آن حضرت از تسلیم به حکومت و به رسمیت شناختن آن اظهار رضایت و خوشحالی کرده بودند و از امام دعوت می کردند که به شهر کوفه برود و آنها همراهی با او و مقابله با حکومت جبّاران بنی امیه را وعده می دادند.

اقامت در شهر مکه در بین طرفداران زیاد از بلاد اسلامی که عموماً از حکومت غاصب و غیرقانونی بنی امیه ناراضی بودند، فرصت مناسبی برای آن حضرت به وجود آورده بود که مبارزه فرهنگی با حکومت جباران منافق را برقرار کند و در این راه مقدس هم توفیقات زیادی نصیب آن بزرگوار شده بود.

شرایط اجتماعی به وجود آمده از هجرت و اقامت امام- علیه السلام- در شهر مکه رضایت اهل مکه و زائران خانه خدا را هم فراهم کرده بود. زائرانی که قبلاً برای «عمره» و در این اواخر جهت «حج» از نقاط مختلف عالم اسلام به شهر مکه سفر می‌کردند.

تا اینکه روزها سپری شد و روز هشتم ماه ذیحجه رسید و زائران خانه خدا برای شروع اعمال اصلی حج که با «اِحرام» از شهر مکه و وقوف در عرفات شروع می‌شد، خود را آماده کرده بودند و خروج از شهر و رفتن به عرفات هم شروع شده بود. و عده ای از زائران خانه خدا و کسانیکه قصد حج کرده بودند در حال ورود به شهر مکه و اتصال به آن جریان عظیم بودند. در آن موقعیت و آن روزها کسانیکه بقصد زیارت خانه خدا وارد شهر مکه شده اند، جز برای بعضی ضرورت ها و جز در شرایط اضطراری از شهر مکه و از آن اجتماع عظیم خارج نمی شوند! و برای کسانیکه اولین بار به زیارت خانه خدا وارد شهر مکه شده اند و حج آنها حج واجب محسوب می شود، خروج از شهر مکه قبل از اتمام مراسم حج شرعاً جایز نمی باشد.

امام حسین ـ علیه السلام ـ اگرچه بارها عمل حج انجام داده بود و شرکت در مراسم حج برای او واجب نبود، اما علاقه و اشتیاق آن حضرت به حضور در شهر مکه و شرکت در مراسم حج و اتمام آن عبادت عظیم، طبعاً بسیار شدید بود و حج استحبابی و حضور در آن مواقف کریمه و مشاهد شریفه برای آن حضرت دارای اهمیت زاید الوصفی بود. علاوه بر اشتیاق شدید به تجلیل و تعظیم و تکریم خانه خدا و شهر مکه و مراسم با شکوه حج با شرکت در آن مراسم، فرصت بسیار مناسبی هم در شهر مکه و در آن اجتماعات عظیم برای آن حضرت به وجود آمده بود، برای آشکار کردن مخالفت خود با حکومت غاصب جامعه و ارشاد مردم به راه حقیقی دینی و نشان دادن چهره کریه نفاق و دین ساختگی تقلبی!

امام ـ علیه السلام ـ در آن شرایط بحرانی سیاسی مسئولیت عظیمی را بعهده داشت و آن عبارت بود از حفاظت از حقیقت دین خدا و نشان دادن راه حقیقی دینداری به انسانها و همچنین نشان دادن چهره کریه نفاق و دشمنی با دین خدا آن هم بنام دین و تظاهر به دینداری از طرف حکومت غاصب.

 امام حسین ـ علیه السلام ـ از زمانی که در شهر مدینه و محل سکونت خود از طرف حکومت جامعه و نماینده آن در شهر مدینه دعوت به بیعت با حاکم فاسق جامعه و به رسمیت شناختن آن حکومت ضد دینی شد، تمام تلاش خود را چه در مجلس دارالاماره و چه درحال خروج از مدینه و چه در زمان حضور و استقرار در شهر مکه به کار می برد که اولاً: توسط عمال حکومت بازداشت نشود، ثانیاً: حکومت نتواند دروغی را به او نسبت بدهد و با حیله های سیاسی وانمود کند که آن حضرت راضی به بیعت با حکومت و پذیرش آن شده است. شبیه آنچه در سالهای آخر حکومت معاویه در همین زمینه از طرف حکومت انجام گرفت.

تلاش امام ـ علیه السلام ـ برای تحقق دو هدف فوق الذکر در حدی بود که اهمیت کشته شدن بدست عمال حکومتی در مقابل آن چیزی به حساب نمی آمد. یعنی آن حضرت تمامی تدابیر خود را جهت دفاع از حقیقت دین خدا و آشکار کردن مخالفت خود با حکومت غاصب جامعه به کار می بست و تمامی توجهات خود را به این موضوع معطوف می کرد.

حال با این وصف خروج امام ـ علیه السلام ـ از شهر مکه و جدا شدن از آن اجتماعات مردمی و زائرانی که از همه بلاد دینی به مکه آمده و در مراسم حج شرکت کرده بودند. و از دست دادن آن فرصت های گرانبها، آن هم یک روز قبل از عرفه و شروع مراسم خاص بسیار شگفت انگیز و غیرعادی بود.

طبعاً تصمیم امام ـ علیه السلام ـ برای آن خروج ناگهانی و حیرت انگیز و اقدام به آن، تمامی دوستداران و پیروان او و مردم عادی و حتی عمال حکومت را در تعجب فرو ببرد. پس آن خروج در آن روز یعنی روز قبل از عرفه و فاصله گرفتن از شهر مکه لازم بود دارای حکمت عظیم فوق عادی باشد! اما باید دید آن حکمت چه بود؟! و امام ـ علیه السلام ـ از آن رفتار شگفت انگیز غیر منتظره و متعارض با محاسبات عادی سیاسی و دینی چه قصدی داشت؟!

نکته دیگری هم در این تحلیل لازم است مورد توجه قرار بگیرد و آن اینکه اگر امام حسین ـ علیه السلام ـ بلحاظ دعوت عمومی اهل کوفه و هزاران نامه دعوت که از طرف اهل کوفه ارسال شده بود، قصد رفتن به آن شهر را داشت، می توانست این سفر را بعد از پایان مراسم حج انجام دهد و ۴ یا ۵ روز تأخیر در شروع آن سفر چه نقشی در اصل موضوع داشت؟! در حالیکه آن حضرت تا روز خروج از مکه به مدت چهار ماه و چند روز در آن شهر اقامت داشت و نامه های دعوت اهل کوفه هم مدتها پیش به او رسیده بود و نمایندگان و رسولان مردم کوفه قبلاً به حضورش رسیده بودند و نماینده و سفیر آن حضرت یعنی جناب مسلام بن عقیل هم قبلاً اوضاع سیاسی و فکری شهر کوفه و مردم آن را در گزارش خود به امام ـ علیه السلام ـ اطلاع داده بود.

حکمت خروج امام حسین ـ علیه السلام ـ از مکه

اما علت و حکمت آن خروج غیر منتظره را خود آن حضرت به برادرش محمد بن حنفیه اعلام فرمود و آن اینکه امام ـ علیه السلام ـ مطلع شد که عده ای از عمال حکومت یزید جهت رسیدن به یک مقصد سیاسی اما ظاهراً تحت عنوان زائر خانه خدا به شهر مکه آمده اند، و آنها مأموریت دارند که حین مناسک حج او را محاصره کنند و از او بخواهند که با حکومت بیعت کند یعنی او را به این کار وادار کنند و چون می دانستند امام ـ علیه السلام ـ طبعاً جهت رعایت حرمت خانه خدا راضی نخواهد شد که در کنار آن خونی ریخته شود و حرمت آن خانه بشکند پس ناچار از بیعت خواهد شد.

کلام ایام ـ 311، عید ولادت حضرت زینب کبری ـ سلام الله علیها ـ و برکات آن
بخوانید

قابل تذکر است که حمل اسلحه یکی از محرمات احرام است یعنی زائر خانه خدا از زمان شروع احرام تا پایان آن حق حمل اسلحه با خود را ندارد و بطور کلی جنگ و مجادله در حج و در خانه خدا هم عملی حرام و ممنوع است. اما منافقان بنی امیه و عمال آن حکومت فاسد که به قوانین دینی پای بند نبودند و هر وقت حکومت و سیاست آنها لازم می داشت، بطور پنهانی و گاهی آشکارا مرتکب کارهای خلاف دینی می شدند. لذا امام ـ علیه السلام ـ به محض اطلاع از این نقشه دشمنان خدا، تصمیم به خروج از شهر مکه گرفت! و تصمیم فوری و ناگهانی خود را به افراد خاندان و نزدیکان و گروهی از مردم اطلاع داد!

بعضی از نزدیکان امام ـ علیه السلام ـ اصرار زیادی می کردند که آن حضرت از این تصمیم خود منصرف شود و در مکه بماند و از امنیت حرم خدا استفاده کند، از جمله آنها برادرش محمد بن حنفیه بود! امام ـ علیه السلام ـ در جواب پیشنهاد او فرمود:

«يَا أَخِي قَدْ خِفْتُ أَنْ يَغْتَالَنِي يَزِيدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ فِي اَلْحَرَمِ فَأَكُونَ اَلَّذِي يُسْتَبَاحُ بِهِ حُرْمَةُ هَذَا اَلْبَيْتِ»(۱) یعنی: ای برادر من نگران شدم (ترسیدم) از اینکه یزید بن معاویه با خدعه و نیرنگ و بطور ناگهانی مرا در حرم گرفتار کند و آن موقع من کسی باشم که از ناحیه [قتل] او حرمت این خانه بشکند!

این دیدگاه امام ـ علیه السلام ـ که در کلام شریفش آن را ذکر کرده بسیار شگفت انگیز است و آن اینکه: نگرانی اصلی امام ـ علیه السلام ـ در جریان مقابله با حکومت شکسته شدن حرمت دین خدا است. یعنی اهمیت حفاظت از دین خدا و حمایت از آن و جلوگیری از آلوده شدن فضای آن در حدی است که کشته شدن او از نظر مبارک خودش، دارای اهمیت قابل توجهی نیست.

 آن حضرت در این کلام و این رفتار، درس عظیم پربرکتی به پیروان دین خدا و شیعیان و طرفداران خود می دهد و آن اینکه جان انسان اگرچه ارزش و اهمیت زیادی دارد، اما اهمیت حفظ دین خدا و حمایت از آن و نشان دادن چهره حقیقی زیبای آن دارای اهمیت بیشتری است!

دیگر اینکه خانه خدا و کعبه هم پرچم رفیع برافراشته دین توحیدی است و تمایل و اشتیاق انسانها به دین خدا باید در رعایت حرمت آن تجلی یابد و پس می شود انسان در حمایت از حرمت و جلالت کعبه امکانات خود را هزینه کند و سختی ها و گرفتاریهای زیادی را تحمل کند، حتی جان خود را هم فدا کند.

در بعضی از مقالات قبلی مطبی را با مقداری توضیح و تفصیل متذکر شدیم و حاصل آن بطور فشرده این است که:

اگر بخواهیم از یک بحث تحلیلی تفصیلی درباره حقیقیت «دین خدا» و ارزش دیدگاهها و عقاید و همچنین ارزش احکام و معارف آن و مجموعه فواید و ثمرات آن صرف نظر کنیم و استدلالهای عقلی و بررسی های علمی و نظریات دانشمندان با تفاوت دیدگاهها را به یک فرصت مناسب برای تحقیقات گسترده کارشناسانه ای موکول کنیم. می توانیم در ارزیابی بسیار فشرده و سریع آن بگوئیم: دین خدا آن مجموعه ای است که شخصیت های آسمانی یعنی پیامبران خدا و امامان معصوم ـ سلام الله علیهم ـ جهت شناساندن آن به انسانها و جلوگیری از رواج صورتهای تقلبی از آن، تمامی امکانات وجودی و عمر خود را هزینه کردند و در صورت لزوم جان خود را هم در این راه فدا کردند. و اینکه آیا می شود یک نظام عقیدتی و رفتاری و اخلاقی و علمی که آن صاحبان بصیرت های فوق عادی و آن شخصیت های قدسی عالم، حتی با میل و رغبت و بطور آگاهانه تمامی فرصت های عمر و حتی جان خود را در راه آن فدا کردند، این چنین مورد کم توجهی و یا بی اعتنائی قرار بگیرد؟ و بلکه بالاتر از آن عده ای انسان به مقابله و مخالفت با آن برخیزند و مردم را از توجه به آن منصرف کنند؟

یعنی ارزش حقیقی پدیده ای که پیامبر خاتم حضرت محمد صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین و حضرت فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسین و دیگر حجت های پروردگار عالمیان ـ سلام الله علیهم ـ و پیروان و دوستداران صادق آنها خود را برای آن فدا کردند تا چه اندازه می تواند باشد.

دین خدا یک سلسله حقایق قدسی است که منشأ آن علم خدا و قدرت او و تمامی قوانین حقیقی حاکم بر عالم است. آیا چنین پدیده ای می شود مورد بی اعتنائی عقلا و صاحبان علم قرار بگیرد؟! چه تعداد از پیامبران خدا در راه معرفی حقایق دینی به انسانها حتی جان خود را از دست دادند، و بدست مخالفان آن کشته شدند، اگرچه مخالفان دین خدا هم جهت اغراض خاصی و یا از روی انواعی از جهل، خود را دیندار و پیرو دین آسمانی معرفی می کردند و یا حداقل تصور می کردند.

حضرت یحیی و حضرت زکریا و دیگر پیامبران ـ علیهم السلام ـ در چه راهی و بدست چه کسانی کشته شدند؟! چرا حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ در تمام مدت عمر دائماً در حال استتار و اختفاء به سر می برد و چرا یهودیان می خواستند او را بکشند و بطور غیابی او را محکوم به اعدام کرده بودند

در آن بحث متذکر شدیم که یک جوان غیرتمند و صادق در زمان ما اگر اندکی عقل خود را به کار بگیرد از رفتارهای انسانهای بزرگوار و صاحبان بصیرت و شخصیت های قدسی و از سخنان آنها می تواند به ارزش حقیقی دین خدا پی ببرد و دروغ ها و خیانت های دشمنان دین خدا را در مخالفت با آن و علل این مخالفت شناسائی کند و با آنها مقابله کند.

یکی از مناسب ترین فرصت ها و منابع علمی در شناسائی حقیقت دین خدا نهضت مقدس حسینی ـ علیه السلام ـ و حادثه عاشورا است.

توجه مناسب و حتی اجمالی به این حادثه و قهرمانهای آن، برای شناسائی ارزش های حقیقی دین آسمانی کفایت می کند. از بررسی شخصیت قدسی و اهداف متعالی فوق حد افهام عادی امام حسین ـ علیه السلام ـ فعلاً صرفنظر می کنیم و این مقصود را با تمام عجز و ناتوانی اما در حد ضرورت به ایام ماه محرم و ماه عزا موکول می کنیم و اشاره ای می کنیم به رفتارهای همراهان آن حضرت (سلام الله علیه).

اگر کسی بخواهد به ارزش حقیقی دین خدا در حد ظرفیت روحی خود پی ببرد، کفایت می کند برای او توجه به شخصیت و رفتارهای آن عده قلیل همراه امام ـ علیه السلام ـ که با وجود اصرار مکرر او به رفتن از آن منطقه یعنی بیابان کربلا و نجات دادن خود، با رغبت و اشتیاق همراهی با آن حضرت و کشته شدن در کنار او را بر ادامه زندگی ترجیح دادند و بعضی از آنها با اظهار تأسف می گفتند ای کاش چند بار در راه او و در کنار او کشته می شدندو بارها و بارها آن جریان تکرار می شد. آنها چه کسانی بودند و دارای چه بصیرتهائی؟!

این کلام نورانی نقل شده از آن قهرمان غیرت و جوانمردی و وفاداری و فداکاری در راه دین خدا یعنی حضرت ابوالفضل العباس ـ علیه السلام ـ مبیٌن چه مرتبه ای از ارزش دین خداست که وقتی دست راست او در آن جنگ نابرابر و در راه تلاش برای بردن یک مشک آب برای کودکان تشنه حرم حسین ـ علیه السلام ـ قطع شد با شهامتی کم نظیر در تاریخ حیات انسانها فرمود:

«وَاللّه ِ إن قَطَعتُمُ يَميني                   إنّي اُحامي أبَداً عَن ديني

وعَن إمامٍ صادِقِ اليَقينِ                   نَجلِ النَّبِيِّ الطّاهِرِ الأَمينِ»(۲)

یعنی: به خدا سوگند اگر دست راست مرا قطع کردید، من باز هم پیوسته از دین خود و از امام صادق یقینی که نوه پیامبر پاک امین است، حمایت خواهم کرد.

آن بصیرت شگفت انگیز که حجت پروردگار عالمیان یعنی امام صادق ـ علیه السلام ـ  آن را توصیف فرموده و آن غیرت و صداقت مواٌج در آن شخصیت قدسی عامل پدید آمدن این دیدگاه درباره دین خدا شده است.

این بحث ـ ان شاء الله تعالی ـ در روزهای ورود به ماه محرم و ماه عزای حسینی ـ علیه السلام ـ ادامه خواهد یافت.

الیاس کلانتری

۱۳۹۸/۵/۲۲

پاورقی ها:

  1. اللهوف علی قتلی الطفوف، جلد ۱، صفحه ۶۳
  2. مقتل جامع سید الشهدا، زیرنظر استاد مهدی پیشوائی، جلد اول، صفحه ۸۴۱
برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن