کلام ایام ـ ۵۱۳، تجلی تاریخی و جهانی شکوه نهضت حسینی (علیه السلام )

بخش سوم*

در بخش قبلی متذکر شدیم که لازم بود معارف دین خدا و فضائل آن در شخصیت و رفتارهای معلمان آسمانی بصورت کامل تجلی یابد، تا انسانها متوجه صورتهای حقیقی معارف و احکام آن شوند و تحت جاذبه های حقیقی آن ها قرار بگیرند. توضیح اینکه: صورتی از کمالات دین خدا و فضائل آن بشکل کلام و سخن به انسانها عرضه می شود و صورت و مرحله و مرتبه دیگری از آن در اعمال و رفتارها تجلی می یابد و آشکار می شود.

در این زمینه احتیاج به بیان اجمالی و بلکه تفصیلی چند نکته وجود دارد و به ذکر و توضیح مواردی از آنها می پردازیم:

یکم: وقتی دین خدا و معارف آن بین مردم رواج یافت و پیروان و طرفداران زیادی پیدا کرد، علاوه بر کسانیکه تحت تأثیر جاذبه های حقیقی آن قرار گرفتند و حقیقتاً به آن ایمان آوردند، عده دیگری هم مدعی ایمان به آن شدند، اما ایمان آنها حقیقی نبود و آنها به دروغ و از روی نفاق ادعای ایمان داشتند.

در قرآن مجید از آن گروه با اصطلاح «منافق» یاد می شود، و آیات زیادی درباره اعمال و رفتارها و شخصیت آنها در کتاب آسمانی وجود دارد و خدای سبحان اوصاف کلی و عمومی آنها را معرفی فرموده است بدون اینکه اسمی از آنها ببرد.

به آن گروه از مردم اضافه می شوند افرادی که اظهار اسلام آنها از روی دروغ نبود، بلکه آنها در مرحله و مرتبه مقدماتی روی آوری به دین خدا قرار داشتند و هنوز ایمان وارد روح آنها نشده بود. اما آنها هم به عضویت جامعه دینی پذیرفته می شوند و از مسلمین و پیروان دین خدا محسوب می شوند. و دراین زمینه به کسی گفته نمی شود که ایمان او دروغی و به اصطلاح مصلحتی و از روی نفاق است و مثلاً لازم است که ادعای خود را ثابت کند وامثال آن!

عده ای از انسانها بعد از قدرت یافتن دین خدا و شکست کفار و مخالفان در مجموع جنگهائی که علیه آن به وجود آوردند، بر حسب ظاهر اسلام آوردند و خود را پیرو دین خدا معرفی کردند و طبعاً جزو مسلمین و عضوی از جامعه دینی محسوب شدند.

ما قبلاً و در بعضی از مقالات در این زمینه متذکر توضیحاتی شدیم و جهت تکمیل بحث دراین نوشتار،  قطعه ای از یک مقاله را نقل می کنیم:

«خدای سبحان می فرماید:

«یا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَينُوا وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ كَذَلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيكُمْ فَتَبَينُوا إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا» (النساء/۹۴) یعنی: ای کسانی که ایمان آورده اید وقتی در راه خدا سفر می‌کنید تحقیق و بررسی کنید و وقتی کسی نزد شما [ودر مواجهه با شما]  اظهار اسلام کرد، نگویید که تو مؤمن نیستی[ ایمان نیاورده ای]  مبادا با این بهانه بخواهید متاع زندگی دنیا را  بدست آورید، در حالی که نزد خدا غنائم فراوانی وجود دارد و خودتان هم قبلًا این چنین بودید پس خدا بر شما منّت نهاد، پس رسیدگی و تحقیق کنید که خدا به آنچه انجام می دهید آگاه است.

در این آیه کریمه به مؤمنان هشدار داده شده که مبادا به اظهار اسلام اقوام و ملت ها و افراد بی اعتناءباشند و آنها را به لحاظ این که قبلاً اسلام آوردنشان آشکار نشده بود و تازه اظهار اسلام می‌کنند، مثل کفار تلقی کنند، یعنی با آنها با حالت جنگ برخورد کنند. جالب توجه است که در آیه کریمه اشاره فرموده  به این که به چنین افرادی که اظهار اسلام کردند ـ  نگویید که تو مؤمن نیستی! یعنی ایمان آنها را نفی نکنید ونفرموده  که اسلام آن ها را نفی نکنید.

لازم به توضیح است که اسلام آوردن،  یعنی اظهار قبول دین خدا، حتی اگر فقط به زبان باشد  و حتی  اگر اسلام او از ناحیه  ترس از کشته شدن در میدان جنگ و مصلحتی و دروغی باشد! چون اگر اسلام  آوردن یک شخص حقیقی و از روی عقیده باشد،  به او «مؤمن» گفته می شود.  اما اگر ایمان در قلب او نفوذ نکرده  و او بنا به مصلحتی، مثل نجات یافتن در میدان جنگ از خطر کشته شدن  اظهار اسلام کرده،  او در حقیقت اهل ایمان محسوب نمی شود و فقط اصل و ظاهر اسلام براو صدق می کند یعنی او فقط اسلام آورده و هنوز ایمان در دل او نفوذ نکرده است!

اما از نظر اخلاق و احکام دینی او «مسلم» و بر حسب ظاهر «مؤمن» محسوب می شود. یعنی به یک شخص و فرد معین و شاخصی نمی‌شود گفت تو فقط بنا به مصلحتی و یا از روی ترس فقط اسلام آورده ای !  یعنی حتی از او نباید ایمان نفی شود تا چه رسد به نفی اسلام.

پس بنابراین کسانی که اظهار اسلام می کنند دو گروه خواهند بود،  یک گروه اسلام آوردن آن ها حقیقی است  و از روی عقیده!  و گروه دیگر اسلام شان ظاهری یا مصلحتی است. اخلاق دینی به پیروان دین خدا دستور می دهد  که اظهار اسلام افراد را به رسمیت بشناسند و هرگز به کسی که اظهار اسلام کرده نگویند تو مؤمن نیستی!  یعنی اسلام آوردن تو ظاهری یا دروغی یا مصلحتی است.

البته در مقام کمک به کسانی که تازه اسلام آورده اند و در مقام ارشاد آنها و همچنین آگاه کردن کسانی که اعمال و رفتارهای مسلمین را ملاک اخلاق و اعمال دینی قرار می‌دهند، می شود به افرادی که تازه اظهار اسلام کرده‌اند گفته شود:  شما تازه به دین خدا روی آورده اید ولازم است در ادامه این راه آموزش ببینید  تا ایمان در دل های شما نفوذ کند  و یا اسلام شما به ایمان تبدیل شود  و یا ایمان ابتدایی شما به ایمان حقیقی و ثابت تبدیل شود!  اما نمی شودافراد معین و مشخصی را به اسلام ظاهری و غیر حقیقی نسبت داد. این موضوع در قرآن مجید هم مورد توجه قرار گرفته به طوری که می فرماید:

«قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يلِتْكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَيئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» (الحجرات/۱۴) یعنی: ای [پیامبر] بادیه نشین ها گفتند ما ایمان آوردیم، بگو شما [هنوز]  ایمان نیاورده اید، بلکه بگویید اسلام آورده ایم و هنوز ایمان در دل های شما داخل نشده است  و اگر از الله و رسولش اطاعت کنید، از اعمال شما چیزی کم نمی کند و خدا غفور و مهربان است.

قابل توجه است که در این آیه کریمه افراد معینی به طوری که اسم آنها مشخص و شناخته شوند مورد نظر نیست و بحث بطور کلی درباره افراد و گروه هایی است با اوصاف معین و بدون تعیین شخص و نام بردن از آنها. این آیه کریمه متضمن تذکری برای دو گروه است! گروه اول کسانی هستند که تازه اسلام آورده اند! گروه دوم انسان هایی که اعمال و رفتار مردم عادی را ملاک اخلاق و احکام دینی تلقی می کنند. اما توضیح هر دو موضوع:

کلام ایام -451، معارف دین توحیدی در سیره و کلام امام جواد (علیه السلام)
بخوانید

یکی اینکه: افراد اسلام آورده لازم است بدانند که اظهار اسلام و ورود در جامعه دینی ابتداء راه دینداری است و لازم است آنها به مراحل بعدی  در این سیر و حرکت برسند، یعنی لازم است آموزش ببینند و با محتوای معارف دینی آشنا شوند  و به احکام آن عمل کنند و اخلاق آنها تبدیل به اخلاق دینی شود.

دیگری اینکه:  مردم نباید اعمال و رفتار و گفتار افرادی را که تازه اسلام آورده اند، ملاک اخلاق دینی و معارف آن قراردهند. حتی نه فقط افراد تازه مسلمان،  بلکه بقیه پیروان دین خدا  را هم نباید ملاک اخلاق و رفتار دینی قرار داد. چون یک انسان عادی هم امکان دارد به اخلاق و رفتاردین پایبند باشد  و عمل کند و هم امکان دارد حتی با وجود سابقه طولانی در دینداری، باز در مواردی، کارهای خلاف دینی از او سر بزند.بالخصوص  خیلی طبیعی است که یک فردی مدتی از عمر خود را در خارج از حوزه دین خدا سپری کرده و عمری به اخلاق و رفتار دیگری عمل کرده، حال به صِرف اظهار اسلام  و یا عمل کردن به بعضی از احکام آن  که به طور سریع و فوری اخلاق دینی پیدا نمی کند و آثار افکار و رفتارهای قبلی او از بین نمی رود.  لذا نباید مردم اخلاق و رفتار او را به معارف دینی نسبت بدهند حتی اگر شخص پیرو دین خدا از دانشمندان دینی هم باشد! یعنی ملاک شناسایی و ارزیابی دین خدا و معارف و اخلاق و احکام آن فقط آیات قرآن مجید و رفتارهای رسول خدا ـ  صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ  وذوات مقدسه معصومین ـ علیهم السلام ـ میباشد! نه مسلمین به طور عموم و حتی  دانشمندان دینی.

برمیگردیم به موضوع  اصل سؤال و پاسخ آن و بحث را در آن زمینه ادامه می‌دهیم:  گفتیم که در اخلاق دینی کسی که اظهار اسلام می کند مسلم تلقی می شود  و او عضو جامعه دینی محسوب می شود،  حتی اگر اسلام آوردن او ظاهری و غیر حقیقی باشد.  یعنی لازم نیست درباره انسان ها و افراد جامعه دینی «تفتیش عقاید»  بعمل آید و بلکه سخن خود شخص در این زمینه پذیرفته می شود.

وجود مبارک رسول خدا ـ  صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ  در جنگها و در اجتماعات و در برخوردها با افراد بطور آشکار به این دستور اخلاقی عمل می‌کردو  آن را مبنای رفتارها با افراد قرار می‌داد. و به افراد سپاه خود رفتار به این اصل مهم اخلاقی را سفارش می فرمود.  بطوریکه نقل کرده‌اند، او به پیروانش سفارشی می کرد که حاصلش این است که اگر نیزه شما در جنگ به اندازه چهار انگشت با سینه دشمن فاصله داشت و او اظهار اسلام کرد، شما نیزه خود را برگردانید و او را نکشید، بعضی از اصحاب گفتند اگرچه از روی ترس از کشته شدن، اظهار اسلام کرده باشد؟ فرمود بلی اگرچه از روی ترس! مراد این است که گفتن « لااله الله» علامت تسلیم است و گفتن همین عبارت کفایت می کند که او مسلم محسوب شود.

این موضوع یعنی صِرف اظهار اسلام  در سیره شریف رسول خدا ـ  صلی الله علیه و آله و سلم ـ  و در حکومت امیرالمؤمنین علی  ـ علیه السلام ـ  مورد توجه بود و به کار بسته می‌شد.  بطوریکه در جنگ جمل امام ـ علیه السلام ـ  کشته شده های سپاه دشمن را مسلم به حساب آورد  و به افراد سپاه خودش فرمود هیچ یک از اموال آنها بر شما حلال نیست!  اگرچه عده‌ای از افراد سپاه  خود از این رفتار مبارک او نا راضی شدند. و در جنگ صفین هم کشته شده های سپاه دشمن را  مسلم به حساب آورد و اسرای جنگی را یک طرفه آزاد کرد.»(۱) 

پس مسلمین مؤظف هستند که ادعای اسلام افراد انسانها را بپذیرند. حتی اگر احتمال می دهند که دشمن در میدان جنگ از روی ترس و به جهت اینکه کشته نشود، اظهار اسلام کند و این مطلب سفارش اکید پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ بود. یعنی اینکه می فرمود اظهار اسلام افراد سپاه دشمن را بپذیرید، اگرچه از روی ترس از کشته شدن باشد. و حتی اگر در زمانی باشد که اسلحه شما به او نزدیک شده و فاصله ای با او ندارد. چون در آن صورت او بر حسب ظاهر، از ادامه جنگ منصرف شده و با اظهار اسلام، تمایل خود را به صلح اعلام می کند.لذا لازم است، آن تمایل به صلح را از او پذیرفت.

دوم: همچنانکه متذکر شدیم عده ای از انسانها هم اظهار اسلام می نمایند و جزو مسلمین محسوب می شوند، و ادعای آنها دروغی و از روی نفاق نیست، اما اعمال و رفتارهای آنها، در حقیقت اعمال دینی نیست و نهایتاً ایمان آنها را می شود ایمان ظاهری یا اولیه و یا مقدماتی نامید! چون آنها هنوز آموزشهای دینی را دریافت نکرده اند ویا آموزشها در قلوب آنها وارد نشده و اثر حقیقی به وجود نیاورده است و می شود گفت آنها تمایلی و علاقه ای به اصل دین خدا و یا بعضی از معارف و اخلاق آن پیدا کرده اند، اما اعمال آنها یا بطور کلی و یا در بعضی جهات اعمال قبلی و از روی عادات نفوذ یافته در قلوب و روحشان می باشد و لازم است به آنها آموزش داده شود و رفتارهای آنها تغییر یابد و به رفتارهای دینی تبدیل شود.

موضوع ایمان دروغی و از روی نفاق ظاهری، یا ایمان اولیه و مقدماتی، اختصاص به زمان صدر اسلام و اواخر عمر مبارک رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و تاریخ رحلت آن حضرت ندارد و بلکه این مشکل در تمام تاریخ دین خدا برقرار بوده و امروز در سطح وسیعی گسترش یافته است! بطوریکه گروههای عظیمی از انسانها فریب افکار و اعمال عده ای منافق و دروغگو را خورده اند، و تا جائی که اعمال و نظریات دشمنان آشکار دین خدا و صورتهای تقلبی از آن را هم که ساخته دشمنان و مغرضان و یا جاهلان است به حساب اصل دین حق می گذارند و دانسته یا ندانسته با دشمنان انسانیت همکاری می کنند و به نفع آنها قدم هائی بر می دارند ویا حداقل در مقابل دروغپردازی های آنها سکوت می کنند ویا نسبت به آنها بی اعتنائی می نمایند.

ادامه دارد…

پاورقی:

۱ـ وبسایت حکمت طریف، بخش پرسش و پاسخ، شماره ـ ۲۸۲، با عنوان: علت اصلی خصومت اهل سنت با شیعیان چیست؟

دکمه بازگشت به بالا
بستن