تفسیر کاربردی قرآن کریم -۱۳

در شماره های قبلی از این سلسله مقالات متذکر شدیم که امام حسن مجتبی – علیه السلام – رفتار خود در رها کردن حکومت و صرف نظر از آن را به رفتارهای فوق عادی حضرت خضر تشبیه فرمود. در آن مباحث به حکمت ها و فواید رفتارهای او در آن چند مورد اشاراتی به عمل آمد. حال در این نوشتار به نکات دیگری در همن زمینه اشاره ای می نمائیم و بعداً به توضیح ثمرات و نتایج مجموع این مباحث می پردازیم:

     بیست و یکم:  وقتی حضرت موسی از حضرت خضر – علیهما السلام – درخواست کرد که اجازه دهد با او همراه و همسفر شود، حضرت خضر در جواب آن درخواست گفت که تو نمی توانی بر رفتارهای من صبر کنی! بطوریکه خدای سبحان فرمود:

« قَالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا» (الکهف/۶۷)  یعنی: تو هرگز نمی توانی [در همراهی] با من صبر کنی.

    از این کلام بر می آید که حضرت خضر کارهای فوق عادی و فوق متعارف انجام می دهد که تحمل آن رفتارها بر دیگران سخت یا غیرممکن است. حتی بر یک پیامبر که طبعاً دارای حلم و صبر زیادی است.

بیست و دوم: حضرت خضر در کلام خود به علت و سبب عدم صبر و تحمل حضرت موسی اشاره ای کرد و گفت:

«وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا» (۶۸) یعنی: چگونه صبر می کنی بر آنچه نسبت  به آن احاطه علمی نداری؟

    یعنی: عدم صبر حضرت موسی – علیه السلام – هم رفتاری عادی و موجه بود و از نظر عقلی و شرعی کار او قابل انتقاد نبود، بطوریکه آن کم طاقتی را که پیش بینی می کرد از موسی – علیه السلام- ظهور خواهد کرد، موجه و معقول دانست! و می شود گفت: نه تنها اعتراض حضرت موسی بر بعضی از کارهای حضرت خضر – علیهما السلام – قابل انتقاد نبود، بلکه او به یک دستور اخلاقی دینی عمل کرد و در مقابل یک کار بظاهر خطرناک و یا بظاهر خلاف احکام عقلی و دینی سکوت نکرد و بی تفاوت نماند و اعتراض خود را اعلام فرمود!

    بیست و سوم: در محاورات بین آن دو بزرگوار موضوع «صبر» موقعیت ممتاز خاصی دارد، مجموعاً چند بار مورد توجه و تذکر قرار گرفته است. بطوریکه فرمود:

« قَالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا» (۶۷)

«وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا» (۶۸)

«قَالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِي لَكَ أَمْرًا»  (۶۹)

«قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا» (۷۲)

«قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا» (۷۵)

از این توجهات و تذکرات درباره موضوع «صبر» و جایگاه رفیع آن در اخلاق دینی و زندگی اجتماعی و روابط انسانها با یکدیگر روشن می شود و اینکه لازم است انسانها در این زمینه مورد آموزش های مناسبی قرار بگیرند و سختی هائی را تحمل کنند و در مقابل به پاداش ها و فواید زیادی برسند.

    بیست و چهارم : حضرت موسی در مقابل کلام حضرت خضر که عدم صبر او را  پیش بینی کرد، فرمود:

«سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا» (۶۹) یعنی: اگر خدا بخواهد مرا صابر خواهی یافت.

یعنی صبر خود را که در اصل رفتاری عادی از او خواهد بود به خدای سبحان نسبت داد، یعنی : یک ادب جمیل توحیدی را در کلام و وعده خود به کار برد و آن رفتاری است بسیار زیبا و متناسب با اخلاق جمیل دینی. این نوع اتکاء به مشیت خدای سبحان و توکل به او و وابسته دانستن رفتارهایی اخلاقی به مشیت ذات قدوس «الله» بطور دائمی و مکرر در رفتارهای افراد موحد و در رأس آنها پیامبران خدا و اوصیاء آنها مشاهده می شد و در قرآن مجید به این موضوع توجه زیادی به عمل آمده است. بعنوان نمونه:

۱- « قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ  سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ» (صافات /۱۰۲) یعنی: گفت [اسماعیل] ای پدر من آنچه را به آن امر می شوی انجام بده، بزودی آگر خدا بخواهد مرا از صابران خواهی یافت.

۲- « َقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ» (يوسف/۹۹)

۳- «تَبَارَكَ الَّذِي إِنْ شَاءَ جَعَلَ لَكَ خَيرًا مِنْ ذَلِكَ » (الفرقان/۱۰)

۴-« ُقلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ» (الاعراف/۱۸۸) بگو من مالک نفع و ضرری برای خودم نیستم، جز آنچه را خدا بخواهد.

۵- «قُلْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَيكُمْ وَلَا أَدْرَاكُمْ بِهِ» (يونس/۱۶) یعنی: بگو اگر خدا میخواست، آن را بر شما نمی خواندم و او هم شما را به آن آگاه نمی ساخت

     در آیات فوق الذکر مثل آیات فراوان دیگر در قرآن، مشیت خدای سبحان حاکم بر اعمال انسانها و همه خواص اشیاء و موجودات اعلام شده، اعم از کارهای ساده و آسان و عادی و کارهای عظیم و فوق قدرت عادی انسانها

     بیست و پنجم: حضرت موسی – علیه السلام – با وجود قولی که به حضرت خضر داده بود، نتوانست کار بظاهر خطرناک او را تحمل کند  و  به او اعتراض کرد و وقتی مورد سؤال[مؤخذه] او قرار گرفت، رفتار خود را به «فراموش کاری» نسبت داد و گفت:

« قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا نَسِيتُ وَلَا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْرًا» (الکهف/۷۳)  یعنی: مرا بخاطر فراموش کردن [قول و وعده ام] مورد مؤاخذه قرار مده و درباره کار من سختگیری مکن.

از مدلول این آیه کریمه روشن می شود که علت درخواست موسی – علیه السلام – از خضر، انجام یک وظیفه الهی و یک مأموریت بود! یعنی او مؤظف شده بود که از خضر اموری را چه برای انجام یک وظیفه در امر نبوت و رسالت، وچه برای تکمیل علوم خود، یاد بگیرد و آن یک سفر و همسفری ضروری و در مسیر وظایف مقام رسالت و نبوت بود.

    بیست و ششم: ذکر آن رویداد در قرآن مجید متضمن چند آموزش اخلاقی است از جمله اینکه رفتارهای انسانها عموماً و غالباً و گاهی بطور قطع و کاملاً مطابق «شاکله» او انجام می گیرد. حتی اگر قول داده باشد که مطابق قراردادی رفتار کند و مؤظف شود به انجام رفتاری که تمایل قلبی نسبت به آن ندارد و بلکه کراهتی از آن عمل دارد. توضیح اینکه شکافتن بخشی از آن کشتی  و تخریب ظاهری آن  با معیارهای شرعی و عقلی و در شرایط عادی کار نادرست و خطرناکی بود، لذا به محض اینکه آن رفتار از حضرت خضر ظاهر شد، حضرت موسی بدون بررسی و تفکر و تدبر در موضوع و بطور سریع به او اعتراض کرد. یعنی تعجب او از رفتار خضر او را وادار به اعتراض کرد. پس ما انسانها نباید به محض دیدن یک عمل خلاف انتظارمان از رفتار یک انسان و یا شنیدن آن به او اعتراض کنیم و یا از مخالفت  و اعتراض او خشمگین شویم و فوراً با او مقابله نمائیم! اگر انسانها درباره اعمال همنوعان خود حتی یک احتمال ضعیف هم بدهند که او منظور عاقلانه و یا عالمانه، و یا خیرخواهانه از رفتارش داشته، تعداد زیادی از اختلافات بین آنها برطرف می شود، و مشاجرات و اهانت ها به یکدیگر و دعواها به دوستی ها و محبت ها تبدیل می شود.

تفسیر کاربردی قرآن کریم ـ 5
بخوانید

    بیست و هفتم : همچنانکه توان جسمی انسان برای بعضی از کارهای بدنی محدود و اندک است، این محدودیت و ناتوانی در امور روحی هم وجود دارد، لذا در اختلافات و دعواها و مخالفت ها و امور مشابه آنها لازم است توانایی روحی و بازدارندگی عقل یک انسان در رفتارهایش، مورد توجه قرار بگیرد، بالخصوص در وقت عصبانیت و غلیان خشم و ناتوانی عقل در برابر عواطف طغیان کرده. بطوریکه در جریان مصاحبت حضرت موسی و حضرت خضر، ناتوانی موسی – علیه السلام- با وجود داشتن مقام نبوت و رسالت وآن حلم و صبر عظیم، باز سه بار قول خود را شکست و برخلاف  آن عمل کرد.

    بیست و هشتم : انسان در هر مرحله از عمرش احتیاج به آموزش های جدیدی دارد و فراگرفتن بعضی از علوم متداول در یک جامعه او را از دریافت آموزشهای جدید بی نیاز نمی کند و این موضوع در تمام انسانها حتی دانشمندان متبحر در بعضی از علوم صدق می کند. بطوریکه حضرت موسی از حضرت خضر برای رسیدن به این منظور درخواست کمک کرد و به اوگفت آیا اجازه می دهی من با تو همراه شوم واز تو پیروی کنم تا از آن چه به تو تعلیم شده رشدی به من یاد بدهی؟ از قرائن موجود بطور قطع برمی آید که خضر، علمی فوق عادی داشت و آن علم از طرق خاص فوق عادی به او تعلیم شده بود.

    بیست و نهم : اعمال انسانها در عالم دنیا – علاوه بر عالم آخرت آثار و نتایج متناسب با خود دارد. و آن نتایج و آثار می تواند علاوه بر خود صاحب عمل به افراد خانواده و بازماندگان و فرزندان او هم برسد. بطوریکه در بیان حکمت کاری که خضر – علیه السلام- درباره دیوار باغ آن دو بچه یتیم انجام داد، فرمود:

« وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَينِ يتِيمَينِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا...»(۸۲) یعنی : اما آن ديوار، از آن دو نوجوان يتيم در آن شهر بود، و زير آن، گنجي متعلق به آن دو وجود داشت و پدر آن دو انسان صالحی بود…..  یعنی صالح بودن پدر آن دو کودک سببی بود برای نزول رحمت خدای سبحان برای آن دو  و اموال اندوخته شده پدرشان که از طریق نوعی امداد غیبی برای آنها محافظت شد و خطر سرقت و غارت آن مال از ناحیه آن عنایت برطرف شد.

      سی ام : در آیه کریمه اشاره ای شد به موضوع صالح بودن پدر آن دو کودک و تصریحی وجود ندارد به اینکه صالح بودن آن مرد در چه جهتی بود. یعنی: آیا او دارای اخلاق متعالی و فضائل انسانی و صفات پسندیده بود! یعنی همان نوع صلاح که در کنار ایمان و همراه آن به کار می رود. یا اینکه او برای امور معینی و شاخصی مثل دریافت رحمت خاص از خدای سبحان برای خود و فرزندان خود که در سنین  کودکی پدر خود را از دست داده بودند؟ در هر صورت چون در آیه کریمه نوع «صلاحیت» او ذکر نشده، می شود مراد از آن صالح بودن از نوع اخلاق و رفتارها باشد یعنی مجموعاً آن شخص برای رسیدن به مقصد حقیقی  حیات و ورود در بهشت «صلاحیت» کسب کرده باشد. همچنین صلاحیت او – بطوریکه به آن اشاره شد – ثمرات  و فواید و آثار مطلوبی هم برای فرزندان او داشته باشد، حداقل تا وقتی که کودک بودند و احتیاج به کمک داشتند.

     آنچه گفته شد، تذکراتی بود درباره «تفسیر کاربردی» آیات مربوط به داستان موسی و خضر – علیهما السلام – و نه تفسیر کامل آیات. و در این قسمت وارد عرصه «تأویل» آیات می شویم

    علامه طباطبائی – رضوان الله تعالی علیه – در تفسیر آیه هفتم از سوره آل عمران یعنی آیه کریمه ذیل:

« هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ » همچنین در کتاب «قرآن در اسلام» بحث استدلالی کاملی درباره «تأویل قرآن» به عمل آورده و این موضوع را با تفصل بیان کرده. ایشان در بحث از معنای قرآنی و حقیقی تأویل و نقد نظریات دیگر مفسران به آیاتی از قرآن استناد کرده از جمله آیاتی از سوره کهف را مورد استناد قرار داده، همان آیات مورد بحث در این نوشتار. علاقه مندان به آن مباحث و محققان در علوم و تفسیر قرآن می توانند جهت تحقیق کامل در این زمینه به منابع فوق الذکر مراجعه کنند.

       اما کلمه «تأویل» در آیات قرآن در معنای دیگری هم علاوه بر معنای دقیق و مستدل مورد نظر علامه طباطبائی به کار رفته است و آن معنا هم شباهتی با معنای اصلی و قرآنی این کلمه دارد. همچنین کلمه تأویل در عرف علما در معانی دیگری هم به کار می رود و در آن معانی مشهور شده است و علامه طباطبائی در مباحث خود در این زمینه متذکر آن معانی هم شده و آنها را مورد بحث و بررسی قرار داده است.

     در هر صورت وجود مبارک امام حسن مجتبی – علیه السلام – وقتی از حکومت صرف نظر کرد و برای آن رفتار مورد انتقاد دوستان و شیعیان وپیروان خود قرار گرفت، اشاره ای فرمود به موضوع رفتارهای حضرت خضر و موضوع تأویل آن رفتارها و رفتار خود را در کنار گذاشتن حکومت وصرف نظر از آن را – که به صلح با معاویه مشهور شده است – به موضوع اعتراض های حضرت موسی نسبت به رفتارهای خضر تشبیه فرمود و متذکر شد که صلح او – که منظور کنار رفتن از حکومت  و قطع جنگ بود – فواید عظیمی برای دین خدا و پیروان آن خواهد داشت.

امام – علیه السلام – در جواب اعتراض ها وانتقاد ها و نارضایتی های یاران و پیروانش فرمود:

«أَمَا عَلِمْتُمْ أَنَّ اَلْخَضِرَ لَمَّا خَرَقَ اَلسَّفِینَةَ وَ أَقَامَ اَلْجِدَارَ وَ قَتَلَ اَلْغُلاَمَ کَانَ ذَلِکَ سَخَطاً لِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِذْ خَفِیَ عَلَیْهِ وَجْهُ اَلْحِکْمَةِ فِی ذَلِکَ وَ کَانَ ذَلِکَ عِنْدَ اَللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ حِکْمَةً وَ صَوَاباً»(۱) یعنی: آیا ندانستید که وقتی خضر کشتی را شکافت  و دیوار را برپا و [و اصلاح] کرد و جوان را کشت [آن رفتارها سبب] خشم موسی بن عمران شد وقتی حکمت آن کارها پنهان بود. اما آن اعمال نزد خدای – تعالی ذکره – دارای حکمت و صواب بود.

این بحث ان شاء الله تعالی در بخش بعدی ادامه خواهد یافت.

پاورقی:

۱ – بحارالانوار، علامه مجلسی،ج ۴۴ ص  ۱۹

دکمه بازگشت به بالا
بستن