آموزشهای آسمانی-۴۱،تفسیر سوره مدثر(آیات۴۶-۴۷)

۴۶-«وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيوْمِ الدِّينِ»یعنی : و ما روز قیامت را تکذیب می کردیم. اهل جهنم در پاسخ سؤال اصحاب الیمین –که چه چیزی شما را به جهنم کشاند- عامل دیگری را هم علاوه بر عوامل مذکور در آیات قبلی ذکر می کنند و آن تکذیب «یوم الدین» است «یوم الدین» یک اصطلاح قرآنی است و در بعضی از آیات قرآن تعریف شده است. بطوریکه فرمود:

« وَمَا أَدْرَاكَ مَا يوْمُ الدِّينِ-   ثُمَّ مَا أَدْرَاكَ مَا يوْمُ الدِّينِ –  يوْمَ لَا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيئًا وَالْأَمْرُ يوْمَئِذٍ لِلَّهِ »(الإنفطار/۱۷-۱۹) یعنی : و چه می دانی که یوم الدین چیست؟ باز چه می دانی که یوم الدین چیست؟  روزی که کسی برای کسی مالک چیزی نخواهد بود و «امر» در آن روز اختصاص به الله خواهد داشت.

عبارت «ما ادراک» در قرآن مجید درباره پدیده ها و حوادث و اشیائی بکار می رود که عظمت خاص فوق عادی در آنها باشد و علم به آنها از طریق وحی خدای سبحان امکان پذیر باشد و نه از طریق مشاهدات حسی و یا تعقل عادی متداول بین انسانها مثل موارد ذیل:

  1. « وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ » (القارعة/۳)
  2. « وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْحُطَمَةُ » (الهمزة/۵)
  3. « وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْحَاقَّةُ » (الحاقة/۳)
  4. « وَمَا أَدْرَاكَ مَا سِجِّينٌ » (المطففين/۸)
  5. « وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيونَ » (المطففين/۱۹)
  6. « وَمَا أَدْرَاكَ مَا الطَّارِقُ» (الطارق/۲)
  7. « وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيلَةُ الْقَدْرِ » (القدر/۲)

در آیات فوق الذکر از حقایقی نام برده شده که دارای عظمت خاص فوق متعارف هستند . مثل:«الحاقه» و «القارعة» و «یوم الفصل» که حاوی اوصافی از حادثه عظیم «قیامت» می باشند و قیامت و عظمت آن و اوصاف دیگر آن حقایقی هستند که از طریق مشاهدات و یا تعقل نمی شود نسبت به آنها علم پیدا کرد. لذا غالباً بعد از ذکر این اسامی و اوصاف ، خدای سبحان در آیات بعدی آنها را توصیف کرده می فرماید:

  • «يوْمَ يكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ – وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ»(القارعة/۴-۵) درباره آیه یکم
  • «نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ – الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ» (الهمزة/۶-۷)درباره آیه دوم
  • «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ- وَقَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ – عَلَى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ» (الواقعة/۱۵)درباره آیه سوم با فاصله چند آیه از آیه مورد مثال.

آیه چهارم و پنجم هم که در آنها کلمه «سجین» و «علیون» ذکر شده باز مربوط است به قیامت و حفظ اعمال انسانها در جایگاه خاص فلذا بعد از آیه چهارم فرمود:

« كِتَابٌ مَرْقُومٌ» (المطففين/۲۰) و بعد از آیه پنجم فرمود:

«كِتَابٌ مَرْقُومٌ-  يشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ»(المطففين/۲۰-۲۱)

بعد از آیه ششم هم فرموده است:

«النجم الثاقب» که وصفی است از «طارق» که ستاره معینی است با اوصافی خاص.

در باره آیه هفتم فرمود:

« لَيلَةُ الْقَدْرِ خَيرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ- تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ» (القدر/۳-۴)

در این آیات هم اشاره به عظمت شب قدر و اوصاف خاص آن شده که مطلبی است فوق حد ادراک عادی انسانی ، لذا از طرف خدای سبحان و با کلام وحی مورد توصیف قرار گرفته است.

در سوره انفطار هم «یوم الدین» مورد توصیف خدای سبحان قرار گرفته و می فرماید:

« يوْمَ لَا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيئًا وَالْأَمْرُ يوْمَئِذٍ لِلَّهِ» (۱۹) مراد این است که روز قیامت روز بسیار عظیمی است و دارای رفعتی است و از طریق علوم عادی بشری نمی شود آن را مورد شناسائی قرار داد! و برای شناسائی آن احتیاج به بیان خدای سبحان از طریق وحی به پیامبر خاتم –صلی الله علیه و آله و سلم- وجود دارد. و بعد وصفی از آن را ذکر کرده و فرموده است «یوم الدین» روزی است که هیچکس مالک چیزی برای دیگری نیست و آن روز «امر» اختصاص به «الله» -عزوجل- خواهد داشت.

ما قبلاً در تفسیر آیه چهارم از سوره «حمد» وارد یک بحث تفصیلی شدیم درباره موضوع «مالکیت» و مالکیت خداوند و مالکیت انسانها و مالکیت خداوند در روز قیامت. و علاقه مندان می توانند به مقاله : آموزشهای آسمانی-۹ مراجعه کنند . خلاصه آن بحث این بود که: مالکیت در اصل به دو نوع تقسیم می شود و آن دو عبارتند از :

  • مالکیت حقیقی
  • مالکیت اعتباری

مالکیت حقیقی آن است که مالک در مِلک خود هرگونه خواست تصرف کند یعنی قدرت هر نوع کار و تغییر و دخالتی را در اختیار داشته باشد و طبعاً این نوع مالکیت فقط در قدرت خدای سبحان و در اختیار اوست مثل اینکه:

او اراده کند-همچنانکه قبلاً گفتیم- مقداری خاک و آب به یک موجود زنده ای مثل انسان یا موجود جانداری دیگری تبدیل شود. یا قطعه چوبی بنام عصا در دست حضرت موسی- علیه السلام- وقتی روی زمین انداخت در «آن واحد» به یک مار زنده تبدیل شود و یا قطعه گِلی در دست حضرت ابراهیم – علیه السلام- بصورت پرنده ای درآید و پرواز کند! یا نهنگی که انسانی را بلعید- یعنی حضرت یونس- او را به بیرون از دریا بیافکند و در «آن واحد» گیاهی با برگ های بزرگ در کنار او بروید و برای او سایه بیاندازد تا به حالت سلامت برگردد.

اما مالکیت انسان نسبت به اشیاء صورت دیگری دارد و از نوع اعتباری و قرار دادی است! و او قدرت تصرف محدودی درباره ملک خود دارد ، مثل اینکه می تواند استفاده هائی از آن ببرد و یا آن را بفروشد و یا به کسی هدیه کند.

شخصی را در نظر می گیریم که مقداری میوه تهیه کرده است و مالک آن میوه ها محسوب می شود.مالکیت او را نسبت به آن میوه ها قوانین جامعه او به رسمیت می شناسد و او می تواند آن میوه ها را بعنوان غذا هر وقت تصمیم گرفت مصرف کند و یا در اختیار افراد خانواده خود قرار دهد و یا به دوستان و بستگان خود هدیه دهد و یا به نیازمندان عطا کند! یا بفروشد و از پول حاصل از فروش آنها به خواسته ای برسد و سودی ببرد.

اما آیا اوازنظر قوانین دینی یا اجتماعی و ساخته شده از نظریات عقلا می تواند با پولی که از فروش آن میوه ها بدست آورده ، مواد منفجره تهیه کند و در فضای زندگی مردم آن مواد را منفجر کند و یا با آنها جائی را آتش بزند و یا تخریب کند؟

و یا در جهات تکوینی می تواند اراده کند که هسته بعضی از آن میوه ها در عرض چند دقیقه رشد کند و به درخت میوه ای تبدیل شود و صدها عدد از آن نوع میوه روی شاخه های آن به وجود آید! یعنی همان تحولی که در عرض چند ماه یا چند سال تحقق خواهد یافت.

یا اینکه با اراده او هسته درخت هلو به خوشه انگور و هسته میوه زردآلو به هندوانه تبدیل شود! و یا میوه روی شاخه های یک درخت هر کدام به یک پرنده تبدیل شود.

و یا آیا انسان از نظر قوانین دینی و اجتماعی و از نظر عرف عقلا می تواند خانه مسکونی خود را که در خیابانی و کوچه ای از شهر خودش قرار دارد آتش بزند یا منفجر کند؟با عنوان اینکه خانه مال خود اوست و از حاصل فعالیت ها و دسترنج خود و پرداخت مقدار زیادی پول آن را تهیه کرده است؟

 جواب این سؤالات معلوم و روشن است.پس مالکیت انسان از نوع دیگری است و از ناحیه تملیک خدای سبحان و با حدود و شرایط معینی به انسان عطا شده است. او مالک آسمانها و زمین و اشیاء موجود در آنها و خالق و ربّ آنها است و قدرت تصرف در اشیاء را در محدوده معینی به انسانها عطا کرده است و هروقت حکمت او اقتضاء کند آن قدرت تصرف و مالکیت را از انسانها می گیرد و یا آن قدرت را توسعه می بخشد و ملک اعطائی به بنده اش را زیاد می کند و اذن تصرف بیشتری به او عطا می کند.

مالکیت انسان نسبت به اعضاء بدن خودش هم شبیه مالکیت او نسبت به اشیاء دیگر است یعنی در محدوده معینی به او اذن تصرف داده شده مثل اینکه وقتی او حق ندارد با اموال خود مزاحمتی و مشکلاتی برای انسانها بوجود آورده و مثلاً حق ندارد خانه خودش را که متصل به خانه های همسایه ها و دیگران است آتش بزند و یا منفجر کند، همچنان حق ندارد از ناحیه قدرت تکلمی که خدای سبحان به او عطا کرده و همچنین قدرت بینائی و امثال آنها، مزاحمتی برای دیگران به وجود آورد و سبب درد و رنج آنها بشود!

یعنی فرضاً یک انسان حق ندارد با قدرت تکلمی که خدا به او عطا کرده درباره مردم دروغهائی بسازد و در جامعه منتشر کند و یا حق ندارد عیوب انسانها را با سخنان خود به دیگران اطلاع دهد ، یعنی از انسانها غیبت کند و یا به انسانها اهانت کند و به آنها فحش بدهد و سخنان زننده ای به زبان آورد و در توجیه کارهای خلاف اخلاق حسنه خود بگوید که من مالک زبانم هستم و با زبان خودم حرف می زنم و به کسی ارتباطی ندارد که چه چیزی به زبان بیاورم.

اختلاط مالکیت ها

مالکیت حقیقی خدای سبحان در عالم دنیا با مالکیت اعتباری و تملیکی انسانها از ناحیه ذات قدوس الله در ذهنیات و دیدگاهها و رفتار های انسانها غالباً اختلاط می یابد. البته نه در نظر همه انسانها و بلکه گروهی از آنها در این  زمینه بصیرت نافذی دارند.

توضیح اینکه: انسانها از سنین کودکی خود را مالک بعضی اشیاء می دانند، حتی کودکان در سنین پائین عمر خود یک نوع حس مالکیت نسبت به همه چیز پیدا می کنند و کاری ندارند به اینکه فلان شیء یا فلان خانه مال چه کسی است . یعنی یک کودک اسباب بازی کودک دیگر را هم مال خود می داند و اشیائی را که در مغازه های مردم قرار دارد به میل خود بر می دارد- بدون خریدن- و زمانی که همراه والدین خود به یک مهمانی رفته لوازم منزل میزبان را هم مال خود می داند و آنها را برمی دارد و اگر بخواهند از دست او بگیرند گریه می کند و با کودک میزبان دعوا می کند. این روحیه کودکی به تدریج تغییر می کند و مثلاً یک کودک ۶،۷ ساله می فهمد که اگر چیزی را دوست دارد، والدین او یا خودش لازم است آن را در مقابل پرداخت مقداری پول بدست آورند و مثلاً به پدر یا مادر خود می گوید برای من فلان میوه یا فلان شرینی یا فلان اسباب بازی را بخرید.

از جهت دیگر هم در اثر مشاهدات و تجربیات تحولی در سنین بالاتر از خردسالی در انسان پدید می آید و مثلاً از اسباب بازی ها و یا لوازم مدرسه خود مثل کتاب ها و دفتر ها و قلم و کاغذ محافظت می کند و از خراب شدن و ضایع شدن آنها جلوگیری می کند .

آموزشهای آسمانی- 43، تفسیر سوره مدثر
بخوانید

 اگر همراه با ازدیاد سن کودک و نوجوان آموزش های مناسبی درباره او انجام بگیرد، قوه عقل در او فعال می شود و رفتار های کودکانه از بین می رود و یا کمتر و کمرنگ تر می شود و می فهمد که نباید در اثر نوعی رفتار مثلاً بینائی او و یا سلامت دندان های او و یا مقدار پولی که در اختیار دارد آسیب ببند و او از آن جهت دچار مشکلی شود. اما یک نوع اختلاط در ذهن انسانها بین مالکیت الله – عزوجل- و مالکیت انسانها اگرچه بصورت ناخودآگاه و بصورتی که مورد توجه قرار نگیرد باقی می ماند بجز در عده ای از انسانها که بصیرت نافذ برتری نسبت به اصل حیات دنیوی و اخروی و موقعیت انسان در دنیا و علمی نسبت به صفات و افعال خدای سبحان دارند . لذا انسانها غالباً در دنیا از حدود مالکیت اعتباری و قرار دادی خارج می شوند و یا اعتنائی به حدود آن نمی کنند . به بیان دیگر توجه به مالکیت انسانها نسبت به اشیائی که در اختیار دارند و مالکیت حکام و زمامداران توجهات آنها را بسوی خود جلب می کند و آنها بیشتر به این نوع مالکیت توجه دارند نه مالکیت حقیقی «الله» عزوجل. و این نوع توجه و اشتغال قوای فکری نسبت به آن در شرایط عادی زندگی برقرار است تا وقتی نوعی تحول عمیق در زندگی خود افراد و یا دیگران وقوع یابد مثل سقوط حکومت یک حاکم و یا از دست رفتن یکی از قوای وجود انسان مثل بینائی و شنوائی یا  بروز یک نوع بیماری و امثال آنها.

در جریان آن نوع تحولات انسان متذکر می شود که خود او یا افراد دیگری در اصل مالک چیزی نبوده اند و او دچار توهمی شده بود. بعنوان مثال: یک انسان جوانی که هیچگونه بیماری ندارد و در سلامت کامل به سر می برد و صاحب قوای بدنی سالم و قدرت جسمانی مناسبی برای زندگی است، یک نوع مالکیت برای دارائی های خود و اعضاء بدن خود احساس می کند و هروقت خواست چیزی را تماشا می کند و هر مقدار تمایل داشت مطالعه می کند و یا برنامه های تلوزیونی را تماشا می کند یا بیدار می ماند و از چشم خود بدون توجه به توصیه های بهداشتی پزشکان و با روشی نادرست و زیان آور استفاده می کند و به تذکرات دیگران درباره مضرات کار نادرست خود توجهی نمی کند بالخصوص وقتی که آن تذکرات انتقاد آمیز و با روش نادرستی انجام می گیرد! او خود را مالک چشم خود و قدرت بینائی خود می داند و یا اصلاً به این مسائل توجهی نمی کند.

اما وقتی به چشم او آسیبی وارد شود و قوه بینائی او دچار اختلال گردد یا در اثر ازدیاد سنین عمرش بینائی او ضعیف شود و او در اثر ساعتی مطالعه و یا تماشای تلویزیون و امثال آن دردی در چشم خود احساس کند آن موقع تازه متوجه فقر خود یعنی عدم مالکیت بر چشم و بینائی خود خواهد شد .

در دیدگاه عالمانه و عاقلانه و حکیمانه، انسان در اصل هم مالک چشم و بینائی خودش نیست! بلکه قوه بینائی وقتی او بیدار است «آن به آن» به او عطا می شود . یعنی قوه بینائی به او تفویض و واگذار نشده است. بلکه از ناحیه القاء روح جانداری بصورت «پی در پی »در بدن او جریان می یابد و در حالت خواب یا مرگ و یا آسیب دیدن عمیق و شدید از او سلب می شود .

در بعضی از مقالات قبلی در ضمن بحثی درباره قوای وجودی انسان و مالکیت او بر اعضاء بدن خود و همچنین نیاز مستمر «آن به آن» مخلوقات و در رأس آنها «انسان» به ربوبیت پروردگار عالمیان و اراده و مشیت و قدرت او، مثالی ذکر کردیم و در این نوشتار جهت نزدیکتر شدن موضوع مورد بحث به اذهان متذکر همان مثال می شویم:

چند نوع چراغ  روشنائی را در نظر می گیریم که انرژی برق در آنها به نور تبدیل می شود . انرژی برق در بعضی از این چراغها بصورت ذخیره شده در باطری ها قرار دارد و تا زمان معینی این انرژی به نور تبدیل می شود و فضائی را روشن می کند. مثل چراغ قوه و امثال آن . انرژی موجود در باطری این نوع چراغها و یا اشیائی امثال آنها مثل گوشی تلفن و رادیو از نوع واگذاری و ذخیره است و یک دستگاه از این نوع بدون نیاز به یک شئ خارجی تا مدتی کارائی خواهد داشت.

اما نوع دیگر چراغهائی است که به شبکه توزیع برق یک شهر و یک کشور متصل است و روشنائی آنها از ناحیه انرژی برقی که در یک یا چند نیروگاه تولید می شود و در شبکه توزیع جریان می یابد، برقرار می ماند و هر آن اگر آن نیروگاه از کار بیافتد و یا شبکه توزیع دچار آسیب شود، یا ارتباط سیمهای برق با آن چراغ از طریق یک کلید قطع و وصل ، قطع شود، آن چراغ خاموش خواهد شد و نوری از آن حاصل نخواهد شد.

ارتباط اعضاء بدن انسان و قوای وجودی او با اراده و قدرت پروردگار عالمیان و افعال او مثل ارتباط چراغهائی است که در خانه ها و اماکن دیگر و خیابانها نصب و به شبکه توزیع برق متصل شده و در صورت برقراری ارتباط بین آنها و شبکه برق رسانی، روشن می شوند و در صورت قطع این ارتباط خاموش و بدون نور خواهند بود . یعنی چراغهای برقی از این نوع بطور مستمر محل جریان انرژی برق و تبدیل آن به نور است و انرژی برق در آنها ذخیره نشده است.

یعنی از نوع ذخیره شدنی نیست و نمی شود میلیون ها عدد چراغ برقی و وسائل تهویه منازل و اشیاء دیگر را با انرژی ذخیره شده در یک یا چند عدد باطری به کار انداخت و روشن کرد.

مالکیت انسان هم مثل آنچه در مثال فوق ذکر شد نسبت به اعضاء بدن و قوای وجودی خود «آن به آن» از اراده و مشیت پروردگار عالمیان به او عطا می شود و هر آن اراده پروردگار عالمیان قطع شود ، حیات او و کارائی قوای وجودی او هم از بین خواهد رفت . مثلاً وقتی یک انسان شیئی مثل یک قلم را در دست خود گرفته ، اگر خوابش ببرد آن شئ از دست او می افتد درحالیکه انگشتان او و عضلات و مفصل ها و  استخوانهای دست او و اعصاب و رگهای آن سالم است و حیات جانداری در آنها جریان دارد! یعنی قدرت نگهدارنده در دست و انگشتان او از ناحیه جریان« روح انسانی » در بدن او بود که در حالت خواب از بدنش خارج می شود و آن قدرت موقتاً از بین می رود تا وقتی که روح او مجددآ به بدنش برگردد.

در این قسمت از بحث و با توجه به مثالی که ذکر شد ، دو نکته علمی و اخلاقی لازم است مورد توجه قرار بگیرد و توجه به این دو نکته فواید عظیمی برای اهلش خواهد داشت !

یکم : آنچه ذکر شد جهتی از یک نظام حکیمانه برقرار در عالم است و اشیاء موجود در عالم و در رأس آنها «انسان » بطور مستمر و «آن به آن» اصل وجود خود و خواص اجزاء و مجموع آن را از پروردگار عالمیان دریافت می کنند و آن به آن به ذات قدوس «الله» و صفات و افعال او نیازمند هستند یعنی «فقر ذاتی» نسبت به او دارند. و انسان آن به آن بینائی و شنوائی و حس و حرکت و قدرت خود بر افعال را از پروردگار عالمیان دریافت می کنند . بطوریکه خدای سبحان فرمود:

«يا أَيهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِي الْحَمِيدُ» (فاطر/۱۵)  یعنی : ای انسانها شما نیازمندان [ذاتی]به الله هستید و الله هست که غنی[بی نیاز] و ستوده است .

مراد از فقر در این آیه کریمه همان معنایی است که عرض شد و مراد معنای عرفی این کلمه نیست.

دوم: عموم انسانها- جز عده قلیلی از آنها- به موضوع مالکیت الله و مالکیت خود انسان توجهی از نوع توجه سطحی کودکان دارند ! یعنی به ارتباط اشیاء موجود در دست انسان و قوای وجودی او با اراده و مشیت و قدرت خدای سبحان توجه عمیق لازم را ندارند ! و از این جهت مبتلا به خسران عظیمی می شوند حتی گاهی از راه اصلی حیات خارج می شوند و به مقصد مطلوب آفرینش نمی رسند. مثل کودک۳،۴ ساله ای که تاکنون شاهد قطع جریان برق بالخصوص در زمان تاریکی نبوده است و از نظر او روشن شدن چراغ های یک اتاق فقط از ناحیه اصل چراغ و کلید روی دیوار است و او در این تصور محدود است که هر وقت شب رسید و هوا تاریک شد با دست گذاشتن روی کلید چراغ برقی روی دیوار اتاق روشن می شود و وقتی صبح شد و هوای بیرون اتاق روشن شد ، با دست گذاشتن مجدد روی کلید ، آن چراغ خاموش می شود و این کودک هیچ اطلاعی از نیروگاه برق و شبکه توزیع این انرژی و اشیاء مرتبط به آنها ندارد.

اشتغالات کودکانه و تصورات محدود سطحی و نبود تفکر و تعقل و مشاهدات و تجربیات او را در آن فضای محدود حبس کرده است . در بین عامه مردم هم اشتغالات به پدیده های موجود در فضای زندگی انسانها و نیازهای روزمره و عدم تفکر و تعقل محدوده ای برای ادراکات آنها به وجود آورده و عامه مردم در آن محدوده محبوس هستند . و توجه لازم به «مالکیت الله» و نیاز های ذاتی خود به صفات و افعال او معطوف نمی کنند و فرصت های عمر آنها در غفلتی به پایان می رسد اما این غفلت محرومیت ها و زیانهای عظیمی برای آنها خواهد داشت و گاهی محرومیت ها و زیانهای غیر قابل جبران در حالیکه اگر دیدگاه انسانها درباره نیاز های ذاتی و دائمی خود به قدرت و دارائی های بی پایان خدای سبحان اصلاح شود آنها به نعمت ها و بهره مندی های عظیم بی پایانی خواهند رسید که تمام اشیاء موجود در دنیا و اصل حیات دنیوی در مقابل آن نعمت ها و دارائی ها یک شئ حقیر پیش پا افتاده ای بیش محسوب نمی شود .

در روز قیامت یعنی همان «یوم الدین»مذکور در آیات قرآن مجید پرده های توهمات از مقابل ادراکات انسانها کنار خواهد رفت و مالکیت و سلطنت حقیقی خدای سبحان بی پرده تجلی خواهد یافت و انسانها خواهند دید که مالک چیزی نیستند جز آنکه پروردگارشان در آن نوع زندگی به آنها عطا کند.

بحث تفسیری درباره آیه کریمه در این نوشتار به پایان نرسید و به خواست خدا در شماره بعدی ادامه خواهد یافت.

الیاس کلانتری

۱۴۰۰/۰۶/۱۴

دکمه بازگشت به بالا
بستن