کلام ایام -۴۵۷، پرده برداری از جمال دین خدا در نهضت عاشورا

بخش سوم*

کلیات*

  • حادثه غصب مقام خلافت امیرالمؤمنین علی – علیه السلام- و تبدیل حکومت حقیقی دینی به حکومت عادی بشری.

  • تلاش های سیاسی معاویه برای رسیدن فرزندش یزید به حکومت.

  • نقض آشکار قرار داد صلح امام  حسن – علیه السلام- از طرف معاویه.

  • معاویه در دوره حکومت خود موفق نشد از امام حسین – علیه السلام- و چند نفر از افراد سرشناس مدینه برای حکومت یزید بیعت بگیرد .

  • طبق قرارداد صلح لازم بود بعد از مرگ معاویه حکومت جامعه در اختیار امام حسن و در صورت رحلت او در اختیار امام  حسین – علیهما السلام – قرار بگیرد.

  • اولین اقدام حکومت یزید بعد از غصب حکومت.

  • سرنوشت حکومت دینی بعد از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ).

  • نگرانی معاویه از موقعیت اجتماعی و محبوبیت امام حسن و بعد از او امام حسین – علیهما السلام- در جامعه دینی.

  • مشکل عظیم سیاسی که حکومت بنی امیه برای امام حسین – علیه السلام- به وجود آورد.

  • نگرانی معاویه از قیام مردم علیه حکومت او و روی آوردن به طرف امام حسن – علیه السلام-تأثیری در رفتارهای او داشت.

  • امام حسین – علیه السلام- در دوره امامت خود رفتار هائی شبیه برادرش امام حسن – علیه السلام- با حکومت داشت.

  • مخالفت امام حسین – علیه السلام- با حکومت یزید و عدم بیعت او سبب سرور و خوشنودی عمومی در جامعه دینی شد.

  • رفتارهای خشونت آمیز و ظالمانه معاویه با مخالفان حکومت خود .

  • رفتارهای ظالمانه معاویه با شیعیان و پیروان امیرالمؤمنین علی ( علیه السلام).

  • سرکوبی مخالفان حکومت معاویه در کوفه از طرف زیاد ابن ابیه نماینده معاویه در آن شهر .

  • انتشار خبر خودداری امام حسین – علیه السلام- از بیعت با یزید در شهر کوفه.

  • نامه های اهل کوفه به امام حسین-علیه السلام- و دعوت از او برای رفتن به آن شهر.

  • امام حسین- علیه السلام مسلم بن عقیل را بعنوان سفیر خود به شهر کوفه فرستاد.

  • بیعت عمومی اهل کوفه با حضرت مسلم برای امام حسین(علیه السلام).

  • انتصاب ابن زیاد از طرف یزید برای امارت شهر کوفه.

  • تسلط ابن زیاد به شهر کوفه با ساختن یک یا چند دروغ.

  • جنگ حضرت مسلم به تنهائی با سپاه حکومتی و مجروح شدن و شهادت او.

در روز رحلت رسول اکرم –صلی الله علیه و آله و سلم- حادثه بسیار زیانباری در جامعه دینی وقوع یافت و آن عبارت بود از غصب مقام خلافت امیرالمؤمنین علی – علیه السلام- و تبدیل حکومت حقیقی دینی به یک حکومت عادی بشری ! و ما قبلاً در مقالات مربوط به سیره شریف امیرالمؤمنین علی و امام حسن مجتبی –علیهما السلام- در این زمینه و تحلیل وقایع تاریخ صدر اسلام و دوره خلافت خلفا وارد بحثی تفصیلی و تحلیلی شدیم و در صورت لزوم در مناسبت های بعدی هم بخواست خدا به مباحث تکمیلی در این جهت خواهیم پرداخت. اما  اکنون بمناسبت ایام ماه محرم و زمان عزاداری برای حضرت سیدالشهداء امام حسین-علیه السلام- به ذکرو توضیح بخشی از سیره شریف آن حضرت می پردازیم.

در مباحث قبلی از این سلسله مقالات اشاره ای شد به اینکه در بخشی از دوره امامت آن حضرت حادثه مرگ معاویه حاکم غاصب جامعه دینی وقوع یافت. معاویه در اواخر عمر خود تلاش زیادی کرد تا حکومت جامعه دینی را بدست فرزندش یزید بسپارد. این اقدام معاویه نقض آشکار قرار داد صلح با امام حسن مجتبی ـ علیه السلام- بود . که البته آن قرارداد در بعضی جهات از طرف معاویه نقض شده بود. اما در هر صورت او حق انتقال حکومت به کسی را طبق آن قرار داد نداشت ! اما به هر حال با مکاریها و حیله های سیاسی و استفاده از بی تفاوتی مردم و اهمال آنها در امر حکومت دست به چنین اقدامی زد! و از مردم با تهدید و اعمال قدرت حکومتی برای فرزندش بیعت گرفت.

اما چند نفر از افراد سرشناس مدینه تسلیم فشار های سیاسی معاویه نشدند که در رأس آنها وجود مبارک حضرت امام حسین – علیه السلام- قرار داشت و طبق قرار داد صلح امام حسن مجتبی – علیه السلام- بعد از رحلت معاویه حکومت جامعه لازم بود در  اختیار امام حسن و در صورت رحلت او در اختیار امام حسین –علیهما السلام- قراربگیرد. اما معاویه با بی اعتنایی به این بند از قرارداد صلح ، و زیر پا گذاشتن آن، از مردم با تهدید و تطمیع و فشار های سیاسی برای حکومت او بیعت گرفت . اما موفق به گرفتن بیعت از حضرت امام حسین – علیه السلام- و آن چند نفر مخالف سرشناس نشد. تا اینکه حادثه مرگ معاویه واقع شد و فرزندش یزید با زمینه ای که از قبل با قدرت حکومتی معاویه به وجود آمده بود ، حکومت را در دست گرفت و بلافاصله به نماینده حکومت در مدینه دستور داد که از امام – علیه السلام- و آن چند نفر مخالف برای حکومت او بیعت بگیرد و در صورت مخالفت و خود داری از بیعت هر چند نفر کشته شوند ، بالخصوص امام حسین (علیه السلام)

حکومت حقیقی دینی از زمان رحلت رسول خدا  –صلی الله علیه و آله و سلم- غصب شده بود و در این مدت طولانی پنجاه ساله حدود پنج سال، آن حق غصب شده به جایگاه اصلی خود برگشت و در دست امیرالمؤمنین علی – علیه السلام- قرار گرفت و زمان کوتاهی هم حدود شش ماه به دست امام حسن مجتبی –علیه السلام- افتاد و مجدداً غصب شد و در آن زمان مورد نظر از ناحیه یزید فرزند معاویه-لعنة الله علیهما- غصب شد.

و در آن زمان امکان تأسیس مجدد حکومت دینی و زمینه های فرهنگی و اجتماعی آن از بین رفته بود و طبیعی بود که وجود مبارک امام حسین هم مثل پدر بزرگوار خود امام امیرالمؤمنین و برادر گرامی خود امام مجتبی – سلام الله علیهم- رغبتی نسبت به آن نداشته باشد و تمایلی از خود ابراز نکند ، اما حکومت فردی فاسق و پلیدی که فسق و تبهکاری و پلیدی و دشمنی با دین خدا را آشکار می کرد ، در جامعه دینی قابل تحمل نبود .

دیگر اینکه او از امام – علیه السلام- می خواست که حکومت او را به رسمیت بشناسد و آن را به عنوان حکومت دینی قبول و اعلام کند و با او بعنوان جانشین رسول الله –صلی الله علیه و آله و سلم- بیعت کند ! و تحت اطاعت او یعنی یزید قرار بگیرد . معاویه شخص مکّار و حیله گر تیزهوشی بود . او در دوره حکومت غاصبانه خود اگرچه با عدم تمایل و رغبت بعضی از ظواهر شرعی را رعایت می کرد . او توجه داشت به اینکه مقام حکومت شخصیت محبوب و بزرگی از جامعه یعنی امام حسن مجتبی – علیه السلام – را غصب کرده و با نیرنگ ها و فریب کاریها و سیاست بازی ها حکومت جامعه را به دست گرفته و هر زمانی احتمال دارد مردم از فریب خوردن خود مطلع شوند و از زیر سلطه حکومت او خارج شوند و بطرف امام حسن – علیه السلام- روی آورند! شبیه همان حادثه ای که قبلاً درزمان خلافت عثمان در مدینه واقع شد و منتهی به قتل عثمان از طرف مردم و روی آوردن به طرف امیرالمؤمنین علی – علیه السلام – شد. لذا او در خلافکاریهای خود در جهاتی اصول احتیاط و سیاست بازی را رعایت می کرد. اما فرزند پلیدش یزید از سیاست بازی پدرش و تیز هوشی و مکاری او بهره ای نداشت و آشکارا به فسق و اعمال ضد دینی اقدام می کرد.

 امام حسن مجتبی –علیه السلام – از روی ناچاری ، فشار های حکومت معاویه را تحمل می کرد و مخالفت خود را بصورت انتقاد ها و مخالفت با سخنان و بعضی رفتار ها آشکار می کرد ! اما امکان اقدام نظامی و جنگ برای او فراهم نبود.

وجود مبارک امام حسین – علیه السلام- هم بعد از شهادت برادر بزرگوارش و در دوره امامت خود رفتاری مثل رفتار او را با حکومت داشت. اما وقتی حکومت دست یزید افتاد و او بلافاصله امام – علیه السلام- را برای اخذ بیعت و تسلیم در مقابل حکومت خود تحت فشار گذاشت. امام -علیه السلام- با عده ای از نزدیکان و افراد خاندان خود از مدینه هجرت کرد و بطرف شهر مکه  و خانه امن الهی رفت و در آن شهر استقرار یافت و با این رفتار مخالفت خود  را با حکومت یزید و عدم بیعت خود را به مردم  اعلام فرمود.

خبر ورود امام حسین-علیه السلام- به مکه و عدم بیعت او با یزید و مخالفت او با حکومت سریعاً در جوامع دینی منتشر شد! چون حرکت امام – علیه السلام- و همراهان او از مدینه در روزهای آخر ماه رجب و ورودشان به مکه در روزهای اول ماه شعبان بود و در آن ایام مردم زیادی از بلاد مختلف جهت زیارت خانه خدا – بصورت عمره – در مکه حضور داشتند. لذا خبر حضور آن حضرت در شهر مکه و مخالفت او با حکومت و عدم بیعت او توسط زائران خانه خدا به زودی در تمام عالم اسلام منتشر شد.

خبر عدم بیعت امام –علیه السلام- با حاکم منفور جامعه دینی و حضور و استقرار او در شهر مکه سبب سرور زائران خانه خدا و اهل شهر مکه و عموم مسلمین در سطح جهان اسلام شد! چون بطوریکه قبلاً متذکر شدیم ،یزید فرزند معاویه شخص بسیار منفوری بود،علاوه بر اینکه اکثر مردم در جامعه دینی جز عده قلیلی فریب خورده و جاهل از مجموع حکومت بنی امیه ناراضی بودند.

قبل از شروع حکومت یزید پدرش معاویه مدت بیست سال تحت عنوان خلیفه حکومت جامعه را در دست داشت و او مدت بیست سال هم قبلاً با عنوان امیر و والی در منطقه شامات حکومت داشت – در دوره خلافت عمر و عثمان – و در آن دوره طرفداران زیادی در شام پیدا کرده بود. اما وقتی حکومت تمام جامعه دینی را بدست گرفت تحت عنوان «خلیفه» و قدرتی در جامعه نبود که او را در روش حکومت خودش مورد مؤاخذه قرار دهد و یا علیه او به اقدامی نظامی دست بزند، او مطابق امیال و هواهای نفسانی خود حکومت می کرد ! و فقط نگرانی او ازموقعیت و محبوبیت شخص امام حسن و بعد از شهادت آن حضرت موقعیت اجتماعی و محبوبیت امام حسین – علیهما السلام- بود لذا با سیاستمداری و دروغگوئی و فریبکاری به حکومت خود ادامه می داد.

کلام ایام - 417، شکوه و جلال ماه های نورانی
بخوانید

او عده ای از مخالفان حکومت خود را که جرأت اعتراض و انتقاد نسبت به رفتار های او را پیدا می کردند بشدت سرکوب می کرد! و به بهانه های مختلف افراد سرشناس ناراضی را به قتل می رساند یا محبوس می کرد. حتی قتل ها و حبس های او منحصر به مخالفان معترض نمی شد و عمال حکومت او کسانی را که احتمال می دادند مخالف او هستند اگرچه مخالفتی هم در عمل ابراز نمی کردند، باز مورد تعقیب سیاسی قرار می دادند و بازداشت می کردند و گاهی به قتل می رساندند.

معاویه بعد از تسلط به عراق و بعداً تمام جامعه اسلامی «زیاد بن ابیه» را به امارت کوفه و نماینده خود در آن شهر منصوب کرد و به او دستور داد که با مخالفان حکومت و شیعیان امیرالمؤمنین علی – علیه السلام- با شدت و خشونت رفتار کند و آنها را سرکوب کند.

لازم به ذکر است که امیرالمؤمنین علی – علیه السلام- در دوره حکومت خود برای مقابله با «ناکثین» یعنی پیمان شکنان و سپاه جَمَل از مدینه به بصره آمد و بعد از جنگ «جمل» در شهر کوفه استقرار یافت. و آن شهر به مقر حکومت دینی تبدیل شد. اهل کوفه عمدتاً از شیعیان و طرفداران امام – علیه السلام- بودند و عده زیادی هم از پیروان و شیعیان آن حضرت که همراه او از مدینه و شهر های دیگر آمده بودند.

زیاد بن ابیه و الی کوفه از طرف معاویه در زمان امارت خود شیعیان و طرفداران امام – علیه السلام- و تمام افراد سرشناس و دارای وجهه اجتماعی را مورد تعقیب حکومتی قرار داد و تعداد زیادی از آنها را کشت و یا زندانی و یا تبعید کرد . او افراد را با احتمال و حدس و گمان می کشت . مردم آن منطقه هیچگونه آرامشی در طول خلافت(حکومت) معاویه و امارت زیاد بن ابیه نداشتند و شدیداً از حکومت ناراضی بودند . آنها از اهمال و سستی خود در دوره حکومت امیرالمؤمنین علی و عدم همراهی با امام حسن –علیهما السلام- در دوره حکومت کوتاه او و فریب خوردن از وعده های معاویه بشدت پشیمان بودند! تا جائی که بعد از شهادت امام حسن – علیه السلام- و شروع  امامت امام حسین – علیه السلام- نامه هائی به آن حضرت نوشتند و نارضایتی از حکومت و عدم اطاعت خود را اعلام کردند و از آن حضرت برای رفتن به کوفه دعوت کردند و اعلام کردند که تمایل به حکومت او دارند و وعده پیروی و حمایت از او دادند.

امام – علیه السلام- در جواب  نامه ها و دعوت آنها فرمود: که او به قرار داد صلح برادرش امام حسن –علیه السلام- با معاویه پای بند است و اگر معاویه از دنیا رفت آن موقع در کار حکومت خواهد اندیشید و ضمناً اشاره ای فرمود به سستی و اهمال آنها در کمک به امیرالمؤمنین علی – علیه السلام- و بی وفائی آنها نسبت به امام حسن مجتبی –علیه السلام- و رفتارهای قبلی آنها !

انتشار خبر خودداری امام حسین علیه السلام- از بیعت با یزید

اهل کوفه وقتی خبر مرگ معاویه و خودداری امام –علیه السلام- را از بیعت شنیدند بسیار مسرور شدند و امید تازه ای در قلوب آنها جهت نجات از ظلم ها و خشونت ها و حکومت جبارانه بنی امیه پیدا شد و به امام – علیه السلام- که در شهر مکه استقرار داشت نامه هائی نوشتند و او را به شهر کوفه دعوت کردند. امام – علیه الیسلام- ابتداءً عکس العملی نسبت به نامه های دعوت اهل کوفه از خود نشان نداد تا اینکه دعوت ها و نامه ها زیاد شد و به چندین هزار عدد رسید.

اهل کوفه به امام حسین – علیه السلام- استغاثه کردند و از او کمک خواستند و متذکر ظلم ها و خشونت ها و بی عدالتی های حکومت معاویه شدند و بطور مؤکدّ اظهار کردند که حاضرند از او در مقابل حکومت حمایت کنند و تحت امر و اراده او قرار بگیرند، بلکه بتوانند با حکومت مقابله کنند و حقی را برقرار نمایند .

پاسخ امام حسین علیه السلام- به دعوت اهل کوفه

نامه های اهل کوفه و فرستاده های آنها پی در پی به حضور امام – علیه السلام- می رسید تا اینکه آن حضرت در جواب نامه ها و دعوت های اهل کوفه نامه ای به مضمون ذیل برای آنها نوشت:

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ مِنَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام إِلَى الْمَلَإِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُسْلِمِینَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ هَانِئاً وَ سَعِیداً قَدَّمَا عَلَیَّ بِکُتُبِکُمْ وَ کَانَا آخِرَ مَنْ قَدِمَ عَلَیَّ مِنْ رُسُلِکُمْ وَ قَدْ فَهِمْتُ کُلَّ الَّذِی اقْتَصَصْتُمْ وَ ذَکَرْتُمْ وَ مَقَالَهُ جُلِّکُمْ أَنَّهُ لَیْسَ عَلَیْنَا إِمَامٌ فَأَقْبِلْ لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ یَجْمَعَنَا بِکَ عَلَى الْحَقِّ وَ الْهُدَى وَ أَنَا بَاعِثٌ إِلَیْکُمْ أَخِی وَ ابْنَ عَمِّی وَ ثِقَتِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی مُسْلِمَ بْنَ عَقِیلٍ فَإِنْ کَتَبَ إِلَیَّ بِأَنَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ رَأْیُ مَلَئِکُمْ وَ ذَوِی الْحِجَى وَ الْفَضْلِ مِنْکُمْ عَلَى مِثْلِ مَا قَدَّمَتْ بِهِ رُسُلُکُمْ وَ قَرَأْتُ فِی کُتُبِکُمْ فَإِنِّی أَقْدَمُ إِلَیْکُمْ وَشِیکاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَلَعَمْرِی مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْحَاکِمُ بِالْکِتَابِ‏ الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ الدَّائِنُ بِدِینِ الْحَقِّ الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَى ذَلِکَ لِلَّهِ وَ السَّلَامُ»(۱)یعنی : از حسین بن علی [علیهما السلام] به گروهی از مؤمنان و مسلمین، اما بعد هانی و سعید نامه های شما را نزد من آوردند و آن دو آخرین فرستادگان شما بودند که نزد من آمدند. و من مطلع شدم از تمام جریانات و نظریات شما . سخنان عمده شما این بود که ما امام و پیشوائی نداریم پس به سوی ما بیا باشد که خداوند بوسیله تو ما را بر حق و هدایت گرد آورد . و همانا من اکنون برادر و پسر عمویم و شخص مورد اعتماد از خاندانم مسلم بن عقیل را بسوی شما می فرستم و اگر او به من نوشت (گزارش داد) که رأی و اندیشه گروه شما و صاحبان عقل و فضل از شما مثل نظرات و آراء فرستادگان شما است و آنچه از نامه هایتان خواندم، من بزودی نزد شما خواهم آمد ان شاء الله . و بجان خودم سوگند امام نیست جز آنکه در بین مردم به کتاب خدا حکم کند و عدالت را برپای دارد و به آن قیام کند و به دین حق عمل کند و نفس خود را برای ذات خدا نگدارد و السلام.

امام – علیه السلام- پسر عموی خود حضرت مسلم بن عقیل را بعنوان سفیر خود به شهر کوفه فرستاد و مردم بدست جناب مسلم با امام – علیه السلام- بیعت کردند تا جائیکه تعداد بیعت کننده ها به ۱۸۰۰۰ نفر رسید . مسلم نامه ای به امام – علیه السلام- نوشت و رفتار مردم و استقبال آنها را به آن حضرت گزارش داد و درخواست کرد که امام – علیه السلام- به کوفه بیاید.

طرفداران یزید و حکومت بنی امیه جریان آمدن مسلم بن عقیل به کوفه و بیعت جمع کثیری از اهل آن شهر را به یزید گزارش دادند و به او گوشزد کردند که امیر کوفه توانائی مقابله با طرفداران امام حسین –علیه السلام- را ندارد و از او خواستند که امیر دیگری برای کوفه منصوب کند و او شخص عبید الله بن زیاد را که تا آن موقع  والی بصره بود ، با حفظ مقام قبلی به حکومت کوفه منصوب کرد.

عبید الله بن زیاد فردی سفاک و خونخوار بود و به حکومت پدر او زیاد بن ابیه اشاره ای شد. ابن زیاد با نیرنگ های سیاسی و گفتن دروغهائی و تهدید اهل کوفه به قتل و حبس و انتشار یک خبر دروغین که سپاهی از طرف شام و مرکز حکومت بطرف کوفه حرکت کرده ، مردم را از جمع شدن در اطراف مسلم و پیروی از او منصرف کرد و به تدریج بر شهر کوفه مسلط شد و با تهدید و کشتن بعضی از بزرگان شهر و تهدید مخالفان حکومت یزید به کشته شدن، عمده پیروان و طرفداران جناب مسلم بن عقیل را از اطراف او پراکنده ساخت و مسلم در قیام خود تنها ماند و ابن زیاد گروهی را برای باز داشت او فرستاد و او در یک جنگ نابرابر و به تنهائی در مقابل سپاه حکومتی مجروح و بازداشت شد و در همان ساعت در دارالاماره و بدستور ابن زیاد کشته شد .

از طرف دیگر امام حسین – علیه السلام-که در شهر مکه حضور داشت خبردار شد که عده ای از طرف حکومت یزید به مکه آمده اند و مأموریت دارند که در زیر لباس احرام اسلحه حمل کنند و در حین مناسک حج اطراف امام – علیه السلام- را بگیرند و او را در حلقه محاصره در آورند و مجبورش کنند که تسلیم حکومت شود و بیعت کند و یا بازداشت و یا کشته شود .

امام –علیه السلام- به محض اطلاع از نقشه و توطئه حکومت علیه او و بطور غیر منتظره به همراهان خود دستور داد آماده خروج از مکه و حرکت بشوند . کسی تصور نمی کرد آن حضرت در روز هشتم ذیحجه و زمان شروع مناسک عبادت عظیم حج از شهرمکه خارج شود . در حالیکه آن اجتماع عظیم برای حج فرصت گرانبهائی بود که آن حضرت برای مردم درباره معارف دینی و مقابله با حکومت منافقان آموزشی هم بدهد! و اهداف خود را برای مردم اعلام فرماید .

اگر امام –علیه السلام- در آن شرایط  از مکه خارج نمی شد احتمال وجود داشت که از طرف عمال حکومتی باز داشت شود و در آن صورت ارتباط او با مردم قطع می شد و حکومت می توانست دروغی بسازد و اعلام کندکه آن حضرت با حاکم بیعت کرده و تسلیم شده و حکومت او را  به رسمیت شناخته و بعد از چند روز هم میتوانستند با  حیله های سیاسی اعلام کنند که آن حضرت  در حال بازداشت و حبس از دنیا رفته مثلاً با یک بیماری و امثال آن.

احتمال دیگر این بود که امام چون از پذیرش بیعت اجباری خودداری خواهد کرد ، پس کار به جنگ و درگیری خواهد کشید و در آن صورت حرمت خاص خانه خدا شکسته خواهد شد! و چون آن حضرت به این کار راضی نخواهد شد لذا ناچار  بیعت خواهد کرد .

الیاس کلانتری

۱۴۰۰/۰۵/۲۴

 

پاورقی :

۱ – ارشاد شیخ مفید ، انتشارات علمیه اسلامیه ،ج۲ص۳۶

دکمه بازگشت به بالا
بستن